فرصتی که جهانی شدن در اختیار فرهنگ اسلامی قرار می دهد
گروه فرهنگی: گرچه جهانی شدن غالباً به معنی یکسان سازی فرهنگی در جهان تلقی می_شود، اما در کنار این مسئله نباید از بازتولید هویت و فرهنگ اسلامی چشم پوشی کرد.
از فرصتهایی که جهانی شدن فرهنگی در اختیار مسلمانان قرارداده، برجسته کردن فرایند معکوس آن در چارچوب خیزش فرهنگی- دینی است؛ بر این اساس، وقتی غرب، در صدد همگونسازی فرهنگی از بالا به پایین برمی آید جوامع مسلمانان در برابر فشار و سلطه غرب، به شکلگیری »مقاومت فرهنگی و دینی« می_پردازند؛ این امر در راستای غیریتسازی متقابل با گفتمان جهانی شدن غرب صورت میگیرد و مسلمانان با ارائه طرح منسجم از اسلام حول نظام معنایی و گفتمانی خود در مقابل غرب متحد میشوند.
آنچه مشخص است اینکه امروزه داعیهدار اصلی جهانی شدن، لیبرالیسم غربی است؛ اما در مقابل، چیزی را که نبایست فراموش کرد این است که اندیشه حکومت جهانی در فرهنگ و اندیشه اسلامی از آغاز تا امروز مطرح بوده و براساس نوید منابع دینی تحقّق آن حتمی و تردیدناپذیر خواهدبود. مسلمانان بر این باورند که اسلام، دین جهانی است و رسالت جهانی دارد و سرانجام، دین اسلام بر همه ادیان برتری خواهدیافت و جهانی خواهدشد.
آموزههای اسلامی ازآنروکه خواستههای معقول و فطری بشر را در خصوص عدالت، مدیریت جهانی، برآورده کردن نیازهای روحی و مادی انسان ها، دادن هویت مستقل و اسلامی به افراد جامعه، حفظ کرامت انسانی، دفاع از حقوق بشر، مبارزه با ظلم و قیام ضد نظام های دیکتاتوری را در خود نهفته دارد، از زمینهها و مقتضیاتی مناسب به منظور فراگیرشدن و جهان گیرشدن بهرهمند است.
بهرغم تصور برخی که فکرمیکنند در عصر جهانی شدن و درهم آمیختگی فرهنگ ها، دین به انزوا کشیده میشود، جهانی شدن نه تنها دین را به حاشیه نرانده بلکه در متن دغدغههای روحی بشر معاصر قرارداده است و انسان معاصر بیش از هر زمان، نیاز به دین و آموزهای دینی را حس میکند. برای نتیجه گیری می توان گفت ازیک سو، هویت های فرهنگی اصیل مانند هویت اسلام، قوی تر از آن است که جهانی شدن در شکل لیبرال دموکراسی بتواند آن را هضم و نابودسازد و ازطرف دیگر، جهانی شدن فرهنگ برخی ارزش ها و آموزه هایی را با خود همراه دارد که به طور عمده در تعارض با باورها و ارزش های اسلامی است.
این تعارض به خصوص در رویکردی که جهانی شدن فرهنگ را مترادف با غربی شدن یا غربی سازی (با محوریت مصرف گرایی) تفسیرمی کند، از وضوح بیشتری بهره مند است و درست در واکنش با این مسئله است که شاهد شکل گیری هویت های اسلامی به شکل بنیادگرایی و جنبش های هویت خواه در این جوامع بوده ایم.
ساموئل هانتینگتون تلاش میکند با گذر از تحلیل های دولت- محور و روی آوردن به درک ماهیت رفتاری دولت ها در سطح عوامل تمدنی قالبی تئوریک را برای شرایط جهان پس از جنگ سرد به دست دهد؛ بر اساس این تحلیل، ازیک سو ریشههای درگیری اسلام و مسیحیت تا حد زیادی به سرشت این دو مذهب یعنی جهان اعتقادهای عامگرایانه و فعال آنها و در تمدنهایی است که این دو مذهب از اجزای اصلی آنها هستند؛ درنتیجه »علت های درگیری نه در وجوه تفاوت های این مذهب، بلکه در شباهتهای آنهاست. هم اسلام و هم مسیحیت، ادیان توحیدی هستند و نمیتوانند مانند ادیان چندخدایی به آسانی وجود خدایان اضافی را تاب بیاورند؛ به همین دلیل، گرایش هر دو مذهب به این است که دنیا را به صورت دوگانه ما آنها بینند« بر اساس این تعبیر، »مشکل ریشهای غرب بنیادگرایی اسلامی نیست، بلکه خود اسلام است یعنی تمدنی متفاوت که مردمانش به برتری فرهنگ خود ایمان دارند و فکر و ذکرشان این است که قدرتشان اندک است. مشکل اصلی اسلام نیز خود غرب است؛ یعنی تمدنی متفاوت که مردمانش به برتری فرهنگ خود ایمان دارند و بر این باورند که برتری قدرت آنها این تکلیف را بر عهدهشان میگذارد که این فرهنگ را در سراسر جهان بگسترانند.در کنار این مسئله، نکته حائز اهمیت این است که در سال های اخیر با گسترش شبکههای اجتماعی در سایه جهانی شدن ارتباطات، سطح وفاداریهای موجود در جوامع اسلامی تغییریافته و این فرصت را برای جوامع مختلف به وجودآورده است که با رفع نقاط آسیبپذیر فرهنگی خود، تعاملی سازنده با فضای جهانی شدن فرهنگ داشته باشند؛ بنابراین جهانیشدن ارتباطات جمعی و توسعه فناوری تأثیرهایی مهم و مثبت در جهت بازتولید هویت اسلامی در کشورهای عربی به جای گذاشته است؛ این تحول ها در سطح ملی عقاید و ارزشها را دگرگون کرده، در ابعاد بینالمللی هم مرزبندی دولتها را تضعیف کرده است .
