فقراقتصادی و ایجاد احساساتی منفی درعملکرد افراد
امیرمحمد تهمتن
گروه اقتصادی: در مورد پدیده فقر تعاریف مختلفی از ابتدا وجود داشته است. فقر یک مفهوم پیچیده است و کسی که میخواهد با آن مبارزه کند باید به خوبی بر مفهوم آن تسلط داشته باشد. فقر پدیدهای چندبعدی است که بعد روابط اجتماعی، بعد ساختار سیاسی، و بعد فردی را شامل میشود. بنابراین برای رفع فقر باید هم روابط اجتماعی اصلاح شود و هم ساختار سیاسی و هم عملکرد افراد در قالب آنچه امروزه به آن »توانمندسازی« میگویند اصلاح شود. وقتی که تعریف از فقر متفاوت شود رویکرد مبارزه با آن هم متفاوت خواهد شد. اگر تعریف از فقر عدم توانایی کسب درآمد باشد تلاش ما منجر به جبران درآمدی و حمایت خواهد شد. اما وقتی فقر را به مثابه محرومیت از قابلیت تعریف کنیم، فقیر کسی است که ناتوان از خروج از وضعیت فقر است و تمرکز ما بر روی شکاف قابلیتی و توانمندی افراد خواهد بود، در این صورت سیاستهایی مدنظر قرار میگیرند که معطوف بر رشد قابلیتهای فردی و توانمندسازی افراد است و نگرش ما بلندمدت بوده و محدوده فقر در نگاه ما وسیعتر میشود.تعاریف مختلفی برای فقر شده است. بعضی از تعاریف بر نیازهای اساسی یک انسان تکیه دارد و بیشتر به جنبههای فردی -فارغ از روابط و مناسبتهای اجتماعی- تکیه دارد. در مقابل، بعضی دیگر از تعاریف جنبههای مقایسهای را هم لحاظ میکنند.به عنوان مثال، کسی که در کلبهای زندگی خوبی دارد زمانی که انسان دیگری در کنار کلبهاش یک کاخ میسازد فقیر «میشود». این مثال ابتدا از سوی کارل مارکس بیان شده بود. در اواخر قرن بیستم اقتصاددان توسعه، آمارتیا سن، مفهومی دیگر از فقر را در ادبیات ترویج داد که با عنوان »فقر قابلیتی« شهرت یافته است. سن اعتقاد دارد که تعریف او یک تعریف مطلق است، اما در واقع به جای تعریفی مبتنی بر منطق دو-دویی از تعریف مبتنی بر منطق فازی استفاده کرده است. بنابراین به نظر میرسد نگاه سن به فقر یک نگاه طیفی باشد و درنتیجه قابلیت مقایسه با فقر نسبی و مطلق ندارد و این نوع مقایسهها منطقاً اشتباه هستند.در سالهای اخیر تفکر درباره فقر دچار تحولات شگرفی شده است. پروفسور آمارتیا سن از جمله اولین کسانی بود که به این نحوه تفکر درباره فقر و تحلیلها، اندازهگیریها و سیاستهای مرتبط با آن انتقاد کرد. او در ابتدا با انتشار مقاله معروف خود به نام »کالاها و قابلیتها«که بعدها به صورت کتاب منتشر شد، استدلال کرد از آنجا که نیازهای انسانها متفاوت است صرف داشتن یا نداشتن کالا (که از داشتن یا نداشتن درآمد ناشی میشود) در ارزیابی مزیت و موقعیت افراد نسبت به یکدیگر کافی نیست و افراد با داشتن کالاهای یکسان ممکن است مطلوبیت و رضایت یکسانی نداشته باشند.او اشاره میکند که صرف داشتن درآمد الزاماً قادر به رفع نیازهای افراد نخواهد بود. زیرا فرد از کمبودهای دیگری رنج میبرد که از جنس درآمد نیست. دوچرخه برای کسی که دوچرخهسواری بلد نیست و کتاب برای فرد بیسواد مطلوبیت و کارکردی به همراه ندارد. مفهوم »فقر قابلیتی« از همین استدلال متولد میشود، بدین معنی که اگر قابلیتهای فردی وجود نداشته باشد نمیتوان به کمک درآمد به سطح رضایت مورد نظر دست یافت. ضعف قابلیتهای انسانی موجب میشود همیشه درآمد به کارکرد مناسب تبدیل نشود.بنا به این استدلال فقیر کسی نیست که درآمد ندارد یا درآمد او اندک است بلکه فقیر کسی است که توانایی خروج از وضعیت فقر را ندارد و فقر به معنی محرومیت از قابلیت است نه محرومیت از درآمد. قابلیتهایی چون سواد، آموزش و مهارتهای فردی، سلامتی و فضای باز سیاسی در خروج از فقر نقش محوری دارند .
