نوشتن شهامت اسارت در سانسور و مثله شدن واژه‌ها را می طلبد

نوشتن شهامت اسارت در سانسور و مثله شدن  واژه‌ها را می طلبد

ندا ولی‌پور
گروه فرهنگی: قباد آذرآیین درباره جوان‌مرگی در ادبیات می‌گوید: نوشتن خطر کردن است بدیهی است که به استقبال خطر رفتن و تاوان خطر به جان خریدن در توان همه نیست.
این نویسنده در یادداشتی که درباره جوان‌مرگی در ادبیات ، نوشته است:
»»نوشتن بیرون پریدن از صف مردگان است« فرانتس کافکا
موضوع جوان‌مرگی در ادبیات، بحث تازه‌ای نیست، اما تا هنگامی که در بر همین پاشنه بچرخد؛ یعنی عوامل و عوارض این جوان‌مرگی بختک‌وار بر سینه ادبیات این‌جا، البته ادبیات داستانی، سنگینی کند این بحث کهنه نمی‌شود.
نویسنده چرا می‌نویسد؟ آیا می‌تواند ننویسد؟ نویسنده می‌نویسد تا نخست به خودش ادای دین کند و بعد به جامعه‌ای که در آن زیسته و از آن تجربه زیسته برگرفته است. می‌نویسد تا تجربه‌های زیسته‌اش را با دیگران – خوانندگان آثارش – در میان بگذارد.
نوشتن جاده همواری نیست که نویسنده در آن بی‌هیچ دردسر و زحمتی تخت گاز براند و انتظار برخورد با هیچ مانع، سنگلاخ و کوره‌راه، سقوط ته دره‌ای دهان گشوده سر راهش را نداشته باشد.
نوشتن خطر کردن است، بدیهی است که به استقبال خطر رفتن و تاوان خطر به جان خریدن در توان همه نیست. و در این راه خطر کردن هرکسی به قدر توان و رسالت خود یار خطر می‌شود.
این‌جاست که همه تا پایان خط تاب نمی‌آورند و در نیمه‌های راه از پا می افتند.
این‌که بخواهیم دلایل جوان‌مرگی و تکرار خود نویسندگان کشورمان را با دیگر جوامع بسنجیم و با این قیاس به نتیجه‌ای برسیم کار بیهوده‌ای است. چون این قیاس از بیخ و بن غلط و اصطلاحا مع‌الفارق است. عوامل نومیدکننده و بازدارنده نویسنده از نوشتن، در هر جامعه‌ای عواملی درونی و خاص خود آن جامعه است و اگر قرار باشد مقایسه‌ای صورت بگیرد باید با جوامع و سرزمین‌هایی این مقایسه انجام شود که عینا وضعی مشابه هم دارند؛ یعنی اسیر سانسور ممیزی، نقطه‌چین و مثله شدن واژه‌های اثر و مشکلات جهان مجازی هستند.
با تمام این محدودیت‌ها من معتقدم نویسنده به معنای واقعی این عنوان، می‌نویسد و باید بنویسد. صد البته حساب آن‌ها که دنبال بهانه می‌گردند تا ننویسند، جداست.«همچنین علی مؤذنی کاهش تیراژ کتاب، تفننی‌نویسی و ممیزی کتاب را از جمله دلایل جوان‌مرگی در ادبیات می‌داند. این نویسنده در یادداشتی که درباره جوان‌مرگی در ادبیات ، نوشته است:
»پرسش شما باعث شد بعد از حدود سی سال مقاله جوانمرگی در نثر معاصر فارسی، نوشته هوشنگ گلشیری را بخوانم و تحسینش کنم چون مقاله‌اش بعد از چهل و اندی‌سال همچنان تر و تازه است، طوری که انگار آن را همین روزها نوشته و این هم نشان از جامعیت مقاله او دارد هم این‌که در این چهل سال در همچنان بر همان پاشنه‌ای چرخیده که قبل از انقلاب می‌چرخیده. حتی می‌توان ادعا کرد بعضی نکاتی که او به آن‌ها اشاره کرده، بحرانی و عمیق‌تر شده.
