نقش زبانی زنان در پیدایش و رواج ادبیات شفاهی

نقش زبانی زنان در پیدایش و رواج ادبیات شفاهی

گروه فرهنگی: مطالعه حاضر فرض را بر این می گذارد که در ادبیات شفاهی فرایندهایی تأثیر گرفته از رفتار زبانی زنان عمل می کند که می تواند به مثابه رویکرد زبانی تعیین کننده ای در حیات این گونه ادبیات بازنگریسته شود. هر چند از دید صورتگرایانی چون چامسکی، دانش زبانی دارایی یکسان همه ی انسان ها فارغ از جنسیت و موقعیت اجتماعی آن هاست با این همه، ظرافت وجودی زنان و مسائل زیستی- روانی مرتبط با آن ممکن است این دارایی بالقوه را با ویژگی هایی خاص همراه کند. این ویژگی ها در حیات فرهنگی و اجتماعی است که به فعل در می آید و با نقش پذیری از چارچوب های اجتناب ناپذیر آن به تفاوت هایی میان رفتار زبانی زنان و مردان منجر می شود، چون یکی از کارکردهای اولیه زبان، ارتباط است و ارتباط در خلال زندگی جمعی است که به ظهور می رسد. آن دسته از زبان شناسان که به زبان به عنوان پدیده ای اجتماعی می نگرند و آن را با طرز تلقی های اجتماعی در رابطه ای تنگاتنگ می بینند بر این عقیده اند که زبان منعکس کننده ی نقش های اجتماعی ای است که جامعه برای زنان و مردان تعیین کرده و الگوهای متفاوتی که از آنان انتظار دارد .از آنجایی که زنان برای سده ها از اقشار فرودست جامعه محسوب می شده اند، بدیهی است که در حیطه ی جبر معیارهای زبانی حاکم نیز امکانی برای استقلال بیانی نداشته باشند و آفرینش های بسیار محدود ادبی شان تنها با پیروی کورکورانه ی “فرادستان” بتواند اعتباری کسب کند. اما فرایندهایی که بر فولکلور حکم می رانند، به اشکال بدوی زبان نزدیک ترند و نمایش آزادانه تری از آن را مجاز می شمرند، از این رو با توجه به شرایط زیستی- روانی زنان، بسترهای مناسب تری را برای خلاقیت زبانی آنان فراهم می سازند. مهم ترین نقش زنان، ایجاد ارتباط و برقراری مکالمه مابین انسان ها در جهت تحقق بخشیدن به وجهی اساسی از زیست انسانی است که زندگی اجتماعی نام دارد.. ادبیات عامیانه زبان مشترک گروه های بسیار وسیعی از جامعه است که توده یا عامه مردم نام می گیرند برغم تأثیر متقابل قصه و اسطوره، اسطوره ها دسترس ناپذیر و رعب آورند و انسان مقهور نیروهای فوق طبیعی و زبان جدی آن هاست در حالی که قصه های پریان، زبانی صمیمی و زیربنای فکری ساده ای دارند. ولادیمر پراپ در تحقیقاتش نشان داده است که افسانه های پریان با همه گوناگونی هایشان از ساختار واحدی پیروی می کنند. قصه ها با آغازی واقع بینانه و سپس حوادثی خارج از نظام دلالتی متعارف پیش می روند که به فرایندهای ناخودآگاه شباهت دارد شاید قصه را بتوان از دیدگاه روانکاوی نیز نوعی منشاء تسلای خاطر دانستمخاطب اصلی آن کودکان اند و نیز بزرگسالانی که هنوز سادگی و معصومیت کودکی را واننهاده اند زیرا که بواقع قصه ها یادآور کودکی نژاد بشر و روزگارانی اند که ذهن او هنوز با خشکی منطقی درگیر نبوده است. آن ها از “یکی بود یکی نبود” آغاز می