نقش زبان در فرهنگ و سنت های اجتماعی
علی رزمآرای
گروه فرهنگی: انسانیت انسان با کلام آغاز شده است، یعنى انسانیت از آن روز آغاز شده است که آدمی مغز خود را براى یافتن و اختراع علامات صوتى به کار انداخت تا رموزى را بسازد که شناسایی دستهاى از اشیاء باشد؛ به سخن دیگر زبان و سخن گویى با تعقل آغاز شده است و از آن زمان راه تازهاى براى پیشرفت تعقل انسان باز و هموار گردید که پایانى براى آن قابل تصور نیست. زیرا کلمات براى فکر به مثابه ابزار کار است و روشن است که تکامل مصنوعات تا حدودى مدیون تکامل ابزار کار است. پیدایش کلمات مجرد ظاهراً نتیجه ترقى فکر بشر است که با تفکر انسان ارتباط علت و معلولى دارد. شکى نیست که قوه تکلم انسان با استعداد عالى تفکرش ارتباط بسیار دارد. آنچه که انسان را، حتى بیش از استعدادهاى خاصى که در تفکر و فراگیرى دارد از دیگر جانوران جدا مىسازد همین قوه گفتار است. تأثیر زبان در سنتهاى اجتماعى قابل تردید نیست؛ و با استفاده از تکلم مىتوان آموزش و پرورش اطفال را تسریع کرد. چنانکه ما در قبل از وقوع هر حادثهاى مىتواند کودک خود را براى مبارزه یا احتراز از آن آماده سازد، در اینجا آنچه که سبب انتقال پیام است ارتباط شفاهى و کلامى است. به سخن دیگر با تکلم مىتوان هر پیشامدى را اعلام کرد.
پس بزرگترین فایده کلمات پس از توسعه فکر، آموزش و پرورش است، که انتقال میراث بشرى را ممکن مىسازد، و بدینسان بیجا نخواهد بود اگر گفته شود که مدنیت مدیون آموزش و پرورش است. مىتوان گفت که هر زبانى معرف تجارب گذشتگان است و طرز فکر و ذوق و سلیقه هر ملتى در آن منعکس مىباشد و با شناخت آن مىتوان به خصوصیات فرهنگ و تمدن یک ملت پى برد. زبان منحصراً وسیله? انتقال سنتها و آداب و رسوم نیست بلکه خود نیز در آنچه که انتقال مىدهد مؤثر است. معنائى که یک جامعه به یک کلمه مىدهد ناچاراً انعکاس معنوى و مجردى نیز هست؛ مثلاً کلمه ‘بانان’ طبقه معینى از میوه را که داراى پارهاى از خصایص مشترک هستند نشان مىدهد، ولى ما با استفاده از این واژه جنبه معنوى به آن مىدهیم. یعنى به ذکر جزییاتى که سبب تمایز و اختلاف هر یک از این میوهها مىگردد توجه نمىکنیم. زبان به واسطه ماهیت خود طبقهبندى را ایجاد کند. اگر از راه تقلید مىتوانیم عملیاتى را که از طریق یک شیء لازم است انجام دهیم به وسیله زبان نوع حرکت و عملیاتى را که باید در تهیه آن شیء به کار رود مىتوان آموخت. به وسیله زبان مىتوان از روشها و گفتار دیگرى که در تهیه و تولید اشیاء مفید است آگاه شد؛ بنابراین زبان به روایات و سنتها جنب عقلانى مىدهد.
گوناگونى شیوه زندگی، اعم از مادى یا غیرمادی، پیدایش فرهنگها و زبانهاى متفاوتى را موجب شده است و مفاهیم الفاظ و نشانهها را تابع خصلت قرار داد اجتماعى نموده است. از این رو مىتوان گفت که هر فکرى را به هر زبانى مىتوان بیان کرد ولى باید دانست که قوم یا جامعه خاصى از یک شیء واحد استفاده مىکردند که پیدایش یک لفظ یا کلام مشترک را براى آن شیء سبب شده. روشن است که هر لفظى که در یک سرزمین وضع گردد کار کرد و نقش او براى همان مردم قابل درک است لذا واژه یا کلمه هواپیما براى مردمان بومى استرالیا یا مردم بومى مناطق دیگر قابل درک نیست و براى فهم آن لازم است تا چندین جمله به کار برده شود همچنین براى مردمان جوامع متمدن الفاظ و کلماتى که در سرزمینهاى ابتدائى رایج است قابل درک نیست. کلمه تابو و توتم و غیره براى بومیان یک مفهوم جا افتاده و بدون توضیح است و حال آنکه براى ما درک و فهم آن نیازمند توضیحات فراوان مىباشد؛ که یقین باز هم آن درکى که بومیان از آن خواهند داشت کاملتر از درکى است که با توضیحات فراوان نصیب ما خواهد شد.
