غبار فراموشی بر پیکر نخستین مدرسه طب کشور در آذربایجان غربی

غبار فراموشی بر پیکر نخستین مدرسه طب کشور  در آذربایجان غربی

گروه جامعه: یک شب همزادش بیدارش کرد، صدایش مثل کشیده شدن آهن بر زمین بود، داد می کشید، اما کسی نمی شنیدش. از چشم های همزاد خون می بارید. هوار زد، » چرا کسی سراغی از ما نمی گیرد.« و آن وقت همزاد چوبی نگاهش را کشان کشان برد تا محوطه پاییزی رنگ، تیزترین نگاهش را روانه داد و غرید »این بود آن همه ادعای دوستداری میراث!«.
وقتی رفتند بالای سر ساختمان چوبی، همه خواب بودند؛ همزاد ماتش برده به ساختمانی زوار دررفته و کهنه که توی خواب می خندید و به عابران کنار دستش، آنها که در عنفوان جوانی روی صورتشان پاره ای مهتاب افتاده بود؛ برگشت و گفت: » حکایتی تلخی است حکایت پیری و فراموشی«.
قصه ساختمان چوبی داخل محوطه دانشگاه ارومیه با همزاد خیالی اش را کمتر کسی شنیده! خیلی ها هنوز معتقدند که موسس یا همزاد این ساختمان همان دکتر ژوزف کاکران سازنده این بناست که ساختمان چوبی ترجیح داده جای خالی عابران و دوستدارانش را که دیگر سراغی از او نمی گیرند با معمار پیرش پر کند.
ساختمان چوبی نجیبی که در محوطه دانشگاه ارومیه جا خوش کرده همان نخستین مدرسه طب استان است که از چند سال قبل به جمع ابینه تاریخی و میراث فرهنگی استان پیوسته اما دریغ از توجهی. به مثابه سایر هم نسلانش که آنها نیز این روزها در این استان از بی توجهی رنج می برند غبار کهنگی و تخریب چهره اش را مشوش ساخته است.در محوطه دانشگاه قدم می زدم خیره به زیبایی های هفتاد رنگ طبیعت در فصل پاییز. درخت هایی بلند با برگ هایی زرد ونارنجی تداعی گر فصل هزار رنگ پاییز است. کلاغ هایی که این روزها شریک روزهای سرد و شبهای تاریک این ساختمان هستند دور هم جشن گرفته و آواز سر می دادند چه چیزی لذت بخش تر از خانه ای متروک…
نزدیکتر می شوم، تابلویی رنگ و رو رفته در کنار ساختمان خودنمایی می کند: “میراث فرهنگی، صنایع دستی و “گردشگری”؛ گویا افرادی به عمد سعی در مخدوش کردن نوشته های تابلو داشتند، ولی نام ساختمان جهاد دانشگاهی هنوز بر روی تابلوی رو به روی دانشگاه نمایان است.یک قدم جلوتر می روم، ساختمان چوبی کهنه دانشگاه ارومیه خانه زیبایی است، این خانه زیبا این روزها میزبان عنکبوت و کلاغ هایی است که امروز دیگر صاحبان اصلی این ساختمان شدند.
از پنجره لخت و بی پرده داخل خانه را ورانداز می کنم؛ سقفش هر لحظه بیم فرو ریختن دارد. سالنی نسبتاً بزرگ با طاقچه ای پر از خاک، دری چوبی و پنجره هایی رو به تماشای افق.
میانه های روز است اما تاریکی بر داخل خانه سایه افکنده. ترسی که دارم اجازه نداد بیش از اینها با ساختمان خو بگیرم؛ کلاغ ها خوشحال از دور شدن من سمفونی پیروی سر می دادند.
