توسعه فرهنگی کلانشهر ارومیه در قاب جمع اندیشی های ادبی هنری

توسعه فرهنگی کلانشهر ارومیه در قاب  جمع اندیشی های ادبی هنری

علی رزم آرای
گروه فرهنگی: هرچند ارومیه یا بهتر بگویم کلانشهرارومیه هنوز هم با پیشینه نه چندان مطرح و عمیق فرهنگی¬اش در حالت معاصر خود و با همه داشته¬ها و ظرفیت¬هایش دست به یقه است و همین دلیلی است بر گذرا بودن افت و خیزهای هراز گاهی¬اش! یک روزه یا چند روزه!؟ اصلا ً تفاوتی به حال و روز فکر اجتماعی و فرهنگی مسئولین مربوط و یا نامربوطش و یا مردمان از دم محجوب و سر به زیرش نمی¬کند! بزرگی می¬گفت: هر تغییر شگرف و بزرگی از رهگذر توسعه سیاسی می¬گذرد! کلانشهر ارومیه و استان آذربایجان غربی در این وادی یعنی توسعه سیاسی هنوز به بلوغ خود نرسیده و عمری به درازی عمر نوح و صبری به بزرگی صبر ایوب نیاز است تا قافله توسعه این کلانشهر و استانش به سرمنزل مقصد برسد! باری نوشتار زیر نظری است کلی بر گوشه‌ای از حرکت فرهنگی کلانشهر ارومیه در قامت توسعه برای نیل به آینده!
در عصری که اندیشه فرهنگی پایه‌های رفیع ارتباطات آن را تعریف می‌کند و در همه جا سخن از تبادل بودن و هستی است و ارائه این چگونه بودن! ارومیه شهری که اسمش یدک‌کش تاریخ و فرهنگ است و ریشه‌ای به بلندی عمر دریاچه آخرالزمانش! دارد، خود دچار نسیان فرهنگی شده!
ارزش گذاری انسانیت در حیات انسانی امروز به عمق ساختارهای فرهنگی و هنری هر جامعه انسانی باز می‌گردد. تولید و پالایش هنری و فرهنگی هر قدر به دگرگونی زندگی انسان و اجتماع او بیشتر یاری برساند از ارزش والایی برخوردار می‌گردد. چرا؟ چون اگر از یک سو هم زمان و معاصر عمل می‌کند و با زمان امروز انسان سر و کار دارد (و این بدون شناختن معنای زمان که هر سه وجه حال، گذشته و آینده در این معنا نهفته است، میسر نیست!) از سوی دیگر همه ابعاد وجودی او را از بدو پیدایش و خلقتش مورد پرسش و توضیح قرار می‌دهد.
انسان امروز در تولید هنری و فرهنگی خود به تنهایی عمل نمی‌کند بلکه من جمعی بشریت هویت او را به عنوان نویسنده و شاعر و یا هنرمند و… می‌سازد و هم این من جمعی مخاطب اوست. این یعنی جمع اندیشی نه من اندیشی!
متأسفانه در جامعه فرهنگی و اجتماعی ما (و در این جا ارومیه یا همان ارومیه) یک بیماری اجتماعی و ریشه دار از نظر تاریخی وجود دارد از این بیماری و ناهنجاری می‌توان به نام خود مطلق‌انگاری یا خود حق‌انگاری یاد کرد. روشن است که دغدغه این نوشتار و متن به حوزه اجتماعی و فرهنگی باز می‌گردد و مصادیق آن نیز اجتماعی، فرهنگی و هنری خواهند بود. اگر بپذیریم که جمع اندیشی تنها آینه شفاف و روشنی است که من فردی و جمعی انسان در آن رویت می‌شود، مورد پرسش و نقد قرار می‌گیرد، پالایش می‌شود، دگرگون می‌شود، حتی مورد روایت واقع می‌شود، پس فقدان این نهادها و روحیه‌های جمع اندیشانه به معنای جمود وعدم تحرک در گستره یک جامعه و اجتماع انسانی آن به شمار می‌آید. البته این فقدان صورت‌های متفاوتی دارد یعنی فقط به معنای نیست و نبود تعریف نمی‌شود. ناکارآمدی و سترونی (نازآیی وعدم آفرینش فرهنگی و هنری) هم از صورت‌های فقدان به شمار می‌آیند.
