کاستیها وآسیبهای پژوهشی فرهنگی قومشناسی و مردمشناسی
محمد حسین شمسایی
گروه فرهنگی: اینجاست که اندک پژوهشگران و نویسندگانی که – چه در پایتخت یا در مرکز استانها باشند و چه در شهرها و روستاها – که با هزاران رنج و خون دل، کاری انجام میدهند، هرچند کارهایشان دارای کاستی و قابل نقد باشد، باز هم شایست? ستایش و ارج گذاریاند. در این راه و در این کار، بیش از آنکه به مهارت و بودجه و روش نیاز باشد، به عشق نیاز است؛ و تا عشقی در کار نباشد، کاری به انجام نمیرسد و اثری پدید نمیآید.
ایجاد عشق و شور و انگیزه برای چنین کارهایی به آموزشهای بلندمدت و کار تبلیغی و فرهنگی درازدست نیازمند است.
هرچند تاکنون فرصت را از دست دادهایم، ولی برای داشتن دانشپژوهانی بزرگ در آینده، از هم اکنون میتوانیم برنامه ریزی کنیم، و تا آن هنگام شایسته است همین شمار اندک نویسندگان و شاعران و روزنامه نگارانمان را بر دیدگانمان بنشانیم که گذشتهها را به ما مینمایانند و امروز ما را برای شناخت آیندگان مینگارند
۷- خودبینی و خود بزرگ بینی: از گذشته های دور تا امروز، بیشتر مردم ایران – از توده های مردمی گرفته تا اندیشه وران و بزرگانمان- هر کس به گونه ای گرفتار خودبینی بوده و هست و نمیتواند یا نمیخواهد چشمان خود را باز کند و دیگران و جاهای دیگر را نیز ببیند.
خودبینی، بیماری ریشه دار و درازدامن ایرانی است. شعرها و جملهها و ضربالمثل های فراوانی در تاریخ و ادبیات و زبان ما در این باره روان است که همه با آن آشناییم هنر نزد ایرانیان است و بسما یگانه مردمی هستیم که تاریخ و تقویم نوشتهایم ایرانیان با استعدادترین مردم جهانندموقعیت گردشگری اگر از همین چشم انداز به بومیان و پژوهشگران و پژوهشهای بومی بنگریم، در نگاه نخست آشکارا درمی یابیم که گرفتار چنین نگاهی میباشند.
هم توده های مردمی و هم درس خوانده های اقوام و ایلهای ایرانی، فرهنگ و آداب و آیین و سرزمین و فراورده های خود را چنان مینگرند و چنان می شناسند که گویی در کرانه های آسمان جای دارند و اقوام و ملتهای دیگر، در پستوی کرانه های هستی و تاریخ جا ماندهاند. آشکارا روشن است که این گونه نگرش، از واقع نگری به دور است و زمینه ای خواهد شد تا یک ملت و یک قوم در فرایند مغرور شدن به دستاوردها و یافتهها و آیین و آداب خویش، تجربهها و داشته های ملتها و اقوام دیگر را خُـرد و ناچیز ببینند و خویشتن را از هم? آنها بی بهره کنند.
ما به خودبینی و خود بزرگ بینی هم بسنده نمیکنیم و نه به شوخی که به راستی، ملتها و اقوام دیگر را ریشخند میکنیم و کوچک می شماریم.
۸- ماندن در گام نخست تعریف و توصیف: اگر برای بررسی فرهنگ یک کشور، یک ایل و یا یک گروه، شایسته است جغرافیای طبیعی، تاریخ، اسطورهها، باورها، نمادها، احساسات، حماسهها، رفتارها، خوراک، پوشاک، خانه، پیشهها، شخصیتها، گرایشهای اخلاقی، زبان، آثار، ادبیات، آداب و رسوم، روشها و منشهای آنان به درستی شناسایی و ارزیابی شوند.