اهمیت و نقش زبان در شناخت فرهنگ و آداب و رسوم و سنن اقوام و قبائل اعم از قبائل ابتدائى یا پیشرفته که به اجمال به آنان اشاره شد ضرورت همبستگى و پیوند انسانشناسى را با زبانشناسى نشان مىدهد. فردینان دوسوسور استاد زبانشناسى عمومى دانشگاه ژنو این ضرورت را کشف کرد و زمینه را براى مطالعات زبانشناسى و به خصوص آن بخش از زبان که در انسانشناسى فرهنگى مورد استفاده قرار مىگیرد فراهم ساخت. به نظر سوسور زبان عبارت از علائمى است که با حواس مختلف براى برقرار کردن رابطه با دیگران به کار برده مىشود. وى تقسیمبندى سهگانهاى را که عبارت از زبان سخن و گفتار است از این مقوله ارائه مىدهد. به نظر وى زبان اشکال مختلفى دارد و متشکل از اجزاء متفاوت و عجیب است. براى تحقیق علمى باید در میان این توده مختلفالجنس علائم دستههائى را یافت که شباهتهائى دارند و روابط بین آنان نظامى را به وجود مىآورد. به سخن دیگر باید عناصرى را جمع کرد که به یکدیگر وابسته هستند. چنین نظامى سخن است که به قول وى وحدت زبان را به وجود مىآورد. سخن یک پدیده اجتماعى است و مربوط به گروهها است و در فرد خاصى منحصر نیست. گفتار برعکس سخن است: عملى است فردى و فیزیولوژیک که هر فرد انجام مىدهد. به سخن دیگر هر فرد آزاد است که حرف بزند یا سکوت کند ولى اگر حرف زد نمىتواند قواعد و دستور سخن را تغییر دهد لذا موضوع علم زبانشناسى سخن است نه گفتار.
نقش عوامل سیاسی در زبان:عوامل سیاسى از قبیل هجوم یک قوم برتر بر قوم دیگر در پذیرفتن زبان فاتحان و چه بسا، تجدید حیات زبان مرده یک ملت نقش داشته است. حتى حکام داخلى یک کشور با برنامهریزىهاى خود مىتوانند در احیاء و تغییر زبان مؤثر باشند. تحولات اقتصادى و انقلابات اجتماعى دگرگونى در نظامهاى معیشتى و آداب و رسوم و شیوه زندگى مردم را به وجود آورده است و سبب پیدایش فرهنگهاى مختلف گردیده است، مثلا توسعه کشاورزى در هزارههاى گذشته فرهنگهاى متمایز ایرانى یونانی، لاتین و غیره را به وجود آوردهاند که بخشى از خصوصیات آنها در زبان آنها منعکس مىباشد امروزه مطبوعات و عمدتاً وسایل ارتباط جمعى در وحدت زبانها و به طور کلى فرهنگها بسیار مىکوشند.
از این رو در ایجاد یک زبان بینالمللى کارهایى صورت گرفته، ولى باز هم اختلاف زبانها به نحو قابل ملاحظهاى نه تنها در سطح کره زمین بلکه در درون کشورها مشاهده مىشود. به سخن دیگر تمدن مشترک به سختى مىتواند مبین رواج زبان مشترک باشد، مثلاً در کشورهاى اروپاى غربى علىرغم حاکمیت نظام صنعتى و سرمایهدارى و وجه اشتراک فراوان زبانهاى آنها مشترک نیستند.
در عین حال اختراعات مهم مسئله زبان و یکنواخت سازى و اشاعه آن را مطرح مىسازد، مثلاً بسیارى از الفاظ و عبارات فنى و مکانیکى در زبانهاى مختلف جهان وارد شده که بیشتر ریشه در زبان کشورى دارد که اختراع در آن صورت گرفته است. علاوه بر الفاظ که بخش اعظم افکار بشر را بیان مىکنند علائم و نشانههاى دیگر مثل نقاشی، موسیقی اسطوره، معماری مجسمهسازى و غیره نیز انتقالدهنده? افکار مىباشند و به یارى آنها انسان مىتواند مجموعههاى پیچیده فرهنگ خود را حتى از نسلى به نسل دیگر منتقل سازد.
نوشته شده توسط admin در سه شنبه, ۲۶ فروردین ۱۳۹۳ ساعت ۴:۲۹ ق.ظ