تأملی در جایگاه کیفی آموزش و پرورش کشور

تأملی در جایگاه کیفی آموزش و پرورش کشور

آمنه ذبیحی
گروه اجتماعی : بدون شک یکی از مهمترین ویژگی های جهان معاصر، رشد و توسعه رسانه های دیداری و شنیداری در نتیجه رشد روز افزون علوم و تکنولوژی های مدرن است که جامعه بشری را با حجم عظیمی از داده ها و اطلاعات روزانه مواجهه نموده است.
در این میان تحولی شگرف در مفهوم زمان پیش آمده است و روند گذر تاریخ و تغییر رویدادهای روزمره بسیار سریع تر و خارج از تصور معمول شده است. تمامی این اتفاقات در حالی است که آموزش و پرورش ایرانی، در مواجهه با مقتضیات این چنینی، رویکری منفعلانه داشته است. روند حرکت رو به جلو و انباشت دانش ارتباطی این نهاد ارزشمند و موثر در جامعه ایرانی بسیار کُند و بعضاً غیر هوشمندانه بوده و همین سبب، موجب تضعیف مرجعیت آموزشی این نهاد کلیدی شده است. موضوع مقاله حاضر به همین امر اختصاص دارد و نگارنده در پی آن است تا به چرایی این موضوع از منظر رویکردی جامعه شناختی پرداخته و به جستجوی دلایل واقعیت از منظر روش شناسی کیفی درآید.
به عبارت روشن و مختصر، این مقاله می کوشد تا نشان دهد آموزش و پرورش ایرانی، چه جایگاه آموزشی در مقایسه با دیگر نهادهای آموزشی غیر رسمی اما مدرن دارد و مرجعیت این نهاد مهم در مقایسه با رسانه ها یا نهادهای آموزشی غیر رسمی، تا چه اندازه مشروعیت خود را حفظ نموده است. آموزش و پرورش مدرن در تقابل با آموزش پرورش سنتی:جهان امروز، جهان رسانه و جهان انفجار اطلاعات است. تکنولوژی مدرن، با ابداع ابزارهای رسانه ای متعدد و متنوع، توانسته است تا امکان گردش اطلاعات را بسیار سهل تر و سریعتر از آنچه در جوامع باستان و کهن و حتی در جوامع قرون متاخر تر شاهد آن بودیم، میسر کند.
دهکده جهانی، جهان بیرونی انسانها را کوچک و جهان ذهنی و درونی ایشان را بسیار وسیع و فراخناک نموده است و در تقابل سنت با مدرنتیه، این سنت بوده است که نسبت به انتخاب گزینه های حذف یا تغییر یا تطبیق ناگزیرانه رفتار نموده است. آموزش و پرورش، به عنوان یکی از مهمترین و موثر ترین نهادهاتی آموزشی و تربیتی، در اشکال سنتی و مدرن آن، از اهمیت و جایگاه برجسته ای در جوامع برخوردار بوده است. چه آن زمان که در جامعه کهن، کارویژه های آن در قالب نهاد خانواده و عرصه عمومی جامعه تعریف شده بود و چه آنگاه که با ظهور مدرنیته در قالب نهاد و سازمانی جامع، فراگیر و قانونمند ظاهر شد. خانواده و عرصه عمومی نه چندان تحدید شده جامعه، در عهد قدیم و البته قرون اخیر، کارویژه آموزش و پرورش نسل های جدید را به عهده داشتند و روایت های آموزشی رسمی، معادل روایت های آموزشی برآمده از سنت بود و در واقع علم و ارزش های اخلاقی از بطن جامعه و از دل سنت بیرون آمده و تعریف و تحدید شده و به نسل های آموزنده منتقل می شد. در دوران جدید، آموزش و پرورش شکلی تخصصی تر، نهادمند تر و علمی یافته و روایت های آن بسته به تعاریف جدیدی که از ایده های حاکمیتی دولت و گزاره های کلان قانونی می شود، تغییر می یابد. در جامعه مدرن، آموزش و پروش، روایت های تربیتی و علمی خود را از روایت های رسمی دولت به عاریه گرفته و در قالب آن نسل جدید آموزنده را تربیت می نماید.