سادهترین و آغازین گام شناخت یک کشور و یک ایل، شناخت زیستگاه طبیعی آن است. نگاهی به بیشتر نوشتهها، مجلهها، وبلاگها، سخنرانیها و همایشها نشان میدهد هم? اقوام ایرانی، سالها و بلکه قرنهاست در گام نخست ماندهاند و پیوسته از زیباییهای جغرافیایی، خوبیها و برتریهای خود سخن میگویند و هر نسل از آنان سخن و نگرش نسل گذشته را بازگو میگوید و کمتر کسی از زاویه ای دیگر مینگرد و کمتر کسی ژرف و گسترده مینگرد و سخن تازه میآورد و هویت ایل و قوم خود را از دیوار یکتای زیباییهای خدادادی بیرون میکشد و تاریخ و فرهنگ و شخصیت و جایگاه گذشته و حال و آیند? قومش را نشان میدهد.
از میان دهها کتابی که از هر یک از اقوام ایرانی در دست میباشد، به سختی میتوان یک کتاب کامل، گردآوری کرد که بتواند شناسنام? درستی از او در پیشگاه دیگر اقوام داخلی و یا در چشم جهانیان به نمایش بگذارد؛ و صد البته آنچه نیز در میان هست، حاصل کوششهای جانفرسای تنی چند از دلسوختگان دانش و فرهنگ و میهن است که با هزاران جان فشانی و خون دل فراهم آمده است.
۹- جَـو زدگی رسانه ای: همه ما اکنون به دنبال آنیم که با بهره گیری از ابزارهای رسانه ای نوین، کارهایمان را به خوبی پیش ببریم و از دیگران واپس نمانیم؛ از این رو، شمار فراوانی از دوستداران فرهنگ و هنر و فولکلور، دارای روزنامه، مجله، وبلاگ، سایت هستند و با عضویت در شبکه های اجتماعی، صفحه های گوناگون دارند و در پی چاپ و پخش مطالب مربوط به فرهنگ قومی و بومی خود هستند. ویژگی مشترک هم? این رسانه های خُـرد، سادگی، سطحی نگری، تکرار، تعریف و توصیفهای مبالغه آمیز و بزرگ و کوچک کردن این و آن است؛ این همه در حالی است که سطح ابزارها، رسانهها، دانش و نهادهای آموزشی چنان است که آدمی را برای بهره گیری بهتر از این ابزارها بر میانگیزاند؛ نیز شرایط جهان امروز و فرهنگ و هنر روزگار ما چنان است که یاید هرچه بیشتر، خود و برنامههایمان را روزآمد کنیم تا هویت اصلی خود را بازیابیم و آن را استوارتر سازیم.
ما با این کارها دلخوشیم و گمان میکنیم روزنامه نگار و نویسنده و پژوهشگر شدهایم؛ بی آنکه بدانیم روزنامه نگاری در روش شناسی علمی – پژوهشی، کاری بنیادین به شمار نمیرود. کار علمی سامانمند آن است که یک موضوع، از آغاز تا پایان، پردازش شود، به پرسشها پاسخ دهد، فرضیه و نظریه داشته باشد و قابل استناد باشد و چنین ویژگیهایی را یا در کتابهای علمی، یا در مقالات تخصصی دانشنامه ای و یا در مجلات علمی – پژوهشی میتوان یافت. اگر کارهای ابتدایی و نمایشی تا جایی خوبند، و برای تازه واردان سودمند است، ولی بسنده کردن و ماندن در چنین مرحله ای آسیب بزرگی است که زیانهای کلان و جبران ناشدنی در پی خواهد داشت.