برای نمونه، اینترنت و فضای مجازی توانسته است فضای عمومی جدیدی را برای آراء و نظریات سیاسی مشارکت غیرمستقیم به وجودآورد؛ این نحوه فضاهای مجازی برای ملاقات و دیدارها، تأثیرهایی متنابه در شکل دادن به دیدگاه ها و نقطه نظرها داشته و توانسته اند در سال های اخیر، محدوده ای برای سازمان های کنشگر سیاسی و اپوزیسیون باشند.
با تأمل در اصول هویتی کشورهای عربی منطقه می توان به این مسئله پی برد که به رغم تلاش به عمل آمده از سوی نظام های حاکم برای اشاعه و ترویج گفتمان عرفی گرایی (سکولاریسم) بدون درنظرگرفتن بایسته های فرهنگی این جوامع هنوز این الگوی وارداتی نتوانسته است خواسته_های هویتی اصیل در این جوامع را مستحیل کند؛ مهم تر اینکه کشورهای عربی متأثر از هویت دینی، درنهایت نمی توانند با اصول عرفی گرایی همراهی کنند.هویت فرهنگی- دینی با ارزش ترین هستی یک ملت محسوب می شود در این راستا جهانی شدن فرهنگ در سطح داخلی ملت ها تأثیرهای زیادی برجاخواهدگذاشت بنابراین هدف از این پژوهش، بررسی و ارزیابی بازتولید هویت های فرهنگی قومی و مذهبی در بطن جهانی شدن فرهنگ است. تأکید مقاله حاضر بیشتر روی بازتولید هویت اسلامی به شکل اسلام گرایی و خیزش های اخیر اسلامی بود.در اینجا تلاش شد تا با طرح این پرسش ها که »آیا جهانی شدن به معنای حاکمیت فرهنگ واحد آنگلو- آمریکایی یا امپریالیسم فرهنگی است؟ آیا بازتولید هویتفرهنگ اسلامی در عصر جهانی شدن فرهنگ امکان پذیر است؟ و در صورت مثبت بودن پاسخ، چگونه می توان ادعای خود را درخصوص بازتولید هویت اسلامی در عصر جهانی شدن فرهنگ تصدیق کرد؟« به فرضیه این مقاله که جهانی شدن فرهنگ در عین شکلدهی به آگاهی از فرهنگ جهانی، امکان بازتولید هویت فرهنگ اسلامی را ایجادکرده است، پاسخی مناسب بدهیم.
هم سو با این پرسش ها در بخش اول به جهانی شدن فرهنگ برمبنای رویکر فرهنگ غربی یا آنگلو-آمریکایی و نقدهای وارد به آن پرداختیم و در بخش دوم که بحث اصلی ما بود به بیان بازتولید هویت های فرهنگی- دینی پرداختیم و نتیجه گرفته شد که جهانی شدن دو تأثیر هم زمان بر فضای فرهنگی گذارده است: ازیک سو موجب ظهور فرهنگ جهانی واحد در سطح جهانی شده است و ازسوی دیگر در واکنش به همین فرهنگ مسلط، شاهد ظهور فرهنگهای متکثر قومی و مذهبی هستیم که مهم ترین دغدغه آنها حفظ هویت خود و جلوگیری از ادغام در فرهنگ غالب جهانی است.در این راستا، تأثیرهای جهانی شدن بر هویت فرهنگی اسلامی در سال های اخیر به شکل کنش و واکنش است؛ نمونه آن هم شکل_گیری جنبش های اسلامی است که چالشی جدی ضد فرهنگ غالب غربی است. به هرحال فرهنگی مستحق جهانی شدن است که به دنبال حقیقت باشد نه قدرت؛ در گستره دنیا به انسانها به چشم موجوداتی شریف بنگرد نه با نگاه ابزاری؛ انسان را موجودی منطقی بداند نه غریزی؛ حق طلبی و کمال را در شمار امور ذاتی انسان بداند و بدان احترام بگذارد و ازآنجاکه اسلام دارای عمق هویتی و فرهنگی بسیاری است در بطن خود همه این قابلیت ها را دارد.
نوشته شده توسط admin در دوشنبه, ۲۴ آبان ۱۳۹۵ ساعت ۶:۱۲ ق.ظ