روزها گذشت ما هم از کنار خانه گذشتیم. باز هم به سراغ خانه می روم صدای آخرین ضربان قلبش مرا به سمت خودش می کشد، پیرمردی بر بالینش نشسته، از چشمانش می شود فهمید که حرفایی برای گفتن دارد؛ توجه خاص او با نگاه های دلسوزانه اش به ساختمان، مرا به خود جلب کرد؛ از پیوند آن با این ساختمان خاک خورده پرسیدم؛ گفت: » باوجود ارزش تاریخی که دارد اما مرمتش نمی کنند. فقط به نصب تابلویی در کنارش بسنده کرده اند«.
پرسیدم مگر این ساختمان چه رازها درخود دارد؟ گفت: » این محل اولین دانشکده طب در ارومیه است .دانشکده ای که ۸۷ سال قبل از آموزشکده کشاورزی رضاییه و۵۶ سال قبل از دانشگاه تهران تاسیس شد اماچه کسی آن رامی شناسد وبه اواهمیت می دهد. فقط آنرا سال ۸۴ به ثبت آثار ملی رسانده اند و تمام و ای کاش که ثبتش نمی کردند.پیرمرد می گفت: این دانشکده را میسیونرهای مذهبی آمریکایی که سرپرست آنها دکتر ژوزف کاکران که خود متولد ارومیه بوده تاسیس کردند؛ دکتر کاکران پدرش کشیش بود و به اتفاق همسرش در سال ۱۸۴۸ میلادی (برابر با ۱۲۲۷ خورشیدی) به ایران آمدند. در کودکی زبانهای انگلیسی، پارسی، آذری، کردی و آشوری را یادگرفت در ۱۳ سالگی به آمریکا رفت و از کالج نیویورک مدرک پزشکی خود را گرفته بود. دکتر کاکران با کاتریل هیل ازدواج کرد و در سال ۱۸۷۸به ارومیه برگشت.
پیرمرد ادامه داد: اوبرگشت که در باغ ۱۵هکتاری که به منظور تاسیس بیمارستانی خریداری شده بود، مدرسه طب رابنیان بگذارد. او رسالت داشت که دانشجویان را در آن مدرسه آموزش دهد و زمانی که فارغ التحصیل می شدند با گرفتن دانشنامه پزشکی در شهرهای آذربایجان غربی حکیم خانه دایر می کردند وبه طبابت مشغول می شدند.
“کاکران” ۲۷سال به مردم ارومیه خدمات خالصانه کرد و در سن ۵۰ سالگی در این شهر براثر بیماری » تیفوس«دیده از جهان فرو بست و در روستای سیر ارومیه آرام گرفت.«
معلوم بود فردی با اطلاعات است؛ نام پیرمرد را جویا می شوم، چهره اش اندوهگین می شود و پاسخ می دهد: نام من مهم نیست ولی روزی پدر من در این ساختمان به طبابت مشغول بود.
پس از این شنیده ها و دیگر مطالبی که نمی توان در خبر درج کرد، مصمم شدم تا پیگیر ماجرا شوم؛
دردهای مدرسه طب را وقتی به مدیرکل میراث فرهنگی استان گفتم او از راهکارهایی برای نجات این بنای تاریخی گفت. از امضای تفاهم نامه با دانشگاه ارومیه و شهرداری به منظور حل مشکل همیشگی کمبود اعتبار جهت مرمت.
جلیل جباری قول داد بهار سال آینده نخستین مدرسه طب در استان مرمت و روزهای خوش این بنا نیز از پس زمستان طولانی فراموشی از راه خواهد رسید و این ساختمان شاید در آینده به موزه طب تبدیل شود.
با وعده های جباری به عنوان یکی از متولیان اصلی حفظ و نگهداری از ابنیه تاریخی رزوهای سرد پاییزی را به امید رسیدن بهار و نونوار شدن نخستین مدرسه طب استان می شماریم.

نوشته شده توسط admin در جمعه, ۰۳ بهمن ۱۳۹۳ ساعت ۳:۴۲ ب.ظ

دیدگاه


هشت − = 1