از این رو است که آموزش و پرورش مدرن بسیار سیاسی تر از آموزش و پرورش سنتی تلقی می شود؛ چرا که مستقیماً مرجعیت علمی، اخلاقی، فرهنگی و ارزشی خود را از معیار های استاندارد دولتی و در واقع ایده های غالب حاکمیتی اخذ و به نسل آموزنده منتقل می کند. چالش های آموزش و پرورش مدرن :آموزش و پرورش مدرن، آموزش و پرورش سنتی و غیر رسمی را در حالی به چالش کشید که مرجعیت این آموزش و پرورش، به مانند مرجعیت طولانی آموزش و پرورش سنتی، زیاد استمرار نیافت و امروزه کم رنگ شدن مشروعیت و مرجعیت این آموزش و پرورش به نفع همین رسانه های جهانی، که عهده دار نقشهای آموزشی و مدیریت مستمر و ماندگار افکار عمومی هستند، مشهود است. زیرا با توسعه تکنولوژی های ارتباطی و تشکیل امپراطوری های رسانه ای که همزمان با ایفای رسالت اطلاع رسانی و خبر پراکنی، به انجام نقش های آموزشی و تربیتی نیز می پردازند، ضعف نظام آموزشی رسمی چندان تعجب انگیز به نظر نمی آید. امروزه دانش آموزان، تحت تاثیر رشد چشمگیر و خیره کننده تکنولوژی های ارتباطی، بخش مهمی از آموزه های علمی، فرهنگی و اخلاقی خود را از رسانه های جمعی و ابزارهای مجازی آموزش فرا می گیرند و این در حالی است که روایت های علمی و اخلاقی این رسانه ها، لزوماً در هماهنگی و تطابق با روایت های رسمی آموزش و پرورش تحت حاکمیت دولت ها نیست. بنابراین سرفصل های آموزشی رسمی و غیر رسمی رسانه های مدرن خارج از حاکمیت دولت ها (و حتی درون حاکمیت دولتها)، هم به لحاظ سرعت آموزش، هم به لحاظ تعریف سرفصل های آموزشی جدید و نیز از حیث انحراف تعاریف علمی و اخلاقی خود از موازین تعریف شده رسمی در چارچوب سیاستهای آموزشی رسمی دولت ها، نهاد آموزش و پرورش را با چالش های جدی و حتی بحران مرجعیت و مشروعیت مواجه ساخته است.
چرا روایت رسانه های جهانی با روایت نهاد آموزش و پرورش یکسان نیست:روایت های آموزشی رسانه های جهانی با روایت های رسمی آموزش و پروش یکسان نیست).
این موضوع دلایل مختلفی دارد : اول آنکه جنس پیام رسانی رسانه های جهانی متفاوت از جنس پیام رسانی آموزش و پرورش مدرن در چارچوب سنتی مدرسه ای (مکتبخانه ای) است. در حالی که رسانه های جهانی، امکان آموزش الکترونیکی، غیر حضوری و آموزنده محور دارند، نهاد آموزش و پرورش (و از جمله نهاد آموزش و پرورش ایرانی)، اقبال چندانی به چنین ابزارهایی از خود نشان نمی دهد و بجای آن مروج آموزش های حضوری، مدرسه ای و فورمول محور است. دوم آنکه رسانه های جهانی، پیروِ اصل سیاسی بودن آموزش و پرورش، از مرجعیت علمی، اخلاقی و ارزشی مبتنی بر فلسفه غالب غربی تبعیت می کنند و این موضوعی نیست که نهاد آموزش و پرورش کشور نظیر ایران، که نظام ایدولوژیک آن تعریفی متفاوت از فلسفه دانش و فرهنگ غرب دارد، نسبت به آن بی تفاوت باشد. مجموع این دلایل، در کنار گرایش شدید دانش آموزان به دسترسی به جریان آزاد گردش اطلاعات، آموزش و پرورش رسمی و دولتی را با چالش های متعددی روبرو می سازد که بدون تدوین برنامه ای روشن برای تعامل موثر و نه منفعلانه، با شیوه های نوین آموزش، تضمین تداوم حیات و مشروعیت نظام آموزشی رسمی بسیار دشوار خواهد بود.