حج آزمونی برای انسان شدن در مسیر کمال

حج آزمونی برای انسان شدن در مسیر کمال

گروه دین و زندگی: از هنگامی که در مسجد شجره واقع در حدود ۱۰ کیلومتری مدینه منوره محرم شدیم، نزدیک ۶ ساعت بر صندلی اتوبوسی که راه را گم کرده بود، با دو حوله یکی بر دور کمر و دیگری بر روی شانه ها ، آنقدر این پهلو و آن پهلو شدیم تا سرانجام به مکه مکرمه رسیدیم.
ساعت یک بامداد بود که در ورودی مکه مکرمه گذرنامه هایمان را پلیس امنیت سعودی گرفت و یک رسید تحویل ما داد تا پایان اعمال حج.
در همان تاریکی های صبح می شد ، مکه را آنچنان دید که بیشتر شبیه یک شهر سنگی است؛ دورتادور که نه ، حتی در دل خیابان هایش بلندی های صخره ای دیده می شود و شاید بهتر باشد بگوییم ، شهری بر روی کوهستان های صخره ای است، با این تفاوت که در ناحیه ای بسیار گرم واقع است و از پوشش گیاهی چندانی برخوردار نیست. تمام ساختمان ها بلند مرتبه است و برای هر کدام از آنها گستره وسیعی از همان کوه ها برش خورده است و کعبه ابراهیمی، حالا در انبوه بتن و آهن پنهان شده است و از همه بلندتر برجی معروف به برج ساعت است که ممکن نیست در هر گردشی به دور کعبه آن را نبینی و جالب تر اینکه کعبه حالا هیچ شباهتی با تصاویری که از خانه خدا در ذهن داشتم، نداشت.
ابتدا به هتل محل اقامت رفتیم و ساک ها و چمدان ها را جابجا کردیم و ساعتی بعد یعنی حدود ساعت ۳ بامداد برای انجام اعمال به مسجد الحرام رفتیم که توصیه روحانی همراه مان بود و در تمام مسیر برایمان از فلسفه اعمال حج سخن می گفت و اینکه هر چه زودتر اعمال را انجام دهیم و از احرام خارج شویم، بهتر است.
یک طواف عمره، یک نماز طواف پشت مقام ابراهیم ، بعد سعی بین صفا و مروه ، سپس عمل تقصیر و آنگاه طواف، اما این بار طوافی به نام طواف النساء، بعد از آن یک نماز طواف النساء باز هم پشت مقام ابراهیم؛ اینها را حاج آقایی می گفت، باید هرچه زودتر انجام دهیم که قرار بود در خدمت آشپزخانه مرکزی ویژه پخت غذا برای زائران باشد.
وقتی وارد حرم شدیم، پوششمان همان دو حوله بود، بیشتر شبیه کفن و تا اعمال را کامل انجام نمی دادیم نمی توانستیم آن را با لباس عادی تعویض کنیم، ضمن آنکه از هیچیک از ۲۴ ممنوعیت، از جمله محرمات در زناشویی معاف نمی شدیم.خان اول ، طواف عمره مفرده بود ، چرا که در میقات شجره ، نیت عمره مفرده کرده بودیم. براساس برخی فتاوا ، افرادی که به هر دلیل ممکن است در طول ایام حج از مکه خارج شده و دوباره باز گردند، بهتر است به جای عمره تمتع ، عمره مفرده نیت کنند و در نزدیکی های مناسک حج، دوباره در یکی از میقات های پنجگانه محرم شوند.
(۱) طواف که شروع شد خود را در انبوه جمعیتی دیدم که دور کعبه حلقه زده و شانه چپ را به سمت خانه گرفته و حرکت می کردند.
خانه خانه خداست؛ مکان تولد علی (ع) ، خانه ای که روزگاری در آن بت های فراوانی بود و از همه گردن کلفت تر ‘لات’. دور اول که به حجرالاسود رسیدیم، دست های راست جمعیت به سمت آن بالا رفت و جملگی ندای الله اکبر سر دادند؛ شعار الله اکبر یعنی نه به همه بت ها. در آن حال و هوا هر کس ذکری می گفت از ذکر صلوات تا ‘ربنا آتنا … ‘ را می شد شنید؛ بر روی تابلوی بزرگی که بر فراز برج ساعت هر لحظه چیزی درج می شد، برخی از این دعاها لحظه به لحظه از مقابل چشم عبور می کرد.
حالا شش دور دیگر مانده بود؛ برخی ها به آن مکعب الهی چسبیده بودند و به هر طریق تلاش داشتند خود را به سنگ سیاه برسانند و دستی بر آن بسایند و در این ازدحام و شلوغی و بی نظمی، باید مراقب باشی شانه هایت از جانب حرم منحرف نشود و به عقب برنگردی.