با توجه به مقدمات فوق میتوان جایگاه جنبههای روانشناختی در بحث فقر و توانمندسازی فقرا را درک کرد. اگر توانمندسازی را به یک تابع تولید تشبیه کنیم، میتوانیم روشهای مختلف را به عنوان عوامل تولیدی در نظر بگیریم که میتوانند جانشین یکدیگر شوند اما از طرف دیگر، دچار قانون بازدهی نزولی میشوند.مثلاً در مباحث تامین مالی خرد میتوانیم هر یک از ابزارهای مختلفی را که به کار گرفته میشود (مثل اعتبار خرد یا پسانداز چرخشی و…) یک عامل تولید برای تابع تولید توانمندسازی بدانیم. در این تمثیل، جنبههای روانشناختی را میتوان به ضریب تکنولوژی تشبیه کرد! و درنتیجه بهبود جنبههای روانشناختی بیشباهت به بهبود تکنولوژی در یک تابع تولید نیست.فقر به یکی از مشکلات جداییناپذیر دنیای ما تبدیل شده است اما فهم ما از چگونگی ادامه و تقویت فقر بسیار ناقص است. در این مقاله، به طور خلاصه، شواهد تجربی و آزمایشگاهی ارائه میشود که نشان میدهد فقر دارای اثرات روانشناختی بر افراد فقیر است که تصمیمگیریهای اقتصادی آنها را تحت تاثیر قرار میدهد. به طور مشخص میتوان گفت فقر باعث ایجاد استرس و احساساتی منفی میشود که بر ترجیحات زمانی و ریسکگریزی فرد اثرگذار است. به این معنی که فرد را کوتهنگرتر و ریسکگریزتر میکند.آیا فقر وضعیت احساسی و الگوهای انتخاب اقتصادی افراد را تحت تاثیر قرار میدهد؟ به عنوان مثال، آیا فقر بر چگونگی احساسات و کنشهای آنها اثرگذار است؟ در این مقاله، یافتههای آزمایشگاهی و تجربی اخیر بر وجود این رابطه مورد واکاوی قرار میگیرد.نتایج این مطالعات حکایت از آن دارد که فقر علت احساسات منفی و استرس -که با واکنش خارج از ظرفیت کنترل فرد به محرکهای محیطی تعریف میشود- است و این اثر ممکن است ترجیحات آنها را که توسط انتخابها و رفتارهایشان آشکار میشود تغییر دهد. به خصوص، فقر میتواند تمایل به ریسکپذیری به منظور چشمپوشی از درآمد کنونی به نفع درآمد بالاتر آینده را کاهش دهد. این رفتار ممکن است در تمایل کم به پذیرش تکنولوژیهای جدید و در سرمایهگذاری پایین سلامت و آموزش که میتواند درآمد آینده را کاهش دهد، ظهور پیدا کند. فقر میتواند رفتارهایی را موجب شود که رهایی از آن را سختتر میکند.در ابتدا باید دو نکته مورد تاکید قرار گیرد. نخست، فقر نهتنها با درآمد بلکه با نهادهای ناکارآمد، در معرض خشونت و جرم بودن، دسترسی ضعیف به مراقبت بهداشتی و بسیاری دیگر از موانع مشخص میشود. این تنوع، واکاوی رابطه فقر و روانشناسی را پیچیدهتر میکند. با این حال، میتوان با فقر مادی به عنوان هسته اصلی و پیشبینیکننده دیگر انواع فقر شروع کرد. سپس، وقتی به بررسی کانالهایی که فقر خود را میتواند تقویت کند میپردازیم، منظورمان آن نیست که افراد فقیر را مورد سرزنش قرار دهیم، بلکه محیطی از فقر که در آن فردی متولد میشود میتواند رویههایی ایجاد کند که فقر را تقویت کند. در مطالعات بسیار زیادی نشان داده شده است که افراد فقیر، به خصوص در کشورهای در حال توسعه، ریسکگریزتر هستند و به احتمال بیشتری نسبت به افراد ثروتمند پیامدهای آینده را تنزیل میکنند. به عنوان مثال، نرخ تنزیل زمانی افراد فقیر در آمریکا بسیار بزرگتر از افراد ثروتمند است.