نهایتاً عامل کلان سومی که به نظر می رسد روایت آموزشی آموزش و پرورش رسمی کشور با روایت های آموزشی رسانه های جهانی متفاوت می کند، بار به شدت ایدولوژیک آموزش و پرورش ایرانی است.
ایدولوژی تقویت شده در نهاد آموزش و پرورش، تا اندازه ای زیادی روی تدوین و نگارش کتب درسی تاثیر گزارده است و از آنجایی که سهم هنر در تلطیف و تحلیل هوشمندانده ایدولوژی در متون درسی، متاسفانه بسیار کمرنگ است، گزاره های آموزشی ایدولوژیک، از جمله گزاره های دینی قدسی و ارزشمند، به نحو غیر هدفمند و سخت به آموزندگان منتقل می شوند و روایت های مورد بحث، ایدولوژی عریان و بدون مخاطب شناسی را عرضه می کنند. در حالی که رسانه های جهانی، ولو اینکه بار ایدولوژیکی سنگینی نیز داشته باشند، به طریقی نرم و هوشمندانه و به زبان مخاطب آنرا منتقل می کنند. انجام کار آموزش و پرورش ایرانی:نمی توان اقدامات موثر متولیان امر آموزش و پرورش در ایجاد تعاملات ثمربخش با رسانه های جهانی و تکنولوزی های نوین آموزشی را انکار نمود.
یقیناً توسعه مدارس هوشمند و استفاده هر چند ناچیز از تکنولوژی های روز آموزشی، کمک سخت افزاری و نرم افزاری سیستم آموزشی خصوصی به موازات آموزش و پرورش رسمی و نهایتاً طرح لایحه ی اخیر دولت مبنی بر واگذاری بخشهایی از آموزش و اداره مدارس به مردم ، نقشی مهم در توسعه دانش و ارتقاء تونایی های فکری دانش آموزان خواهد داشت، لکن تمامی این تلاش ها در مقابل آنچه که از آن به رسانه های جهانی و نقش آموزشی آنها یاد می کنیم، ناچیز است. من حیث المجموع به نظر می رسد علاوه ارتقاء توانایی های آموزشی به طرق مزبور، متولیان آموزش و پرورش ایرانی، باید به دنبال بازنگری و توجه به تعدادی از نقد های صدرالاشاره باشند که از بابت جمع بندی مقاله به آنها اشاره می شود نخست آنکه به ضرورت تقویت زیرساختاهای نرم افزاری و سخت افزاری سازمان آموزش کشور، مبتنی بر مقتضیات روز و مختصات اثرمندی رسانه های جهانی توجه کافی شود.
دوم آنکه با انجام طرح های پژوهشی مخاطب محور، نسبت به انتقال هوشمندانه و ظرافتمندانه پیام های ایدولوژیک به آموزندگان اقدام شود و در این راستا زبان رسانه ای مشترک رسانه های جهانی مورد استفاده قرار گیرد و نهایتاً نظام آموزشی رسمی مبتنی بر تک صدایی، تک گویی و یک محوری، نسبت به نظام آموزشی غیر رسمی و مبتنی بر چند صدایی (معلم و دانش آموز) انعطاف کافی و عملی نشان دهد.

نوشته شده توسط admin در سه شنبه, ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۴ ساعت ۴:۴۹ ق.ظ

دیدگاه


6 + یک =