میراث فرهنگی پیوند جامعه گذشته به آینده

میراث فرهنگی پیوند جامعه گذشته به آینده

گروه فرهنگی :در بیان مفهوم میراث فرهنگی باید گفت که عبارتست از کلیه عواملی که به طور آگاه و یا ناآگاه ما را تحت تأثیر قرار می‌دهند. آنچه که جزء وجود ما است و به نحوی در فکر و عمل ما می‌توانند تأثیر داشته باشند. آگاهی یافتن از عواملی که دراندیشه ما اثر دارند ضروری است، از اینرو احیاء میراث فرهنگی برای آگاه کردن ما از گذشته‌ای که در ما عمل می‌کند ضرورت دارد. از یاد نبریم که به اعتباری فرهنگ عبارتست از مجموعه خاطره‌ها و یادبودها و میراثهایی که جامعه گذشته را به آینده می پیوندد و مانع گسستگی‌ها و یا جدایی‌ها و دورشدن از هویت ملی می‌گردد. میراث‌های فرهنگ یک ملت، نشانه‌هایی از تاریخ یک فرهنگ و یک ملت به شمار می‌روند که روح آن ملت در وجود آنها جنبه ابدیت و نوینی به خود می‌گیرد. به بیان دیگر میراث فرهنگی یک ملت بیانگر هویت فراموش نشدنی آن مردم است. میراثهای فرهنگی هر ملت عامل موثری در جهت شناختن خویش و شناساندن خود به دیگران به‌شمار می‌رود. برخی چنین تصور دارند که میراث فرهنگی یک ملت تنها مجموعه? یادبودهای هنری و محل‌های باستانی و بناهای تاریخی آن ملت است. در حالیکه میراثهای فرهنگی مفهومی بسیار وسیع‌تر را در بر می‌گیرد که عبارتست از کلیت زنده و پویای خلاقیت انسانی یک ملت. به بیان دیگر میراث‌های فرهنگی یک ملت را می‌توان یکی از والاترین نمودهای بیان کننده نبوغ و قدرت آفرینش یک ملت به‌شمار آورد. بطور کلی میراثهای فرهنگی را می‌توان به دو دسته عمده تقسیم کرد: الف – طرز تفکر و بینش و سنت ها و باورها؛ ب – اشیا و آثار.
و این هر دودسته را باید شناخت و در حفظ و بهره جستن از آنها همتی والا به خرج داد. این شناسایی و ارج نهادن نه به آن اعتبار است که باید به این میراثها چون لاله‌های بلور به‌جای مانده از پدر نگاه کرد که تنها یادآور خاطره او و القاء کننده زیبایی‌های خاص خود می‌باشد. بلکه منظور اصلی از شناخت جامع آنها به این نیت است تا بتوانیم با آنها ارتباطی آگاهانه برقرار کنیم و با این میراثها به گفتگو بنشینیم و در نتیجه گذشته را نادیده نینگاریم و آن را به دست فراموشی نسپاریم.
زیراکه در آنصورت راهی جز »تقلید« کامل در پیش‌رو نخواهیم داشت. ما باید توجه کنیم که صاحب تاریخ، اندیشه و تفکر و صاحب تاریخ علم هستیم. ما از چنان میراثهایی برخورداریم که در طی دورانی طولانی از ارزش و اعتباری وسیع برخوردار بوده و بر پهنه? جهان روشنایی‌ها انداخته و پرتوافشان بوده است.