۹ – نبود درآمدزایی و پشتیبانی مردمی: کار علمیِ نظری در زمینه های تاریخی و فرهنگی و هنری، به گونه ای در کشور ما نهادینه شده که به هیچ رو نباید یا نمیتواند درآمدزا یا منبع درآمد کنشگران و کارگزارانش باشد؛ انگار قانون نانوشته ای در جامع? ایرانی نهادینه شده که دانشمند، هنرمند و کنشگر فرهنگی نباید از راه کوشش علمی خود زندگی بگذراند. از سوی دیگر، از دهه های آغازین قرن چهاردهم خورشیدی (از ۱۳۰۰ خورشیدی به این سو)، با پا گرفتن دولت نوین در ایران، تصدی این گونه امور را دولتها در دست گرفتهاند. این کار سبب شده است از سویی از سیاست گذاری و سرمایه گذاری مردمی در عرصه های نام برده جلوگیری شود و این توقع را در دراز مدت در میان مردم ایجاد کرده که فقط وظیف? دولت است که هزین? این گونه امور را تأمین کند؛ از سوی دیگر، چون هر دولتی ایدئولوژی فرهنگی – سیاسی ویژ? خود داشته، کوشیده است خوانش و برداشت ویژه ای از پژوهش و دانش و فرهنگ داشته باشد و انتظار داشته، همگان یا آن را بپذیرند و یا از ارائ? هر دیدگاه و برداشت متفاوتی خود داری کنند؛ از این رو، دولتها همواره از آزادی عمل مردم در این زمینهها هراس داشتهاند و حتی جلوی ورود جدی مردم به این عرصهها را گرفتهاند. این چنین است که نه نهادهای مردمی (غیر دولتی) نیرومندی در ایران شکل گرفته و نه گروهها و افراد توانمند به این اندیشه و باور رسیدهاند که در زمینه های رشد علمی و هنری و فرهنگ عمومی سرمایه گذاری کنند و با پشتیبانی از پژوهشگران و هنرمندان و کنشگران فرهنگی، در شکوفایی و بالندگی کشور خود مشارکت کنند. نتیج? این روش آن است که پژوهشگران و هنرمندان از شناخت همدیگر و بهره گیری از تجربهها و روشها و دستاوردها و مشکلات همدیگر بی بهره میشوند و تبادل افکار که یکی از نیازهای بنیادین کار علمی است، جای خود را به بیگانگی و تنهایی میدهد و پژوهشگر در تنهایی و مشکلات خود رها میشود و به جای انجام پروژه های بزرگ و گروهی و کارآمد، به کارهای فردی و خُـرد بسنده میکند که کندی روند توسع? علمی و فرهنگی، کوچکترین پیامد آن خواهد بود. در این حال، همه منتظر میمانند تا دولتی برآید و هزینه های برخی کارها را تأمین کند؛ که صد البته از سرمایه گذاریهای دولتی، کار خالصی برنخواهد آمد؛ زیرا هر دولتی، کار را به سویی میکشاند که خود میخواهد؛ نه آنچه نیاز جامعه است و نه آنچه حقیقت اقتضا میکند. در این صورت نیز آشکار است که هیچ کار خالص و درستی به بار نمینشیند. پیامد دیگر این روش آن است که جوانان و دانش آموختگان نوخاسته، انگیزه ای پیدا نمیکنند در بستری گام بگذارند که نه آینده ای دارد و نه آسایشی؛ به ویژه آنکه همواره دانشمندان و هنرمندانی را میبینند که برای تامین ابتداییترین نیازهای زندگی با هزاران مشکل، دست و پنجه نرم میکنند و افزون بر آن دانشوران و هنرمندان سالخورده ای را میبینند که بی پناه و تهی دست، رها شدهاند. آنان که جوانی و نیرومندی خود را به جای آبادانی زندگی شخصی خود، در پی آفرینشهای علمی و هنری قوم و کشور و ملت خود گذراندهاند، در سالخوردگی، سربار فرزندان و خانواد? خویش میباشند و غریبانه در کنج خانهها و بیمارستانها جان میسپارند.
۱۰- نداشتن توانایی و مهارتهای مورد نیاز: بسیاری، بی آنکه بدانند این کار هم یک تخصص است و توانایی و روشهای ویژ? خود را دارد، گمان میکنند با داشتن یک ابزار رسانه ای یا یک جایگاه میتوانند کارهای بزرگی انجام دهند؛ از این رو، در بار? هر چیز و هر کس سخن میگویند. بسیاری از نوشته های رسانهها و برنامههایی که به نام فرهنگ اقوام در کشور ما اجرا میشود و یا به نمایش در میآید، نه تنها خدمتی به آن نیست که خود آسیبی بزرگ به شمار میرود.
نمونه? کوچک آن شبکه های تلویزیونی استانی هستند که سطحیترین و پستترین کارها را به نام فرهنگ اقوام به نمایش میگذارند؛ پس از آن برخی نشریه های محلیاند و در مرحل? بعد، رسانه های عرص? مجازی هستند.
