شهدای انقلاب و هزاران قصه ناگفته

شهدای انقلاب و هزاران قصه ناگفته

گروه فرهنگی:درباره شهدای سرشناس انقلاب چند عنوان کتاب وجود دارد و جستجو درباره زندگی و مجاهدت‌های آنان ما را به نتایجی، هرچند ناکافی می‌رساند.
اما درباره آن دسته از شهدای کمتر شناخته‌شده چطور؟ جستجو درباره آن‌ها چه نتیجه‌ای دارد؟
می‌توانیم شهدای انقلاب را به دو دسته تقسیم کنیم. یک دسته آن‌هایی هستند که در دوران مبارزه با حکومت پهلوی جانشان را فدا کردند یا در خیابان یا در زندان‌ها و شکنجه‌گاه‌های شاه کشته شدند. دسته دوم نیز کسانی‌اند که بعد از پیروزی انقلاب، برای برقراری نظم و نظام تازه به سهم خود می‌کوشیدند و در همین مسیر، به دست گروه‌های تروریستی و منحرف یا ضد انقلاب و تجزیه‌طلب به شهادت رسیدند. بیشتر شهدای دسته نخست، آن عزیزانی‌اند که در تظاهرات ضد رژیم سابق و تجمعات اعتراضی حضور داشتند و قربانی خشونت مأموران شاه شدند.
درست است که هرچه تظاهرات گسترده‌تر و نشانه‌های سقوط قطعی سلطنت آشکارتر شد، مأموران نیز به همان اندازه در سرکوب مردم به تردید افتادند، اما چند تجمع اعتراضی از سلسله تجمعات ضد شاه به خشونت کشیده شد، که از آن جمله می‌توانیم به برخی وقایع سال پایانی حکومت پهلوی، به‌ویژه حوادثی مثل تجمع میدان ژاله و ماجرای جمعه سیاه، و تظاهرات قم و تبریز اشاره کنیم. همچنین برخی دیگر از شهدای دسته نخست، جوانانی مثل مرتضی صمدیه لباف بودند که در زندان‌های ساواک شکنجه شدند و بعد هم حکم اعدام گرفتند.
اما شهدای دسته دوم، طیف گسترده‌تری را شکل می‌دهند. از میانشان می‌توان به مردان سیاست مثل باهنر و بهشتی و رجایی، مردان اندیشه مثل مطهری، و سربازان دلیری مثل محمد نوژه اشاره کرد.
انقلاب اسلامی، پیروزی خون بر شمشیر
می‌دانیم که درباره تعداد شهدای انقلاب از دسته نخست، اختلاف‌نظر وجود دارد و در روایت‌های مختلف، شمار آنان از چندصد نفر تا چندده هزار نفر متفاوت است. اگر روایت‌های سلطنت‌طلبانه را که حول افسانه شاه نجیب شکل گرفته است کنار بگذاریم، عموم پژوهشگران روی چند هزار شهید توافق دارند.
حتی آن دسته از محققانی که از واژه‌هایی مثل »شهید« استفاده نمی‌کنند و اساساً به این فرهنگ تعلق خاطر ندارند، جنایتکار بودند رژیم پهلوی و سرکوب گسترده در آن سال‌ها را واقعیتی قطعی می‌دانند. این را هم می‌دانیم که حکومت سرکوبگر را جز با ایثار و فدا کردن جان نمی‌شود سرنگون کرد و از این‌رو بدیهی است که ملت در میدان مبارزه با حکومت پهلوی، خون‌های زیادی داده باشد.
برای نمونه، یرواند آبراهامیان در کتاب »ایران بین دو انقلاب« می‌نویسد: »در اواخر سال ۱۳۵۴سازمان عفو بین‌المللی مستقر در لندن که در گذشته بیشتر به مسائل و مشکلات زندانیان سیاسی بلوک شرق می‌پرداخت، به سراغ کشورهای غیرکمونیست رفت و پی برد که ایران یکی از بزرگ‌ترین نقش‌کنندگان حقوق بشر در جهان است. نهاد محافظه‌کارتر کمیسیون بین‌المللی قضات در ژنو، رژیم را به شکنجه دادن زندانیان و نقض حقوق مدتی شهروندان خود متهم کرد. همچنین، کمیسیون بین‌المللی حقوق بشر وابسته به سازمان ملل، در نامه سرگشاده‌ای به شاه، رژیم را به نقض شدید حقوق بشر متهم کرد و از وی خواست تا وضعیت اسفناک حقوق بشر را در ایران اصلاح کند.«
