قطران سند ادبی ارتباط آذربایجان با شاهنامه
سجاد آیدنلو
قسمت اول
گروه تاریخ: درباره موضوع توجّه مستقیم و دسترسی قطران به شاهنامه فردوسی، پرسشها و موانعی است که نخست باید بدانها پرداخت؛ از جمله این که قطران، احتمالاً در اوایل دهه نخست سال (۴۰۰ ه ق) به دنیا آمده و از بیست و چند سالگی (حدود ۴۳۰-۴۲۰ ه.ق) شعرسرایی و به اصطلاح زندگانی ادبی خویش را آغاز کرده است.
از سوی دیگر، تدوین دوم شاهنامه در سال (۴۰۰) یا چند سال بعد به پایان رسیده است، لذا با توجّه به این فاصله زمانی اندک میان پایان شاهنامه و آغاز شاعری قطران و نیز بُعد مکانی خراسان و آذربایجان و شرایط دشوار و زمان گیر استنساخ متون ـ آن هم به حجم و تفصیل شاهنامه ـ و انتقال آنها در آن روزگار، آیا می توان پذیرفت که دستنویسی از شاهنامه به دست قطران رسیده باشد؟
این نکته هنگامی پیچیدهتر و تأمّل برانگیزتر می شود که به دو موضوع دیگر نیز توجّه شود نخست این که محقّقانی ـ شاید به همان دلایل پیش گفته ـ معتقدند که اثر فردوسی تا مدتها پس از نظم، معروف نبوده است.
برای نمونه شادروان استاد مینوی نوشتهاند: »یقین نمی توان داشت که تا حدود ۴۳۰، شاهنامه فردوسی آن قدر مشهور شده باشد که شعرای دیگر به وقایع آن و اشخاص آن اشاره نمایند« (مینوی، ۱۳۷۲، ص ۱۳۶-۱۳۵) و دکتر محمود امیدسالار هم بر این نظر است که: »شاهنامه تا اواخر قرن پنجم گویا تنها بر ادبای توس یا کسانی که در حدود توس زندگی می کردهاند شناخته بوده است، تازه آن هم شاید معروفیتی محدود و منحصر به اهل سخنی که به داستانهای حماسی ارادت داشتهاند؛ مانند اسدی توسی«.
ثانیاً پس از مقبول نیفتادن اثر فردوسی در دربار محمود غزنوی، تا تقریباً دو قرن، ستیز با شاهنامه و سیاست خاموشی و تغافل عمدی – مصلحتی دربار? آن در درگاه فرمان روایان زیر نفوذ خلافت بغداد و حتّی بیشتر متون ادبی و تاریخی آن دو سده، رایج بوده و بدیهی است که در این اوضاع کتابت و توزیع شاهنامه ـ حداقل در دربارها و از سوی ارباب قدرت که بیشترین امکانات چنین کارهایی در آن روزگار در دست آنها بوده است ـ سخت کم اقبال و طبعاً در اختیار داشتن نسخهای از آن دشوار بوده است؛ به ویژه در آن برههای که به احتمال بسیار قطران با شاهنامه آشنا شده است (حدوداً تا ۴۲۰) سلطان محمود و سپس مسعود بر سرکار بودهاند و در نتیجه این مخالفت و سکوت با شدّت بیشتری ادامه داشته است
۴٫ بر این اساس،پژوهشگران، راه یافتن شاهنامه به آذربایجان و دسترسی قطران بدان را سزاوار توجّه و تحقیق دانسته (سجادی، ۱۳۵۷ ص۶۴ و نوریان، ۱۳۷۱، ص ۱۳۲) و حتّی بعضی امکان بسیار اندک توجّه قطران به شاهنام? فردوسی و احتمال بهره گیری او از منابع دیگر را مطرح کردهاند (محجوب، بی تا، ص ۲۳۳ و شمسیا، ۱۳۷۸، ص ۱۵)؛ اما با این همه در دیوان قطران قراین تقریباً انکارناپذیری وجود دارد که ثابت میکند وی با شاهنامه فردوسی آشنا بوده است.
*دلایل آشنایی قطران با شاهنامه
مهمترین دلیل آشنایی قطران با شاهنامه دو بیتی است که در قصیده ستایش »امیرابوالحسن و امیر ابوالفضل« آمده است:
همیشه همی گفت پور رستم آن سهراب/چو سوی ایران آورد لشکر توران
که من پسر بودم و رستمم پدر باشد/دگر چه باشد دیهیم دار در کیهان
که بیت دوم دقیقاً برگرفته از این بیت فردوسی در داستان رستم و سهراب است:
چو رستم پدر باشد و من پسر/نباید به گیتی یکی نا جور
با توجّه به این که قطران پیش از سال ۴۳۰ ه.ق (بین ۴۲۰ تا ۴۳۰) در خدمت امیر ابوالحسن لشکری بوده است می توان نتیجه گرفت که قبل از آن سالها و همچنان که اشاره شد، در بیست سال نخست عمر خویش شاهنامه را در اختیار داشته است.