بیشتر کنشگران فضاهای مجازی، کمترین آشنایی با تاریخ و فرهنگ قوم خود ندارند، از کمترین مهارتهای نویسندگی برخوردارند. افزون بر آن بی آنکه کمترین مهارت هنری داشته باشند، با بهکارگیری ابزارهای فناوری، ضعیفترین و بی_کیفیتترین عکسها، فیلمها و نواها را پخش میکنند. این سیلی است که روان شده و با آن کاری نمیشود کرد، جز آنکه سازمانها و نهادهای آموزشی و فرهنگی، در درازمدت و آرام آن را به راهش رهنمون شوند.
۱۱ – نبود دستور زبان و دستور خط: از هنگامی که دولتهای مرکزی در ایران سامان یافتهاند، همواره کوشیدهاند تنها زبان و ادبیات پارسی را در میان مردم ایران آموزش و گسترش دهند. هر چند یکپارچه سازی زبان و گِردآوری یک ملت در یک فرهنگ زبانی، در زمین? بازسازی و استوارسازی نیروی ملیگرایانه و میهن دوستان? شهروندان، سودمند و بایسته است، ولی نمیتوان به این بهانه، گویشها و خرده فرهنگها را نادیده گرفت. طی پنج سد? گذشته، اگرچه بیشتر اقوام ایرانی، چارچوبها و قوانین و برنامه های حکومت مرکزی را پذیرفتهاند، ولی از سوی دولتها همواره تبعیضهایی به اقلیتهای زبانی روا داشته شده است.
یکی از بسترهای نادیده گرفتن فرهنگ و زبانهای قومی و بومی، همین نکته است که هنوز در ایران هیچ یک از اقوام، دارای دستور زبان و دستور خط نیستند. دلیل آن هم این است که نهادها و سازمانهای رسمی، فقط برای دستور زبان و خط پارسی هزینه میکنند و حاضر به همکاری جدی برای تدوین دستور زبان گویشهای پیرامونی نیستند؛ چنان که در کشور ما که بیش از ده قوم بزرگ با گویش و زبان گوناگون دارد، در هیچ یک از دانشگاههای آن، زبانهای بومی آموزش داده نمیشود.
در هر کشوری فرهنگستان زبان، مرجع رسمی ادبیات و دستور زبان و خط میباشد در کشور ما از ۱۳۱۳ خورشیدی که دانشگاه تأسیس کردهایم تا به امروز، ده جور دستور خط داریم و ادبیات ما هم ده جور بزرگتر و کارگزار دارد. اکنون آموزش و پرورش یک گونه ادبیات و دستور خط دارد و با استفاده از زور وزارتی، به خورد دانش آموزان میدهد؛ وزارت علوم هیچ روش ویژه ای ندارد و با این حال، هر یک از دانشگاهها و هر یک از نهادهای وابسته به آن یک روش ویژه دارند، سازمانهای آموزشی و پژوهشی خصوصی و رسانهها نیز هر یک راهی جداگانه میروند؛ به ویژه سازمان صدا و سیما که خود را ملی هم میداند، هم در نوشتار و هم در گفتار از همه پریشانتر و بی تعهدتر است.
در چنین شرایطی روشن است که زبانهای بومی و قومی هیچ جایگاهی در ساختار آموزش و پژوهش کشور نخواهند داشت.نگاهی به کتابها، روزنامهها، مجلهها، سایتها، وبلاگها و صفحه های شبکه های اجتماعی آشکارا نشان میدهد که خط و نوشتار ما چه اندازه پریشان و نابسامان است! حتی نویسندگان بزرگ و نامدار نیز برای آوانگاریهای بومی سردر گم میباشند.
اینها نکاتی دربار? آسیبها و کاستیهای کارهای پژوهشی – فرهنگی مربوط به اقوام در ایران است. امید میرود، راهکارها و راهبردهای تکامل آن تیز هرچه زودتر نگاشته و تحقیق شود.
نوشته شده توسط admin در چهارشنبه, ۱۱ تیر ۱۳۹۳ ساعت ۴:۲۳ ق.ظ