عدم حافظه تاریخی زمینه فقر فرهنگی در ارومیه

عدم حافظه تاریخی زمینه فقر فرهنگی در ارومیه

علی رزم‌آرای
گروه فرهنگی :یکی از بزر‌گترین جلوه‌های تاریخ آینه تمام نما بودن آن، از نظرهستی‌شناسی و چیستی شناسی زندگی انسان است. تاریخ چگونه زیستن انسان است و به عبارتی چگونه زیستن را چگونه نوشتن است. یعنی دوشقه بودن ذات جریان تاریخ. انسان تاریخ را آنگونه که زندگی کرده ننوشته‌است بلکه آنگونه که نوشته‌است زندگی کرده‌است.برای مثال تاریخ را قوم فاتح می‌نویسند. این جمله منظور این نوشتار را از سرهم کردن عبارات بالا می‌رساند.زندگی امروز ما در جامعه شهری کوچک‌مان حاصل تکاپوهای نسل‌های گذشته است . آنان اصل و بطن روابط جمعی و شهری ما را با باور‌های خود ساختند و پرداختند. امروز ما حاصل دیروز ماست. نسل‌های گذشته بد و خوب را برای ما تعیین کرده‌اند، حدود و مرزهای خود بودن و انسان بودن ما را با نشانه و علامت‌های ادوار مختلف زندگی خود ارزش گذاری کرده‌اند. به عبارتی همه این تعیین‌ها و مشخصه‌ها مجموعه سنت‌های ما را تشکیل می‌داده‌اند و می‌دهند! سنت‌های ما از انسان و زندگی او قرائتی دیگر داشته‌اند که شاید مطابق زمان و احوال ادوار گذشته بوده‌باشد. البته این قرائت از خلال کتب و متونی که از آن ادوار باقی مانده قابل استخراج است. یعنی میراث تالیفی گذشته ما و متون مربوط به آن، نوع اندیشه و فکر گذشتگان را به زمان ما منتقل می‌کنند. پس اگر در کتابی به انواع تناقضات و مغایرات در خصوص زندگی و نوع نگاه پیشینان ما برخورد کنیم باید رای به تحریف تاریخ بدهیم. اما چگونگی انجام این تحریف را اصلا ًمورد پرسش قرار نمی‌دهیم. آن را به این و آن نسبت می‌دهیم ( و این درست است) اما دقت نمی کنیم که نوع اندیشه و زندگی گذشتگان ما هم قابلیت تحریف شدن داشته است. اما چرا؟ چرا زندگی آنها قابلیت تحریف شدن به گستردگی تاریخ را داشته است؟ مگر آنها چگونه فکر و زندگی می‌کرده‌اند؟ اصلا ً نوع زندگی و اندیشه آنها باز خورد و حاصل منطقی داشته که بعدا ً قابل تحریف شدن باشد؟همه موارد یاد شده در بالا در زندگی امروز نیز مدخلیت دارد و به عبارتی ساخت زندگی امروز ما بر بنیان این سوالات و موارد ساخته شده‌است. در واقع همین ساخت و ساختار حاکم بر زندگی ما همان فرهنگ اجتماعی ماست. زندگی امروز نتیجه منطقی سیر تاریخ است با همه گوشه و زوایای آن. فرهنگ اجتماعی در یک جامعه بازخورد نتیجه منطقی سیر تاریخ است. چگونه زیستن ما و فراگیری آن، چگونه فکر کردن ما و پویش و یا ایستایی آن، جهان بینی ما نسبت به انسان ( خودمان و دیگران) و دنیای اطراف و … همه منشاء فرهنگی دارند.اصولا ً تاریخ با تمدن وارد حوزه فرهنگ می‌شود یعنی اولین سوال انسان از هستی و کیستی خود ، از آخر و عاقبت خود، آینده پر فراز و نشیب خود و پاسخ گویی و نحوه پاسخ گویی به آن فرهنگ او را می‌سازد. در این معنا فلسفه و علم، ادبیات و هنر، دین و مذهب و… همه از مظاهر فرهنگ به شمار می‌آیند. در این میان یک سوال بزرگ مطرح می‌شود آن اینکه آیا ما مردم ارومیه دارای حافظه تاریخی هستیم؟ به عبارتی گنجینه ذهن ما آنقدر دقیق هست که از اتفاقات و حوادث تاریخی و از سویی مهمترین برهه‌های تاریخ خود چیزی به خاطر داشته باشد واز تکرار آن پرهیز کند و همچنین با تصحیح اشتباهات از تاریخ یک پالایشگاه فرهنگی و اجتماعی بسازد نه باتلاقی که در آن گیر‌بیفتد؟ برای پاسخ گویی و شرح این سوال و آنگاه رسیدن به کنه عنوان این نوشتار ابتدا باید چند نکته را یادآوری کنیم.میراث مکتوب و فرهنگ مبتنی بر آن در منطقه آذربایجان و ارومیه با کدام آثار شناخته می‌شوند؟ قرار است با مطالعه کدام آثار حداقل از تاریخ معاصر به برداشتی منطقی از تاریخ فرهنگ ارومیه برسیم!