نکته? اساسی که باید در این برخورد به آن توجه داشته باشیم اینست که نباید با این گذشته? پویا و نقش‌آفرین به صورت میراثی زندگی از دست داده و مرده برخورد کنیم و به آن به عنوان یک عامل »فخر« کردن بنگریم. باید که به این میراثها به صورت کشتزارهایی نگریسته شود که از نیروی باروری، برای بدست دادن محصولاتی مفید برخوردارند. باید که این کشتزارهای بایر را دایر بگردانیم و با ادامه تلاش و کوشش بر رویشان از آنها به مثابه بخشی از سرمایه گذاری جهت ساختن آینده ای پربار و موفق بهره بجوییم. ما در برخورد با این میراث‌ها باید توجه کنیم که آنها از آن مردمی بوده‌اند که از دوران پیش از تاریخ و صبحدم تاریخ تا گذشته‌ای نزدیک، هیچگاه از جستجو و پویش و آفرینش روی‌گردان نبوده‌اند. باید به این امر آگاهی داشته باشیم که پایه‌گذاران فرهنگ ایرانی مردمی بوده‌اند سخت کوش و آگاه به راز و رمز طبیعت و محیط پیرامون خود، آنها یک دم از اندیشیدن درباره جهان وآنچه در او است باز نایستاده‌اند.
نگاهی به اسطوره‌های ایرانی، جهانی بزرگ و پر راز و رمز را در برابر ما می‌گشاید. اساطیر ایرانی را باید مجموعه‌ای بزرگ و پر اعتبار از ساخته‌های فرهنگ پربار این سرزمین به‌شمار آورد. شناسایی این بعد مهم از تاریخ نگرش و بینش و توجیه عالم، در فرهنگ ایرانی از اهمیتی خاص برخوردار است. فانون درباره افسانه‌های قومی و حتی کارهای جادوئی تعبیر جالبی دارد، او می‌گوید: « اتمسفر و جو افسانه و جادو در عین ترساندن من واقعیتی غیر قابل تردید به‌شمار می‌رود.
این اتمسفر در آنحال که مرا متحیر می‌کند مرا با سنتها و با تاریخ منطقه یا ایلم پیوند می‌زند و در عین حال مرا مطمئن می‌کند و به من مقام و موقع و شناسنامه می‌دهد».۳ در برخورد با میراث‌های فرهنگی خود باید به این نکته نیز توجه داشته باشیم که آفرینندگان این فرهنگ، گذشته از تلاش در زمینه? شناسایی همه امور و اندیشه کردن درباره? آنها و خلق و آفرینش در بعدی وسیع، از هنر بزرگ بهره‌جستن از دانش دیگران و ایجاد دگرگونی در آن و به خدمت گرفتن آگاهانه? آن، بهره فراوانی داشته‌اند. آنها هیچگاه به تقلید بی چون و چرای از دیگران نپرداخته‌اند و هرچه را که از دیگران ستانده‌اند با دانش و بینش خویش در هم آمیخته‌اند و به آن تعالی بخشیده و مهر هویت فرهنگی خود را بر آن نقش کرده‌اند. همه? آفریده‌های فرهنگ ایران پیش از اسلام و دوران اسلامی، در تمامی زمینه‌ها به روشنی و به گونه‌ای خیره‌کننده هویت ایرانی خود را بیان می‌دارند. در حالیکه ایران پیش از اسلام و ایران دوران اسلامی با توجه به موقعیت خاص جغرافیایی خود، برکنار از جریانهای فرهنگی و داد و ستد اقتصادی نمی‌زیسته و با دو دنیای شرق و غرب خود ارتباطی وسیع و چشم‌گیر داشته است، هنر برخورد آگاهانه با فرهنگ‌های دیگر و بهره جستن از آنها به دور از غرق‌شدن و هویت از دست دادن از ویژگی های تابناک فرهنگ ایرانی است.
آری آنها از فرهنگ »تقلید« و »تسلیم« بدور بوده‌اند. آنها همیشه حرفی برای گفتن داشته‌اند و از اندیشیدن درباره? همه چیز لذت می‌برده‌اند و جرأت نه‌گفتن و چون و چرا کردن درباره? مسائل مختلف را داشته‌اند. در حالیکه امروز ما جرأت تفکر کردن و بیان اندیشه و نظر خود را از دست داده‌ایم. آنچنان در برابر عظمت دنیای غرب خود را باخته‌ایم که جز تأیید و تکرار گفته‌های مغرب زمینی‌ها خود را مجاز به ابراز وجود بیش از آن نمی‌دانیم.