به نوشته او، از پاییز ۱۳۵۶به بعد که »مخالفان به خیابان ریختند و مرحله جدیدی از روند انقلاب را آغاز کردند.«
در کشمکش‌های خیابانی، در هر درگیری عده‌ای کشته و عده بیشتری مجروح می‌شدند و از همان زمان درباره تعداد این کشته‌ها (شهدا) و زخمی‌ها، اجماعی وجود نداشت. می‌دانیم که حکومت برای سرکوب معترضان به خشونت متوسل می‌شود و خون می‌ریخت، حتی در تبریز (۲۹بهمن۱۳۵۶) برای ارعاب و پراکنده‌کردن مردم از تانک و بالگرد جنگی استفاده کرد.
آبراهامیان می‌افزاید: »شاید ناظران بر سر آمار [شهدا] توافق نداشتند، اما نمی‌توانستند تردید کنند که در پیکر به‌ظاهر استوار رژیم پهلوی، شکاف‌های عمیقی پدیدار شده است.« این »شکاف‌های عمیق« که آبراهامیان از آن‌ها صحبت می‌کند، به بهای خون شماری از بهترین فرزندان این کشور ایجاد شد و زمینه سرنگونی سلطنت را مهیا کرد.
نیازی که بی‌پاسخ مانده است
اکنون ما، که بعد از چند دهه به عقب برمی‌گردیم و به حوادث آن دوره تاریخی نگاه می‌کنیم، بسیاری از این شهدا را حتی در حد یک نام هم نمی‌شناسیم. کوشش‌هایی که برخی پژوهشگران در این زمینه انجام داده‌اند، برای ارائه روایت‌های نسبتاً جامع از آن سال‌ها، اصلاً کافی نبوده و آن همه فداکاری، لابه‌لای حوادث بعدی و البته کم‌کاری اهل قلم و محققان ناگفته مانده است. منظور تاریخ انقلاب اسلامی نیست، روایت‌های اختصاصی از زندگی و مجاهدت‌های شهدای این انقلاب است. حتی اگر فرض کنیم، ادعای برخی‌ها درباره تعداد کم شهدای انقلاب درست باشد و آن مبارزه نه با چندده هزار که با چندصد شهید به پیروزی رسیده است، باز تفاوتی در اصل ماجرا ایجاد نمی‌شود.
مسئله که اینجا عدد و رقم نیست، اهمیت کاری است که آنان انجام دادند و ارزش خونی است که – در آن تحول بزرگ تاریخی – تقدیم کردند.
درباره شهدای انقلاب، در دوره تشکیل و تثبیت نظام جدید، کارهایی از سوی مراکزی مثل مرکز اسناد انقلاب اسلامی انجام گرفته است که بیشتر این کارها به چهره‌های شاخص انقلاب اختصاص دارند.
از آن جمله می‌توان به کتاب »سیری در زندگانی استاد مطهری« که کوششی برای روایت زندگی سیاسی ایشان است، یا کتاب »ستاره من« نوشته زهره یزدان‌پناه درباره شهید رجایی، و همچنین کتاب »خورشید کویر« با موضوع زندگی و زمانه شهید باهنر، کتاب »روزی خواهم خفت، برای همیشه« به قلم شمسی خسروی درباره شهید صدوقی ملقب به چهارمین شهید محراب، کتاب »سید اسدالله« کاری از علی‌اکبر مزدآبادی درباره دومین شهید محراب، شهید مدنی را نام برد.به گزارش آرازآذربایجان به نقل از ایبنا، اما حتی در این بخش که خوب جستجو می‌کنیم و دنبال روایت‌هایی از چهره‌های کمتر شناخته‌شده می‌گردیم، ضمن تأسف از تعداد کم عناوین کار شده در این حوزه، می‌بینیم که چقدر جا برای کارهای بیشتر و بهتر وجود دارد و چنین به نظر می‌رسد که به نیازی که اینجا وجود دارد پاسخ درخوری داده نشده است.
Azazarbaiijan.farhangi@gmail.com

نوشته شده توسط admin در سه شنبه, ۰۶ تیر ۱۴۰۲ ساعت ۸:۳۹ ق.ظ

دیدگاه


شش − 3 =