خودسانسوری برای فرار از اتهام سیاه‌نمایی نوعی خودسوزیست

خودسانسوری برای فرار از اتهام سیاه‌نمایی نوعی خودسوزیست

گروه فرهنگی: زمانی که پای لحن وسط می‌آید و ملوس بازی‌ و بازیگوشی و لاتی و لوندی رخ می‌دهد، احتیاجی نیست که در زبان تغییری ایجاد کنیم. همان زبان معمول، همان چت‌های تلگرامی با لحن مستانه، کوچه باغی و قلندری را با جز و بلوز قاطی کنید.
در این صورت نیازی به تغییر زبان نیست. عبدالجبار کاکایی شاعر و ترانه‌سرا درباره تفاوت مفهمومی شعر و ترانه و نحوه تاثیرپذیری نویسنده از محیط پیرامونی‌اش توضیح داد و به تشریح کیفیت آثار ترانه‌سرایان امروز پرداخت. هنرمندان و نویسندگان هم‌نسل شما تحت تاثیر انقلاب و هشت سال جنگ آثاری را خلق کردید که برخی هم آثار ماندگاری از آب آمده‌اند. یک شاعر چقدر تحت تاثیر اتفاقات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی به خلق اثر می‌پردازد و این رویه در نحوه سرایش شعر و ترانه چقدر متفاوت است؟ شعر و ترانه دو گونه جداگانه هستند و‌ نحوه و چگونگی خلق آنها رویه‌ای متفاوت دارد. ما مقوله‌ای با عنوان ترانه اجتماعی یا ترانه‌ای که تحت تاثیر اتفاقات پیرامونی خلق شود نداریم. می‌توان گفت ترانه، ابزاری است در اختیار شرکت‌های تجاری که وزارت ارشاد و سایر نهادها سیاست‌گذاری‌‌ آن را انجام می‌دهند. شرکت‌های تجاری مروج ترانه‌های عاشقانه هستند و نهادهای دولتی نیز ترانه‌های مناسبتی را ترویج می‌کنند و تلویزیون نیز بر اساس مناسبت‌های مختلف نحوه و چگونگی آن را تحت تاثیر قرار می‌دهد. بنابراین می‌توان گفت ترانه مقوله‌ای نیست که ماهیتأ دارای شخصیت باشد تا به این ترتیب بتوانیم تعریفی علمی از آن ارائه دهیم. می‌توان گفت ترانه فاقد هویت است. کدام ترانه را سراغ دارید که بشود درباره آن اظهارنظر کرد و نسبت به تاثیرپذیری آن از محیط تعریفی ارائه داد؟ در شعر اما این تاثیرپذیری از محیط و اتفاقات پیرامونی خیلی بیشتر است. شعر باید بازگوکننده محیط و اتفاقات جامعه باشد. شاعران از محیط اطرافشان و وقایع و اتفاقاتی که در جامعه رخ می‌دهد تاثیر می‌گیرند، اما آنچه اهمیت دارد این است که شاعر باید منظومه فکری داشته باشد. یعنی اینکه شاعر باید در زندگی‌اش به نقطه‌ای خیره باشد و جهانش را بر اساس آن نقطه تعریف کند. شاید در روزگار ما (نه فقط طی چهل سال پس از انقلاب بلکه در سالهای پیش از انقلاب نیز) کمتر شاعری را می‌توان سراغ داشت که دارای آن نقطه متمرکز فکری باشد. البته انقلاب این فیض را به همه داد تا دارای نقطه‌ای فکری و ایدئولوژیک شوند و همه چیز را بر اساس آن تعریف کنند. شاعر برای آنکه بتواند به تفسیر وقایع اطرافش برسد، باید منظومه‌‌ای داشته باشد و آن منظومه فکری باید فاقد تضاد و پارادوکس باشد. یعنی اینکه بخش‌های مختلف آن بایکدیگر همخوانی داشته باشند. به طور مثال اگر در محور ذهن شاعر، انسان قدرتی قاهر برای تغییر شرایط است، این نگاه و عقیده باید در تمام آثار شاعر نشان داده شود. یا اینکه می‌گوییم شاعر هیچ گونه منظومه فکری ندارد و نگاهش به جهان نه صرفا بر اساس فلسفه است و نه بر اساس دین، بلکه نگاهش بر اساس هنر است. در این صورت هنر باید به منظومه‌ای فکری تبدیل شود. یعنی باید با شاعری مواجه باشیم که جهانش را از دریچه هنر بنگرد و در این زمینه به خلق ظرفیت‌ها و زیبایی‌ها بپردازد. در همین راستا آثار خوبی که در روزگار ما سروده می‌شود متعلق به شاعرانی است که دارای چنین منظومه فکری هستند؛ اما غالبأ شاعران روزگار ما پیرو مد هستند. یعنی به محض آنکه سبک و سیاق شاعری مورد توجه قرار می‌گیرد همه دنباله روی او می‌شوند و به تقلید از او می‌پردازند، به طور مثال شیوه‌ای در سرودن غزل شکل می‌گیرد و باقی شاعران به تقلید از آن شیوه و سیاق می‌پردازند؛ یا در شعر سپید شیوه‌ای مانند کوتاه‌‌سرایی مرسوم می‌شود و باقی شاعران پیرو آن می‌شوند، در صورتی‌ که شاعری باید چنین شعری