حتی برای شناخت پیشینه و میراث فرهنگی خود نیز تنها به پژوهش‌ها و طرز استدلال آنها تکیه می‌کنیم. به بیان دیگر جرأت اندیشیدن، تجربه، تجزیه و تحلیل و استنتاج را از دست داده‌ایم. در نتیجه »فرهنگی اتکایی« پیدا کرده‌ایم، و فرهنگ »ترس« را برگزیده‌ایم.
اینکه نکند خلاف گفته غربیان سخن بگوییم، از بیان اندیشه و دریافتهای خویش خودداری می‌کنیم. برای تفکرات اجتماعی و ایدئولوژیک مغرب زمینی‌ها ارزشی تا حد ارزش وحی قائلیم. چون و چرا کردن را که اساس فرهنگ ما بوده را از یاد برده‌ایم و آن را در حدتوانایی خود نمی‌یابیم. بنده و اسیر افکار دیگرانیم. این همه روشنگر آنست که طی دو سده و نیم اخیر عواملی پیش آمده تا به تدریج ما را از داشتن یک دید و شناخت آگاهانه منطبق با فرهنگ دیرپای خویش بی بهره ساخته و به مصرف‌کنندگان تولیدات فرهنگی مغرب زمین بدل کرده‌اند. ما برای به‌کار گرفتن تکنولوژی غرب، تمامی ویژگیها و نمودهای فرهنگی آنها را نیز به کار می‌گیریم. وقتی کارخانه‌ای را می‌خریم، همراه آن نقشه? تمامی مجموعه? ساختمان و واحدهای رفاهی و خدماتی را نیز از آنها طلب می‌کنیم و برای فضای زندگی و استراحت و خدمات کارگران و متخصصان ایرانی، فضایی مشابه جامعه? کارگران و کارشناسان صنعتی غرب ایجاد می‌کنیم. بدینسان می‌رویم تا انسانهایی را که در شبکه? تولید صنعتی به‌کار می‌گیریم، مسخشان کنیم. عمده ویژگیهای اجتماعی و روانی و فرهنگی آنها را که ریشه در فرهنگ دیرپا و سنن و آداب ملی دارند، از نظر دور میداریم و آگاهانه و ناخودآگاه می‌کوشیم تا از آنها انسانهایی منطبق با الگوهای غیر ایرانی و بیگانه از خویش پدید آوریم. به ظاهر در راه صنعتی شدن گام می‌گذاریم ولی چون هدف و برنامه ریزی و در کنار آن آموزش جهت داری وجود ندارد، نه‌تنها توان صنعتی شدنمان بالا نمی‌رود، بلکه انسانهایی سرگشته و دو چهره به جامعه تحویل می‌دهیم. یکی از مشکلات اساسی در کشورهای عقب افتاده? صنعتی، که لطمه‌ای شدید بر پیکر استقلال و هویت فرهنگی آنها وارد می سازد اینست که جمعی از تحصیلکردگان مرعوب و یا مجذوب دنیای شرق و غرب، بدون توجه به این نکته? بنیادی که بین اجزاء یک فرهنگ به طور مستقیم و غیر مستقیم ارتباطی عمیق وجود دارد وهر جزء در بقای کل نقشی موثر ایفا می‌کند. بر آن می‌گردند تا بخشی و گوشه‌ای از فرهنگ جامعه را که به نظرشان کهنه و عامل بازدارنده به‌شمار می‌آید به یکباره و با قاطعیت دگرگون سازند. غافل از اینکه آنچه به ظاهر جزء و گوشه‌ای می‌نماید، در واقع امر، بخشی است موثر از حیات مجموعه تمام و منتظم فرهنگ و هر تغییر نسنجیده و شتاب آلود در جزء، نظم کل مجموعه فرهنگی را مختل می‌سازد و جامعه را با بحرانی شدید مواجه می‌گرداند.

نوشته شده توسط admin در پنجشنبه, ۰۵ شهریور ۱۳۹۴ ساعت ۵:۰۲ ق.ظ

دیدگاه


× چهار = 36