به طور مشابه مطالعه بر خانوارهای اتیوپیایی و هندی که منبع اصلی درآمد آنها حاصل از کشاورزی است، حاکی از آن است که رابطهای منفی میان سطح درآمد یا ثروت با نرخ تنزیل زمانی (که به صورت رفتاری در محیط آزمایشگاه اندازهگیری شده است) وجود دارد. اما نکته قابل توجه آن است که با استفاده از متغیرهای ابزاری نشان داده است که این رابطه علی-معلولی است. به این معنا که فقر اثر علی بر ریسکپذیری و تنزیل زمانی دارد. بنابراین، این گزاره که تمایل به ریسکگریزی و تنزیل زمانی بیشتر علت فقر است، گزارهای درست نیست.
شوکهای درآمدی منفی یکی از مشخصههای زندگی افراد فقیر است و حساسیت آنها به چنین شوکهایی مخصوصاً به دلیل دسترسی کم به بازارهای اعتبارات بیشتر است.بنابراین مطالعه اثر شوکهای درآمدی منفی بر انتخابهای اقتصادی موضوع جالبی است. در مطالعه آزمایشگاهی که اخیراً انجام شده است، شرکتکنندگان به طور تصادفی به دو گروه آزمایشی و کنترلی تقسیم شدند. افراد گروه آزمایشی به طور برونزا با شوکهای منفی درآمدی مواجه بودند.نتایج نشان داد که افراد گروه آزمایشی نسبت به افراد گروه کنترلی، که با شوک منفی درآمدی روبهرو نبودند، رفتار کوتاهمدتتری از خود نشان دادند. به علاوه، وقتی این شوک به شوک مثبت درآمدی تبدیل شد، هیچ اثر عکسی پیدا نشد. بنابراین، شوکهای منفی درآمدی تنزیل زمانی را افزایش میدهد.در مطالعهای مشابه، شرکتکنندگان به گروه فقیر (با بودجه کمتر) و ثروتمند (با بودجه بیشتر) تقسیم شدند. از آنها خواسته شد تا در یکسری از تصمیمهای خرید شرکت کنند. طبیعتاً آنهایی که بودجه کمتری داشتند با تصمیمهای سختتری مواجه بودند زیرا توانایی خرید کمتری از کالاهای دلخواه خود را داشتند.از طرفی، اتخاذ تصمیمهای سخت منابع شناختی بیشتری را مصرف میکند و بنابراین میتوان انتظار داشت که افراد گروه فقیر نیازمند اراده و خودکنترلی بیشتری هستند. نتایج نشان داد که فرضیه مورد نظر درست است. به این معنا که فقر از طریق در معرض قرار دادن افراد به استفاده از اراده و خودکنترلی بر تصمیمگیری آنها اثرگذار است. در نتیجه، میتوان انتظار داشت که از این طریق فقر بر تنزیل زمانی اثرگذار باشد. شرایط اقتصادی و اجتماعی زندگی افراد فقیر ممکن است ریسکگریزی و تنزیل زمانی آنها را تحت تاثیر قرار دهد، حتی اگر ترجیحات ذاتی زمانی و ریسکی آنها با افراد ثروتمند یکسان باشد. به عنوان مثال، افراد فقیر اغلب اوقات به بازارهای اعتبارات دسترسی ندارند و مجبور به قرضگیری از کانالهای غیررسمی هستند.آنها همچنین با نرخهای بهره بسیار بالا مواجه هستند و قرضدهندگان بیشتر از مقدار مشخصی به آنها قرض نمیدهند. در مطالعهای تجربی نیز این نوع نگاه به فقر مورد تایید قرار گرفته است. به علاوه، افراد فقیر به دلیل برخورداری از تجربههای ناگوار در ریسکگریزی میتوانند به چنین رفتارهایی دچار شوند. مثلاً از بین رفتن محصولات کشاورزی باعث میشود در تصمیمگیری در موقعیتهای ریسکی محافظهکار شوند. در ادامه بحث میکنیم که چگونه فقر باعث به وجود آمدن استرس و احساسات منفی میشود و چگونه بر ریسکپذیری و ترجیحات زمانی اثرگذار است.