به دور سوم رسیدیم ، بر تعداد جمعیت افزوده شده بود، آنقدر که دیگر به سختی می شد دست را از زیر حوله بیرون آورد و به جانب حجرالاسود بالا برد.آدم ها همه اینجا متحد الشکل هستند، زندگانی با کفن، یا شاید مردگانی دنبال زندگی. همه یک شکل ؛ قدرت قضاوت و تمیز میان آنها نیست، نمی دانی کدام فقیر، کدام مدیر و کدام ثروتمند است. به دور آخر رسیدیم و آرام آرام از حلقه دور کعبه خارج شدیم و برای نماز طواف به سمت مقام ابراهیم رفتیم و دو رکعت نماز نیت کردیم. جماعت هنوز دور می زند؛ خیلی شبیه به هزاران هزار سیاره به دور یک ستاره و وقتی از بالای رینگ دوم صحنه را مشاهده می کنی، انگار کهکشان راه شیری است ؛ چه تصویر عجیبی خلق شده است.
راستی چرا خداوند با تمام عظمتش انسان ها را اینجا گرد آورده و اصرار دارد که به دور یک مکعب سنگی حلقه بزنند و بچرخند.
یکی از همراهان گفت : آمده ایم تا اینجا بار را زمین بگذاریم، سبک شویم و خود را از تارهای عالم مادی که به دورمان تنیده شده ، نجات دهیم. روحانی گفت : اینجا باید منیت ها را کنار بگذاری و به جانب اصل خودت هدایت شوی، اینجا همانجایی است که باید برتری جویی قبیله ای و عشیره ای و قومی ات را کنار بگذاری و صد البته وقتی بر گشتی دیگر سراغ سوء استفاده از موقعیت ها نروی و… از یکی دیگر هم شنیدم، اینجا تمرین و آزمونی برای انسان شدن در مسیر کمال است؛ اما از سایرین چیزی نشنیدم یا نفهمیدم؛ مثلا آن سیاه آفریقایی یا آن زرد چینی و اندونزیایی یا آن عرب خاورمیانه ای چه می اندیشد؟
حتما نظرات یکی نیست، اما قطعا راه یکی است؛ همه معبود و خالق را می جویند. حالا نوبت سعی میان صفا و مروه است؛ صفا نقطه آغاز و پایان داستان اسماعیل و مروه سرابی کشنده برای هاجر ؛ عجب داستانی ، این مرحله را با هاجر حرکت کردیم ، پا به پای او ، با این تفاوت که او آن روز در میان صخره های سخت و داغ و زیر تیغ آفتاب ، از این سو به آن سو می دوید و سراب می دید و از هراس تلف شدن فرزندش از تشنگی، سراسیمه بود و با آتشی در دل و ما در همان مسیر اما مسقف ، کف تمام سنگ مرمرین و هر ۱۰۰ متر ، یک ایستگاه آب خوری، آن هم زمزم، در طول ۴۰۰ متر مسیر صفا تا مروه ؛ ما کجا و هاجر کجا !
آیا اینگونه می توان فهمید که هاجر آن روز چه کشید؟ ما حتی نمی دانیم یا نمی خواهیم بدانیم یا نمی توانیم ببینیم هاجرهای زمانه خود را ، حال چگونه می توان حال هاجر را فهمید؟
، سخت نیست؟ وقتی آن قطعه تخته سنگی که به صفا معروف است و اکنون دور آن را یک دیواره شیشه ای کشیده اند، دیدم و آن سو بر سنگ لاخ هایی که برای عبرت تاریخ در مروه مانده و شکل موزه ای به آن داده اند، قدم گذاشتم، دردی که کف پاهایم پیچیده بود، شدیدتر شد و لحظاتی آن هنگام که به یاد هاجر قدم ها را تندتر کردم و دویدم، حس کردم مچ و ساق پاهایم ورم کرده است.
آن سنگ مرمر زیبای زیر پایم را سخت و آزار دهنده حس می کردم و کف پاها انگار سر و بی حس شده بود.
این مسیر ۴۰۰ متری را ۷ بار طی کردم و در انتها با هدایت روحانی همراهمان ، برای تقصیر دنبال قیچی و ناخن گیر رفتیم و سرانجام از یک زائر پاکستانی که با خانواده به مکه آمده بود، قیچی گرفتیم و عمل تقصیر را انجام دادیم.
دوباره طواف ، این بار طواف النساء ، مانند طواف عمره ۷ دور ، اذان را گفته اند و نماز صبح را به جماعت خواندیم، آن هم با سوره های طولانی هر رکعت امام مسجد الحرام و بعد آن نوبت نوبت طواف النساء است و پایان اعمال عمره مفرده و اما داستان ادامه دارد.
Arazazarbaiijan.farhangi@gmail.com

نوشته شده توسط admin در شنبه, ۲۰ مرداد ۱۳۹۷ ساعت ۱۲:۵۷ ب.ظ

دیدگاه


3 + = هفت