آذربایجان به شجاعت و شهامت پر آوازه است

آذربایجان به شجاعت و شهامت پر آوازه است

علی رزم آرای
گروه فرهنگی:روحانی ِ سید اولادِ پیغمبر روی منبر روضه می¬خواند: می خواهم برای شما جوک بگوییم؛ یک روز یک ترک سه پسر داشت. اولین پسرش را پیش از انقلاب اسلامی ساواک گرفت و برد و اعدامش کرد و جنازه اش را پس نداد. دومین پسر که پسر وسطی بود رفت دانشگاه درس خواند، مهندس شد و بعد از انقلاب اسلامی شهردار ارومیه بود که با شروع دفاع مقدس رفت به جبهه و ۴ سال بعد از شروع جنگ در کسوت فرمانده لشگر و در عملیات بدر زخمی می¬شود و در حین انتقالش بوسیله قایق در میانه آب با گلوله خمپاره که به قایق برخورد می کند در حالی که بدنی از او بدست نمی¬آید، به شهادت می¬رسد. سومین پسر او که کوچکترین باشد میان سه برادر، در کنار برادرش در جبهه¬هاست و کمی از زودتر از برادر در میانه¬ی عملیات خیبر شهید می¬شود. وقتی از برادرِ فرمانده¬اش خواستند دستور به عقب آوردن جسد مطهر برادر کوچکتر را صادر کند سریعاً جواب منفی داد و گفت: همه اجساد شهدا را عقب بکشید جسد برادر من هم با آنها! پس برادر کوچکتر هم تن و بدن مطهر ندارد.
این سه برادر، برادران باکری هستند از خانواده باکری، که امروز یک تکه قبر در این مملکت ندارند تا در به یاد این سه برادر به ویژه مهدی باکری و حمید باکری دمی خلوت کنند.
آقا مهدی باکری و حمید آقا این شهدای جاویدالاثر فرزندان برومند آذربایجانِ ایران هستند. شیر دلاورانی که خطه آذربایجانِ ترک، به آنان در شجاعت و شهامت پر آوازه است. آوازه معاصر.هر قومی در تاریخ و پیشا تاریخ خود مطمئناً آثاری از دلاوری و پایمردی از مردان و زنان خود دارد. شیرزنان و شیرمردانی که جان و همه توشه و توان خود را از برای انسانیت شرافت و وطن و اعتقاد خود در کف دست می¬نهند و در طول تاریخ جاودانه می¬شوند.در تاریخ آذربایجانِ ایران و تاریخ ترک هم در طول تاریخ و پیشاتاریخ و هم در دوران معاصر غیور مردان و غیور زنانی بود و هستند که بی شک خود حماسه¬اند.شیح¬محمد¬خیابانی، ستارخان باقرخان، زیب پاشا، کاظم قوشچی و …. معاصرتر شهیدان باکری، یاغچیان، قصاب، مارالانی، بابا ساعی، بهزاد دربندی، شهیدان علیزاده و ….غرض نام نیست که ردیف کردن نام فقط سیاهه کردن صفحه است و بس! این ستارخان است که با دیدن این صحنه می¬گرید: زنی کودک به بغل در بحبوحه محاصره تبریز در ماجرای مشروطیت کودک را مراقب است. کودکی که بسیار گرسنه است و در میانه¬ی محاصره نه نانی هست و نه آبی! کودک از آغوش مادر به سمت خاک می¬سرد ک مشتی خاک به دهان می-رساند.