ارومیه از نظر جغرافیایی در کتب تاریخ و جغرافیا چگونه مکانی توصیف شده است؟ آیا شهری بوده با جلوه‌های بدیع، معماری خاص ، اقتصاد پر رونق، محل آمد و شد و… و یا! ارومیه در تاریخ معاصر در کجای حوادث تاریخ ساز و آینده ساز قرار داشته‌است؟ با کدام نشانه و کدام اثر؟ ارومیه در طول تاریخ سه چهار هزار ساله خود(؟) سر منشاء کدام مکتب و مجموعه علمی و ادبی و… بوده است؟و دهها مورد و سوال دیگر. این مقال و نوشتار با حجم و محدوده معین و کوتاه خود برآن نیست تا از رازی پرده گشایی کند و مدعی حلاجی همه جوانب موضوع فقر فرهنگی و سکوت تاریخی در آن باشد بلکه فقط در حد خود در پی طرح چند موضوع ازگستره اصلی آن است والا فقرفرهنگی و ریشه‌شناسی تاریخی آن در ارومیه مجالی در حد یک کتاب ویا رساله تحقیقی و امثالهم را می‌خواهد.براستی به چه دلیل از انبوه اسامی و نام‌هایی که کتب مختلف تذکره و فرهنگ شناسی از بزرگان و افراد موثر بر جریان اجتماعی و فرهنگی شهر ارومیه نام می‌برند اطلاع دقیقی در دسترس نیست؟ آیا چند نفرزنده یاد ایلوش خوشابه بازیگر ارومیه‌ای سینمای هالیود را می‌شناسند؟ آیا چند نفر دکترهما ناطق استاد ارومیه‌ای تاریخ دانشگاه‌های آمریکا را می شناسد؟ ویا دکترحسن هنرمندی و یا تاریخی¬تر علی‌قلی بیگ ارومی معروف به فرنگی و یا به گونه¬ای دیگر چه کسی می¬داند که جبار باغچه¬بان از اهالی ارومیه بوده و یا بهروز حشمت مجمسه نمره یک اتریشی که واسفا تبریزی شناخته شده آن هم به دلیل تحصیل و کار در تبریز و یا حیدرخان عمواغلی که از ارومیه بعد و بعدتر از اهالی خوی شده! و یا …. طور دیگری بپرسم چرا بزرگانی نظیرصفی‌الدین ارومی و یا حسام الدین‌چلبی و… بعد از خروج از ارومیه و اقامت در تبریز و اصفهان و… پرورش یافته و نام و آوازه در تاریخ می‌یابند؟ مقبره شیخ نجم الدین ابوالبر رضی واقع در محله مهدی القدم چرا هنوز به نام مقبره ویس قرنی شناخته می‌شود و برایش داستانی نقل می‌کنند ازجنس خرافات زنانه و محل این مقبره هم شده محل اجتماعات زنانه برای دعا و… وده¬ها مورد مشابه این موارد!ارومیه هنوز هم محل پرتاب و سکواست نه محل رشد و بالندگی! چرا؟ فرهنگ نازایی در ارومیه از کجا نشأت گرفته و تا کجا گسترش دارد که ما خود متوجه کیستی و چیستی خود نیستیم؟ اصولا ًنمی‌توان ادعا کرد که پیشینه فرهنگی ارومیه با خلاء مساوی بوده است ولی مشکل آنجاست که نقل و انتقال مناسب فرهنگی صورت نگرفته ویا به عبارتی ما اهالی ارومیه حافظه تاریخی نداریم چرا که مابه‌ازای مادی برای آن نمی‌شناسیم.
مثلا ً بنایی، یادبودی،اتقاق تاریخی مهمی و…حتی تاریخ معاصرما هم دراین مورد دچار نسیان است. در این شهر چند نفر دکتر اسماعیل یوردشاهیان را می‌شناسند؟ او که هنوز در قید حیات است و نام وآوازه‌اش در دنیایی خارج از ایران بیشتر پیچیده تا داخل شهرارومیه! آشیق عزیزمرادخانی را چند نفر می‌شناختند که امروز به زحمت چند نمونه بیشتر از صدای او در دسترس نیست. دریغا که او متعلق به ۵۰ تا۱۰۰سال اخیر است. از او یک نمونه تصویر و فیلم موجود نیست. از او فقط یک عکس با لباس رسمی باقی مانده و تا این اواخر ناشناس!ارومیه و اهالیش حافظه تاریخی ندارد که احوال فرهنگی و اجتماعی درآن ثبت و ضبط شود و به آینده منتقل شود. فقر فرهنگی و مظاهر رفتاری و گفتاری آن فقط به دلیل نبود آبشخور‌های مناسب تاریخی و فرهنگی بروز نمی‌کند بلکه بدتر از آن در صورتی بروز می¬کند که با وجود بهترین و بزرگترین آبشخورهای فرهنگی انتقال صحیح و کاربردی شدن آنها صورت نمی‌گیرد. ارومیه هنوز با تاریخ دست و پنجه نرم می‌کند و در کوچه پس کوچه های آن گیر افتاده است و بلکه گم شده است!آنکس که نداند و نداند که نداند.

نوشته شده توسط admin در سه شنبه, ۰۶ آبان ۱۳۹۳ ساعت ۵:۲۶ ق.ظ

دیدگاه


1 × یک =