بسراید که حرف و نکته‌ای برای گفتن داشته باشد، یعنی باید دریایی باشد جوشان که وقتی قطره‌ای از آن تراوش می‌کند مخاطب بوسیله آن به معانی عمیق برسد. آن شاعر باید دارای جهان گسترده ذهنی باشد و آن اشعار کوتاه بخش به بخش و تکه تکه آن جهان گسترده را نشان دهند، اما غالبأ اینگونه نیست. شاعر جوانی را می‌بینیم که فقط بیست سال سن دارد و کوتاه‌سرایی می‌کند،‌ درحالی‌که هیچ جهان گسترده‌ای ندارد و صرفا تقلید می‌کند و قصد دارد با صنعت تعلیق در مخاطب غافل‌گیری ایجاد کند. آنهم غافلگیری‌های ساده از این نوع؛ »من به خیابان می‌روم/ تو هم به خیابان می‌روی/ شب« در این شعر مثلأ واژه شب وسیله ایجاد غافلگیری در مخاطب است. این اتفاقات اصلا مورد توجه نیست و تنها بازی با کلمات است. آیا شیوه و اسلوب خاصی در ترانه‌سرایی مورد توجهتان است؟ تلاشم این بوده به سمت اصالت روم و آن تغزل قدیم و آن عشقی که در ادبیات ما هست و آن روایت افلاطونی یا غیر افلاطونی را مورد توجه قرار دهم. می‌توان گفت درآمد حاصل از شعرهایم را صرف ترانه و ترانه‌سرایی کرده‌ام و از این روند امید بهره‌برداری دارم. تصورم این است که این تلاش باید روزی دیده و شنیده شود. البته برخی از آثارم شنیده شده‌اند و مخاطبان جدی پیدا کرده‌اند اما در حال حاضر غلبه جیغ و فریاد بازار فعلی غالب است. بخصوص اینکه تغییر لحن نسل جدید خوانندگان باعث شده‌ آن خاصیت زبان نادیده گرفته شود. می‌توان گفت تنزل موسیقی امروز کیفیت ترانه‌ها را تحت تاثیر قرار داده است؟ بله. این روند به شدت بر کیفیت ترانه‌و ترانه‌سرایی تاثیر گذاشته است. دلیل بخشی از این کاستی این است که احساسات از طریق لحن بیان می‌شود نه زبان. در ترانه جدی احساسات از طریق زبان منتقل می‌شود. اگر قرار باشد زبان احساسات را منتقل کند باید کامل شود و این اتفاقا با پرداختن به آرایه‌های ادبی رخ خواهد داد تا به این ترتیب با زبانی شسته،‌ رفته و بافرهنگ آن احساسات را منتقل کنیم. اما زمانی که پای لحن وسط می‌آید و ملوس بازی‌ و بازیگوشی و لاتی و لوندی رخ می‌دهد احتیاجی نیست که در زبان تغییری ایجاد کنیم. همان زبان معمول، همان گزاره‌های خبری و همان جملات ساده و همان چت‌های تلگرامی با لحن مستانه، کوچه باغی و قلندری را با جز و بلوز قاطی کنید. در این صورت نیازی به تغییر زبان نیست و همان جملات با لحن‌های متفاوت جواب می‌دهد و اصطلاحأ می‌گیرد. ظاهرأ این تنوع بازار را گرفته و توجه مخاطبان عام را جلب کرده است. که در نتیجه زبان رشدی نخواهد داشت؟ بله همینطور است. نمی‌توان انتظار داشت که زبان رشد کند. در چنین شرایطی زبان در دست نامحرمان و اشخاصی می‌افتد که هیچ استعدادی برای ارتقای آن ندارند. آنها فقط زبان را در این حد می‌خواهند که بگویند من تو را دوست دارم و تو مرا دوست داری و من تو را نمی‌خواهم و چقدر از تو متنفرم. همان حرف‌هایی که در چت‌های تلگرامی رد و بدل می‌شود با لحن‌های مختلف تبدیل به ترانه می‌شوند. ترانه‌های امروز از مولفه‌هایی چون ردیف و قافیه خالی شده‌اند. در این‌باره چه نظری دارید؟
به گزارش آرازآذربایجان به نقل از ایلنا، ترانه امروز از وزن و عروض فاصله گرفته و به نوعی ملودی محور شده است. دیگر چهارپاره سرایانی که با این سبک ترانه می‌گفتند و در قالب‌هایی چون مثنوی به سرودن ترانه می‌پرداختند دیگر نیستند و با آن سبک و سیاق ترانه نمی‌گویند. در حال حاضر ملودی را به ترانه سرا می‌دهند و او باید بر آن کلام بگذارد. در حال حاضر خواننده از ترانه‌سرا سهم مهمتر و بیشتری دارد. خواننده با تغییر لحنش نقش اول را اجرا می‌کند و آن کسی که کلمات را روی موسیقی می‌گذارد نه دانش دارد نه سواد. او ادبیات را نمی‌فهمد و از عروض و قافیه چیزی نمی‌داند. او فقط بر جملات موسیقایی کلماتی را سوار می‌کند که آن کلمات نیز غالبأ تکراری هستند.

نوشته شده توسط admin در سه شنبه, ۰۶ اسفند ۱۳۹۸ ساعت ۱۱:۳۸ ق.ظ

دیدگاه


+ پنج = 8