البتّه دربار? استفاد? دقیق و آشکار قطران از بیتی در داستان رستم و سهراب دو احتمال را هم باید در نظر داشت یکی این که شاید فردوسی این داستان را پیش از آغاز نظم شاهنامه (حدود ۳۷۰ه.ق) سروده و در این چند سال نسخه ای از آن به آذربایجان رسیده است و دیگر این که چه بسا روایت رستم و سهراب در تدوین نخست شاهنامه (پایان یافته در ۳۸۴ه.ق) بوده تا پایان تدوین دوم شاهنامه، دست نویسهایی از آن تهیه و توزیع شده بوده است.
(ریاحی، ۱۳۷۲، ص۵۰و۱۳۷۵، مقدمه، ص۱۰) پس لزومی ندارد که این داستان را حتماً مربوط به متن نهایی شاهنامه بدانیم تا آشنایی قطران با آن از نظر زمانی ـ و مسائل دیگر که گفته شد ـ پرسش ساز و ابهام آمیز باشد.
قطران در قصیده ای خطاب به ابونصر مملان می گوید: به نام نیک فکندی ز جود بنیانی/چگونه بنیان کش بیم ز ابر و باران نیست
مرحوم دکتر محجوب معتقدند که این بیت به تأثیر از آن سخن نامبردار فردوسی است که:
پی افکندم از نظم کاخی بلند/که از باد و باران نیابد گزند
در دو جا از دیوان قطران تلمیحاتی به داستان بیژن و منیژه آمده است (صص۱۴۸و۱۵۰) و چون به نظر بیشتر شاهنامه پژوهان، این داستان از روایاتی است که فردوسی پیش از شروع شاهنامه و بر اساس منبع مستقلی به نظم درآورده، احتمال این که مأخذ مستقیم قطران در این اشارات اثر فردوسی ـ حال چه نسخ? جداگان? داستان همچون نمون? رستم و سهراب و چه، متن کامل شاهنامه ـ باشد.
بیشتر است و این گمان که شاید قطران نیز بسان شاعران معاصر فردوسی مانند فرخی و …. این تلمیح را از منبعی جز از نظم فردوسی گرفته است.
سخت ضعیف است؛ زیرا تفصیل داستان بیژن و منیژه خارج از شاهنامه در متون دیگر دیده نمی_شود و اگر در آن دوران نیز وجود داشته است ـ مثلاً در یکی از شاهنامههای منثور یا به صورت دفتری ویژه ـ برای ادبای حوز? خراسان بیشتر و بهتر در دسترس بوده تا قطران در آذربایجان۶ چون معمولاً متون نثر در مقایسه با اشعار و منظومهها، آن هم شاهکارهایی از نوع سرودههای فردوسی، کمتر دست به دست می شود.
افزون بر این موارد، در یکی از اشارات قطران می خوانیم:
همی به فخر بخوانند جنگ بیژن و گیو/که او میان گرازی بزد به یک خنجر و این با بیتی از داستان در شاهنامه مطابقت دارد که:
بزد خنجری بر میان بیژنش/به دو نیم شد پیل پیکر تنش
قطران از فریدون با صفت یا لقب »فرّخ« یاد کرده است و از آن جایی که این عنوان برای فریدون، در منابع مقدّم بر شاهنامه دیده نمی_شود) میتوان چنین پنداشت که از این منبع در شعر قطران راه یافته است.
۷چو بر بالای میمون او، به رزم اندر نهدیون او/بود فرّخ فریدون او عدو ضحاک بداختر
در دیوان قطران، »سرو کاشمر« قبله گاه زردشتیان دانسته شده است: گر به کشمر بود قبله چند گه سروسهی/شاید ار من بنهم جاوی بر سرو روان
طبری و مورّخان دیگر از این سرو، نامی نبردهاند و ظاهراً کهنترین منبع در این باره پیش از قطران، اشار? دقیقی در هزار و چند بیت بازماند? او در شاهنامه است
۸٫ بنابراین، باز می توان گفت که منبع شاعر تبریزی در این جا شاهنام? فردوسی است؛ مگر این که احتمال دهیم »گشتاسب نامه« دقیقی جداگانه و مثلاً از راه دیوان؛ اشعار دقیقی که قطران در اختیار داشته ـ و به این موضوع اشاره خواهد شد ـ به دست او رسیده و وی موضوع سرو کاشمر را از آن جا گرفته است.
قطران مازندران را »جادوستان« خوانده و این تعبیری است که در شاهنامه نیز برای آن منطقه به کار رفته است.