شوند و با “قصه ی ما به سر رسید کلاغه به خونه ش نرسید” پایان می یابند و بدین ترتیب در دایره ی چهارگانه بود و نبود، و رسید و نرسید در چرخش اند. همچنین اسکلت آن ها چهار بخش زندگی عادی، مواجه شدن با حوادث غیر عادی، امکان راه حل های معجزه آسا، و پایانی خوش را در برمی گیردرفتار زبانی زنان بیش از مردان سمت و سویی مکالمه باورانه دارد. شخصیت زن قصه اگر نتواند با کسی حرف بزند درد دل هایش را با سنگ صبور در میان می نهد. نفس قصه گویی نیز روایت چهره به چهره برای کسانی است که واکنش های لحظه به لحظه شان، پاسخی متقابل است و این برقراری ارتباط چنان مهم است که در قصه ای مثل مشکل گشا اگر شنونده ای نباشد راوی می باید قصه را برای تصویر خودش در آینه بازگو نماید. انتخاب زبان ساده ی روایی و دایره ی واژگانی محدود، به کارگیری اصطلاحات بومی برای بهتر فهماندن و جذاب تر نشان دادن ماجراها، و ساختارهای نحوی انعطاف پذیر، زبان قصه را هر چه بیشتر به شیوه گفتار زنانه نزدیک می سازد. چرخش در قلمرو میان بودن و نبودن، و رسیدن و نرسیدن، در حرکت از این قصه به آن قصه، و در تغییر صدا و لحن، و حرکات دست و صورت هماهنگ با لحظات روایت، دست به هم می دهد تا ساختار قصه را از فرایندهای تناوبی و دوره ای که از ویژگی های زمان و زبان زنانه است، لبریز است.آیا زبان رویتگر زن می توانسته آفریننده روایت هایی آهنگین هم باشد؟ کلام آهنگین پدیده ای ناگهانی نیست و می باید نشانه های پیدایش آن را در روزگاران کهن جست. بواقع نخستین آوازهای بشر، پاسخی آهنگین به موسیقی طبیعت بوده است. این اصوات در مراحل پیشازبان، شبه کلماتی را هم شامل می شده است بی آنکه چینش آن ها در کنار هم معنایی منطقی را دنبال کند. در ابتدا تمایز جنسی عنصری معنی دار محسوب نمی شد و اولین تقسیم بندی در جامعه ابتدایی تقسیم بندی جنسی بود بعدها که “تابوها” زن و مرد را از هم جدا کرد، تفاوت ها معنایی اجتماعی به خود گرفت. رژه باستید اشاره دارد که گذر از کوه، چیدن گل ها، بوته کنی و … حرکاتی است که با خواندن سرود همراه بوده است. باید به خاطر داشت در کنار مردان که به شکار می پرداخته اند، وظیفه ی گردآوری گیاهان خوراکی و در پی آن دستیابی به کشاورزی، عمدتاً بر عهده ی زنان بوده است. اگر لحظات شکار؛ سکوت ، تمرکز و سرعت می طلبیده، گردآوری دانه ها و میوه ها به همراه نگهداری از کودکان، فرصتی غنی برای ارتباط کلامی فراهم می کرده است. نتیجه ی این عوامل در تکامل میلیون ها ساله ی بشر، آمادگی زنان برای فراگیری سریع تر زبان بوده است. همچنین برقراری رابطه ی حسی قوی تر زنان با عناصر طبیعت و الگو گرفتن از نمودهای موسیقایی آن، به تولید آواهایی منجر شد و به تدریج کودکی زبان نژاد بشر را از موسیقی بهره مند ساخت.