ستارخان که نظاره گر ماجرا است منتظر عکس¬العمل مادر است که آیا به طعنه نفرین خواهد کرد ستار را یا نه! مادر رو به کودک می¬کند و می¬گوید: بخور پسرم بخور خاک وطن را، ما خاک وطن می¬خوریم اما یک وجبش را به دشمن نمی¬دهیم. و ستارخان اشک می¬ریزد از حس وطن دوستی و عرق این مادر!و این مهدی باکری است که به زبان مادری خود ترکی آذربایجانی میکروفن به دست چنین می¬گوید: یاران و همرزمان و بسیجانش را: دشمن نین قابقیندا ائله دؤرون و دؤوشون که ائله بیر دشمن آذربایجان حدودو نا چاتیب. ائله بیلین گلیر آذربایجانا ساری! یعنی: در مقابل دشمن طوری مقوامت کنید و بجنگید که انگار دشمن به حدود آذربایجان رسیده، فکر کنید مسیر پیشروی دشمن به سمت آذربایجان است.بازهم این آقامهدی است که به روایت همرزم پر افتخارش سردار جمشید نظمی در کتاب با تو می¬مانم به کوشش رضا قلی-زاده¬علیار در جواب راوی کتاب که اصرار دارد که آقامهدی از خط مقدم جنگ در عملیات بدر به عقب برگردد -و این اصرارِ کسی چون فرمانده وقت سپاه پاسداران انقلاب¬اسلامی سردار محسن رضایی هم هست- چنین می¬گوید: …آقاجمشید! از من می¬خواهی بسیجی¬ها را این جا تنها بگذارم بروم؟ من از اینجا جم نمی¬خورم. توهم برو به نیروهایت بگو مقاومت کنند…. (ص۴۷۷ کتاب)این حمیدآقا باکری است که در اولین دم آزاد سازی خرمشهر سرفراز در عملیات بیت¬المقدس به عنوان اولین ایرانی بعد از۵۷۸ روز اشغال پای بر خاک این تکه خونین کشور می¬گذارد و خاک متبرکش را می¬بوسد.حال روا است که عمد و از سر کینه و عداوت در موطن اصلی لشگر عاشورا در تبریز انقلابی و انقلاب خیز که انقلاب اسلامی از این شهر دمیده و در صفحات روزنامه¬ای که به کسوت رسانه باید فرهنگ¬ساز و طرح آفرین باشد نه تخریب-آفرین، شاهد توهین به حمیت و پهلوانی زنان و مردان ترکِ آذربایجانی باشیم؟ حتی وقتی مثلاً هم¬زبان وهم¬فرهنگ ما در همسایگی¬مان یعنی ترکیه در چهارچوب سریالی معلوم¬الحال به تاخت، حرمت زن ترک آذربایجانی را لگدمال کرد و در مقابل قرائت ترک نوین و مدرن، ترک سنتی و عقب مانده را نشاند، بازهم صدایمان بلند بود که خودی و مثلاً هم زبان و هم فرهنگ ما چرا!؟ نتیجه این شد که فهمیدیم ما ترک¬ها برابر باشیم بهتر است تا برادر.
مهمتر از این، دین و شریعت و مذهب ماست. ریشه عمیق دینی ما یک اصل را در حیات بشر مایه فخر می¬داند و امتیاز آن را تعیین کننده می¬داند: تقوا! تقوا و خداترسی مایه فخر باید باشد البته فخری که عمل است نه حرف و سخن!
خداوند متعال همه ابنا بشر را یکدست و برابر آفریده و تفاوتی نیست میان هیچ بنی¬بشری با دیگری!این بشر است که وقتی شر او آتشفشان می¬کند، آدم و عالم را می¬سوزاند. شری از جنس نفرت و خودخواهی، تفاخر به موهومات، غرور و تبختور قومی و تاریخی که از ظرفیت خارج است و اغراق محض است!متأسفانه این ترشحات چرک¬آلود را در اوج ناباوری مبنای نظریه و تئورهای بی سر و ته خود هم می¬کند این بشر پر شر!درز بگیرم که طولانی شد عریضه دادخواهی از روزگار! باشد که چشمان ما جز به حقیقت و واقعیت باز نشود و بصیرت را آموخته باشیم که زمانه ما زمانه بصیرت است به فرمایش مقام عظمای ولایت

نوشته شده توسط admin در چهارشنبه, ۰۶ مرداد ۱۳۹۵ ساعت ۴:۴۸ ق.ظ

دیدگاه


یک × 1 =