برای چند دهه، رابطه میان سطح درآمد و وضعیت روانشناختی افراد به عنوان پارادوکس استرلین شناخته میشد. مطالعات جدید نشان میدهند که درآمد بیشتر با شادی و رضایت از زندگی بیشتر همراه است. برای مطالعه این روابط، شرکتکنندگان در آزمایشی به طور تصادفی به دو گروه تقسیم شدند. در گروه اول، افراد در معرض محرکهایی قرار میگرفتند که پتانسیل ایجاد ترس زیاد در آنها را داشت و در گروه دوم این محرکها دارای تاثیر ضعیفتری بر میزان ترس بودند. سپس از افراد هر دو گروه خواسته شد تا در یک موقعیت ریسکی، انتخابی صورت دهند. نتایج نشان داد افرادی که ترس و استرس کمتری دریافت کرده بودند، در مقایسه با افراد گروه اول ریسکگریزتر رفتار کردند. در مطالعه دیگری، افراد پس از مشاهده فیلم ترسناکی که در آن فردی به طور غیرانسانی شکنجه میشد، درجه ریسکگریزی بیشتری از خود نشان دادند. به عبارت دیگر، القای ترس و استرس نیز باعث تحریک شدن خصوصیتهای ریسکگریزی در افراد میشود. اگرچه تحقیقات نشان میدهند که القای ترس و استرس در ریسکپذیری افراد تاثیر دارد اما اگر این القائات کوتاهمدت باشد، دارای اثرات بلندمدت بر رفتار ریسکپذیری افراد نیستند. در همین راستا، چند مطالعه نشان میدهند که اثرات منفی استرس باعث کاهش آیندهنگری افراد میشود. در آزمایشی افراد پس از دیدن فیلمهای ناراحتکننده و ناامیدکننده در مقابل دو انتخاب قرار گرفتند. اگر آنها گزینه اول را انتخاب میکردند بلافاصله پول کمی دریافت میکردند. اگر گزینه دوم را انتخاب میکردند، در آینده پول زیادی دریافت میکردند.نتایج این آزمایش نشان داد که افراد گروه آزمایشی در مقایسه با افراد گروه کنترلی (که چنین فیلمی را ندیده بودند)، بیشتر گزینه اول را انتخاب کردند. این نتایج نشان میدهد ناراحتی و افسردگی، بر صبر اثرگذار است. بنابراین، آیندهنگری را کاهش میدهد و تمایل به سرمایهگذاریهای بلندمدت از جمله در آموزش و سلامت را کم میکند. ممکن است این سوال پیش آید که احساسات منفی و استرس چگونه بر آیندهنگری اثر دارد؟ به این سوال میتوان از طریق نتایج مطالعه اخیر پاسخ داد.این مطالعه نشان میدهد استرس از طریق تغییر تمایلات برای برنامهریزی اهداف بلندمدت به رفتارهای عادی، بر آیندهنگری اثرگذار است. منظور از رفتارهای عادی، رفتارهای مبتنی بر مصرفگرایی است. استرس ممکن است بر نزدیکبینی افراد تاثیر گذارد. از آنجا که تصمیمات مصرفی زودتر به نتیجه میرسند، افراد را دچار سوگیری میکند.با این دیدگاه میتوان به این نتیجه رسید که تصمیمگیری در شرایط محدودیت منابع نیز ممکن است به نزدیکبینی منجر شود و افراد را از انتخاب گزینههای بهتر محروم کند.
به طور مثال، کشاورزان در زمان پیش از برداشت محصول نسبت به زمان پس از فروش محصول، از لحاظ مالی بدتر عمل میکنند. در نتیجه، ممکن است یکی از مکانیسمهایی که افراد فقیر با توجه به محدودیت اطلاعات و منابع مالی دست به تصمیمهای عجولانه و غیرعقلایی میزنند، تمایل آنها به ریسکگریزی و تنزیل زمانی باشد.
نوشته شده توسط admin در پنجشنبه, ۱۵ مهر ۱۳۹۵ ساعت ۶:۱۷ ق.ظ