یکی از انواع سرودهایی که با یقین می توان به زنان نسبت داد لالایی است. لالایی از بدوی ترین آثار موسیقی جهان است گه مثل یک ناخودآگاه جمعی و خاطره ای ازلی، در اغلب فرهنگ های جهان حضور دارد. در آهنگ لالایی، نیرویی سست کننده و سحرآمیز موج می زند که می توان آن را حامل رویایی شیرین و احساس امنیت بازگشت به پناهگاه اولیه دانست. بروز چنین فرایندهایی ناشی از خاصیت انعطاف پذیری زبان زنانه است که می تواند سبک بیان را مطابق با چگونگی موقعیت تنظیم نماید. روند شکل گیری این گونه ترانه ها بر اساس اصل مجاورت، گردش آزاد تداعی ها و فارغ از مرکزگرایی معنایی بوده است، با ساختاری آزاد و ریتمی یکنواخت و وردگونه. این ترانه ها گاه، تا آن حد انتزاع پیش می روند که به آواهای صرف بدل می شوند. محتوای بسیاری از لالایی ها، نوعی ابراز تسلیم و دعوت به شکیبایی در برابر جبر روزگار است. از این زاویه لالایی نقطه ی تسلاجویی زنان نیز هست، با زبانی ویژه ی خود آنان.دو بیتی در مرز میان شعر رسمی و غیر رسمی می ایستد. ماهیت دو بیتی به زندگی روستایی و شبانی پیوند می خورد و می توان آن را از نادرترین گونه های شعری ایران دانست که در آن تکلیف ادبی کنار گذاشته شده و حیات واقعی و طبیعی انسان نمود پیدا کرده است. در بعضی از دو بیتی های کرمان، نشانه هایی از سرایش زنان هست. تنها وجهی که سرایندگی زن را در دو بیتی ها مسجل می کند، وجود برخی از کدهای واژگانی و معنایی است و چون تمایز ساختاری و محتوایی ویژه ای با دیگر دو بیتی ها ندارد، نمی توان آن را به عنوان رویکرد زبانی متفاوتی در نظر گرفت.فولکلور، حاصل زندگی جمعی و برخاسته از ناخودآگاه قومی ملت هاست. اساس ادبیات عامیانه، ارتباط رو در رو در زمینه های فرهنگی مشترک و بهره گیری همگانی است، پس رویکردی شفاهی را در پیش می گیرد. در چنین عرصه ای سیالیت زبان زنانه امکان می یابد تا به گونه ای آزادتر و خودجوش تر از ادبایت رسمی، نمود پیدا کند. زبان شناسی جنسیت، به تأثیر متغیر جنسیت بر زبان می پردازد، طیعی است هر چه جامعه سنتی تر و بسته تر باشد تمایز زبانی بیشتر است. بررسی زبان شناختی برخی از گونه های ادبیات شفاهی، از نقش زبانی زنان حکایت دارد. زنان همواره بهترین روایتگر قصه ها بوده اند. ویژگی های گفتار زنانه مثل انعطاف در قواعد نحوی، زبان ساده و دایره ی واژگانی محدود، همراه با آمال ها و خیال پردازی های منطق گریز، و ساختار چهارگانه ی قصه های پریان، نشان از تأثیر زبانی آنان در تولید و رواج این گونه قصه ها دارد. جایگاه زنان در زندگی اجتماعی انسان های نخستین، موجب ارتباط کلامی قوی تر و نزدیکی بیشتر به طبیعت و در نتیجه زمینه ای برای پیدایش ترانه بوده است. ترانه های بازی و لالایی ها نشان از تلاش زنان برای برقراری مکالمه با کودک، متناسب با درک اوست و از آمادگی زبان زنان در کدگردانی و انعطاف در وفق یابی با مخاطب ناشی می شود. .
رفتار آزادانه با قواعد شعری، برجستگی اصل مجاورت در گردش آزاد تداعی ها، و مرکز زدایی معنایی از ویژگی های این شعرهاست که از رفتار زبانی زنان تأثیر گرفته است.

نوشته شده توسط admin در یکشنبه, ۳۰ فروردین ۱۳۹۴ ساعت ۴:۳۲ ق.ظ

دیدگاه


9 − نُه =