۹آن کجا کاووس کرد او نیّت جادوستان/وان کجا محمود کرد او نیّت هندوستان
مجموع این قراین ـ خصوصاً اشار? مربوط به بیت داستان رستم و سهراب ـ و برخی از تلمیحات قطران به کسان و مضامین شاهنامه ای که در گستر? ادب پارسی بسیار اندک استعمال شدهاند، تقریباً هر پژوهشگری را مطمئن می کند که این شاعر با شاهنام? فردوسی مأنوس بوده و در همان اوان جوانی از آن مایهها اندوخته است تا سپستر در مدایح خویش به کار برد. این که قطران در قصاید مدحی خود، بدون هیچگونه توضیح و تفصیلی از تلمیحات شاهنامه ای گوناگون بهره می گیرد، نشان می دهد که ممدوحان و شنوندگان اشعارش از این اشارات (اعمّ از کسان یا داستانها) آگاهی داشتهاند و از این جا می توان نتیجه گرفت که شخصیّتها مضامین و عناصر حماسی ـ اساطیری یا اصطلاحاً »فرهنگ شاهنامگی«۱۰ ـ حال چه از راه شاهنام? فردوسی و چه به واسط? شاهنامهها و مآخذ پیش از آن ـ در آذربایجان و سرزمینهای مجاور آن (اران و نخجوان و گنجه) که از قلمرو جغرافیایی نقل و تحریر اینگونه داستانها (ادب حماسی) یعنی خراسان، فاصله بسیاری دارد، آشنا و معروف بوده است.
چنان که در همان زمان زندگی قطران (حدود سال ۴۵۵) ابودلف شیبانی ـ که قطران بین سالهای ۴۲۰ تا ۴۳۰ او را میستوده است ـ و دستور وی، با ذکر نام فردوسی و شاهنامه از اسدی توسی میخواهند که منظومهای به شیو? کار همشهری خویش بسراید و حاصل این تشویق و حمایت، گرشاسب نامه است۱۱ که خود این موضوع به تنهایی دامن? نفوذ حماس? ملی ایران و گرایش بدان را در شمال غرب ایران مینمایاند.
پس دیوان قطران نه تنها نخستین سند ادبی پیوند آذربایجان و شاهنامه است؛ بلکه گسترش روایات حماسی ـ اساطیری ایران در مناطق پیرامونی، مانند گنجه، نخجوان، و اران را نیز ـ به همان دلیل اطلاع مخاطبان یعنی فرمانروایان این نواحی از آن داستانها ـ به خوبی باز میتاباند.
با روی کرد به رواج فرهنگ شاهنامگی در آذربایجان و اطراف آن که به احتمال فراوان غیر از اثر فردوسی، از راه منابع و متون دیگر هم (مانند: شاهنامههای منظوم و منثور پیش از فردوسی و …) صورت گرفته بوده است.
این گمان که شاید قطران در کنار شاهنام? فردوسی از مأخذ دیگر نیز استفاده کرده است، بر خطا نخواهد بود؛ همچنان که خود وی در قصیده ای، داستان هفت خان اسفندیار و گشودن رویین دژ را به کتاب »هزار افسان« ارجاع داده است:
هزار ره صفت خوان [خان] و رویین دژ/فزون شنیدم و خواندم من از هزار افسان
هزار افسان به استناد الفهرست ابن ندیم و مروج الذهب مسعودی (ابن ندیم، ۱۳۸۱ت ص۵۴۰ و تفضلّی، ۱۳۷۶، ص ۸-۲۹۷)، نام کتابی بوده است دربار? شهریار همسرکش و شهرزاد و در واقع همان متنی است که هسته و ساختار اصلی هزار و یک شب را تشکیل می_دهد؛ از این جهت »هزار افسان« مذکور در شعر قطران که شامل داستان هفت خان اسفندیار هم بوده است، هیچ ارتباطی با مجموعه یاد شده ندارد.
غیر از الفهرست و مروج الذهب، در مقدّمه به تعبیر مرحوم علّامه قزوینی، اوسط شاهنامه ـ که در بعضی از دست نویسهای شاهنامه به دنبال مقدّمه شاهنامه ابومنصوری آمده است ـ »هزار افسانه« نام کتاب کاراسی، شاهنامهخوان محمود غزنوی است:
»و کاراسیِ شاعر که هزار افسانه تصنیف اوست، خدمت او [محمود] کردی و ندیم او بودی«.
دکتر ریاحی در این باره نوشتهاند: شاید بتوان حدس زد که کاراسیِ ندیم به این نام داشته و هنگام تحریر مقدّمه هنوز در دست بود؛ در حالی که در منابع متأخّر موجود نام و نشانی از آن نیست.
نوشته شده توسط admin در چهارشنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۴ ساعت ۵:۴۵ ق.ظ