جمع¬اندیشی خود نیز صورت‌ها و کارکرد‌های متفاوتی دارد. برای مثال مطبوعات خود بهترین نمونه‌های جمع اندیشی هستند یا تئاتر و سینما و حتی نمایشگاه‌های کتاب، عکس، نقاشی و …
از مهم‌ترین جلوه‌های جمع اندیشی که خصلتی ساختاری‌تر و ارکانی‌تری دارد حلقه‌ها و جمع‌های ادبی و هنری هستند. اگر مطبوعات کارکردی با واسطه (خود مطبوعات به عنوان واسطه عمل می‌کنند) در ذهن و عین مخاطب انسانی خود در گستره جامعه دارد، جمع‌های ادبی بی واسطه عمل می‌کنند. در مطبوعات اثر و مطلب است و مخاطب، اما در جمع‌ها و حلقه‌ها هم صاحب اثر هم خود زنده اثر و هم مخاطب باهم و در کنار هم درگیر گفتمان ذهنی و عینی هستند. در این میان عنصر دیگری نیز مطرح می‌شود نقد و انتقاد عملی. در مطبوعات انتقاد هر قدر کارکردی‌تر باشد بازهم نظری است چرا که مطبوعات با دو ویژگی سرعت اثر گذاری بالا و حجم کم فرصت طرح لحظه‌ای و کلان مقولات را در خود دارند. اما جمع‌های ادبی و هنری و… به واسطه طرح جزء به جزء مقولات از بعد عمقی‌تر و ادامه‌دار‌تر در فرصتی باز و حجمی کلان از کنفرانس و مقاله و سخنرانی و… برخوردار هستند. پس وجود و فعالیت جمع‌های ادبی و هنری متن مهم جمع اندیشی‌های اجتماعی و فرهنگی را تعریف و نشانه گذاری می‌کنند. جمع اندیشی از تولید تا پالایش و از نقد تا تحلیل و از تغییر تا تثبیت را در خود پیش‌بینی می‌کند و به عبارتی پویایی درونی آن، نما و جلوه اجتماعی و بیرونی آن را می‌سازد. با این توصیفات به راستی در شهر و بزرگ شهر ارومیه یا ارومیه با اسم و رسم تاریخی و فرهنگیش چه بهایی به جمع اندیشی‌های فرهنگی و هنری داده می‌شود؟ آیا جریان ادبی و هنری ویژه و بومی در این بزرگ شهر ایجاد شده و تبعات مثبت و منفی آن دنبال می‌شود؟ آیا جریان ادبی ایجاد شده دارای مولفه‌های ساختاری یک حرکت و هدف ادبی اجتماعی برای تغییر و دگرگونی فرهنگی اخلاقی و شخصیتی جمع و فرد جامعه است؟
برای پاسخ به این سوالات لازم است پیشینه جمع‌های موجود و پیشین ادبی و هنری در ارومیه بررسی شود. تا اواسط دهه ۷۰ در ارومیه هیچ مکان و فضای فرهنگی ویژه و درخور که شکل همگانی و تخصصی داشته و زمینه‌های لازم برای فعالیت‌های ادبی و هنری در آن پیش بینی شده باشد وجود نداشت. جز خانه فرهنگ ارومیه واقع در خیابان کاشانی.
البته ساختمان جمعیت هلال¬احمر ارومیه واقع در فلکه جهاد که امروز از بیخ و بن شاهد تجربه دگرگونی است، وجود داشت اما فعالیت چندانی در باب جمع اندیشی‌های ادبی و هنری نداشت. این وضعیت در خصوص کانون بسیج واقع در خیابان شهید بهشتی (دانشکده) نیز صادق بود.
خانه فرهنگ تنها محل تمرکز همه بنیه فرهنگی هنری کلانشهر ارومیه به شمار می‌آمد. انجمن شعری هم در آنجا فعال بود از همه قشر همه سن. اما با قیام عده‌ای جوان به دلیل وضعیت سنتی آن و هم زمانی این قیام با افتتاح خانه جوان ارومیه (فرهنگ¬سرای جوان ارومیه) واقع در خیابان پاسداران انجمن شعر جوان در آنجا پا گرفت که بعد از چندی با شروع به کار مجتمع فرهنگی هنری ارومیه واقع در آپادانا، به آنجا نقل مکان کرد. این همان انجمنی است که امروز به انجمن دوشنبه‌ها معروف است و چندی است که در سیلان بودن و نبودن با نسل جدید و به دست خود این هم نسلان احیا شده و با این احیا به نیستی پیوست! اما در محل خانه جوان (فرهنگ¬سرای جوان) اولین و تنهاترین کانون تخصصی نویسندگان ارومیه با نام کانون نویسندگان جوان بوتا پا به عرصه وجود گذاشت که در سال ۸۴ به دلیل برخی کج روی‌ها از سوی اعضای اصلی و افت و خیزهای چند سال آخر، به کار خود خاتمه داد و امروز در قالب انتشارت بوتا و انجمن داستان نویسی تحکییه هنوز نفس می¬کشد. انجمن شعر خانه فرهنگ با افتتاح تالار مهدیه به آنجا نقل مکان کرد و سپس حیات خود را در قالب حوزه هنری و در محل فعلی خود در آمفی‌تئاتر صفی الدین‌ارموی تحت نام انجمن ادبی آراز واقع در پنجراه ادامه داده و می‌دهد. از سال ۸۰ در حوزه هنری انجمن داستان نویسی شروع به کار کرد که با عوض شدن چند نسل و اعضاء مختلف‌السلیقه و مختلف¬الطبع، خود را به سال¬های ۸۷ و ۸۸ رسانده و از آن تاریخ تا به امروز به کار خود ادامه می‌دهد. در کنار این دو شعبه مهم ادبی در حوزه هنری کانون عاشیق‌ها و کانون ادبیات طنز و… نیز امروزه مشغول فعالیت هستند.
حال با توجه به سیر این تاریخچه عیان و آشکار می‌شود که تا چه حد به جمع‌اندیشی در کلانشهر ارومیه یا ارومیه بها داده می‌شود. لازم به ذکر است که متأسفانه به دلیل نبود معیار صحیح و به روز در ایجاد و مدیریت بعضی از این گونه جمع‌ها و حلقه‌ها، در برخی موارد شاهد کج سلیقه‌گی و کج فهمی در قامت کسانی که مدعی راهبری در این جمع‌ها هستند، هستیم. به عبارتی رسما ً اشتباه را تدریس می‌کنند و متأسفانه از حرکت نابهنجار خود دفاع هم می‌کنند.
مرکز استان آذربایجان غربی و کلانشهر ارومیه هنوز با تمام داشته و نداشته‌هایش با خلاء جمع اندیشی و فضا برای ارائه و عرضه عُرضه مواجهه دارد، چرا رویکردی عمیق برای پیگیری نداشته‌ها دیده نمی‌شود با این وجود همه سینه سوخته‌های این شهر هم‌چنان به گرد یک یا چند چراغ کم سو از هویت جمع¬اندیشانه خود در حد اثبات وجود دفاع می‌کنند و کارگاه مبانی نظری و یا عصر قصه، عصر طنز وعصرشعر و… با برد کوتاه و کم طول و عرض برگزار کرده و در اندیشه برگزاری جشنواره آنچنانی با اسم و رسم ملی و بین‌المللی و… هستند. به قول معروف ما با نداشته‌های خود حال می‌کنیم تا داشته‌هایمان بیشتر به چشم بیایند.

نوشته شده توسط admin در چهارشنبه, ۰۷ خرداد ۱۳۹۳ ساعت ۳:۵۳ ق.ظ

دیدگاه


− 1 = چهار