مثلا برای سه هزار تیراژ قبل از انقلاب با سی میلیون جمعیت چه اتفاقی افتاده که چند سالی است شاهد ریزش تیراژ سه هزار تا به سیصد تا هستیم، آن هم با جمعیتی نزدیک به سه برابر بیشتر؟ چرا مطالعه در جامعه ما نهادینه نشده و مردم از آن روی‌گردانند؟ چرا به مطالعه آموخته نمی‌شوند؟ چرا این ضرورت دریافته نمی‌شود؟ چرا در خانواده کتابخوان بار نمی‌آیند؟ چرا آموزش و پرورش برنامه‌هایی برای مطالعه تدارک نمی‌بیند و معلمان متخصص برای این فرآیند تربیت نمی‌کند؟ تا آن‌جا که اطلاع دارم رویکردهای آموزش و پرورش برخلاف مسیر کتابخوانی است. تازگی‌ها چشمم به تیراژ چاپ اول رمان دو جلدی »قطره اشکی در اقیانوس« نوشته مانس اشپربر افتاد. شگفت‌زده شدم. تیراژش هفت هزار و هفت‌صد تا در سال شصت‌وسه است. همان سال شصت‌وسه که کتاب را خریدم، تیراژش حتی توجهم را جلب نکرد، چون حتما این جور تیراژها عادی بوده و ناشر با اطمینان از فروش آن چنین تیراژی زده. توجه داشته باشید: این اولین رمانی بوده که از مانس اشپربر در ایران چاپ شده. اما حالا برای یک نویسنده که می‌خواهد کار اولش را چاپ کند، خیلی در حقش لطف کنند، سیصد نسخه. ناامید کننده نیست؟ رواج شبکه‌های اجتماعی را قبول دارم، اما این را هم می‌دانم که اگر کسی در کودکی و نوجوانی خواننده کتاب شد، در ادامه بعید است خود را از لذت خواندن کتاب محروم کند و دل خوش کند به مطالب اکثرا بی‌سر و ته شبکه‌های اجتماعی…
نکته بعد تفننی‌نویسی است، اکثر قریب به اتفاق داستان‌نویس‌ها از نظر اقتصادی این امکان را ندارند که تمام‌وقت به نوشتن بپردازند و مجبورند برای کسب درآمد به کارهای دیگر روی بیاورند. من سال‌های هفتاد و دو و نیمی از هفتاد و سه را فقط ویرایش می‌کردم تا قرض‌هایم را ادا کنم. دریغ از نوشتن حتی یک داستان کوتاه.
ویرایش تمرکزم را برای نوشتن داستان می‌گرفت و این مسئله به شدت افسرده‌ام کرده بود. و همین باعث شد در رمان »ملاقات در شب آفتابی«، شخصیت نویسنده از شخصیت ویراستار انتقام بگیرد. کم‌کم یاد گرفتم بین ویرایش کردن و نوشتن داستان تعادل ایجاد کنم، وگرنه دیگر ویرایش هم نمی‌توانستم بکنم. مطمئنم برای هر نویسنده‌ای این‌جور موقعیت‌ها پیش آمده و پیش هم خواهد آمد. با این اوضاع اقتصادی هم که … چه عرض کنم؟
سومین نکته در مورد ممیزی کتاب است که اگر در قبل از انقلاب یک‌وجهی و به نکات سیاسی منحصر می‌شده، حالا چند وجهی است و به همه چیز کار دارد. هم سیاسی است هم اجتماعی هم اخلاقی هم دینی هم مذهبی … بغرنج هم شده و به نظر من به این شیوه‌ای که اعمال می‌شود، واقعا روح و روان نویسنده را درگیر انواع خود سانسوری می‌کند. یا درگیر این است که سراغ چه موضوعی برود و سراغ چه موضوعی نرود؟ یا درگیر این است که موضوعی که انتخاب می‌کند و داستان یا رمانش را بر اساس آن می‌نویسد، قابلیت چاپ دارد یا نتیجه زحمتش در کشوی میز خاک خواهد خورد؟ داستان‌نویس بخصوص در ابتدای کارش نیاز به تعامل با مخاطب دارد و نسبت به بازخورد آثارش حساس است، چراکه این موضوع در مداومت کارش تعیین‌کننده و موثر است. من از اوایل دهه شصت تا اواسط آن خیلی از داستان‌هایی را که می‌نوشتم دوستان داستان‌نویس می‌گفتند امکان ندارد چاپ شود. و تشویقم می‌کردند به موضوع‌هایی بپردازم که قابل چاپ باشند. سال پیش دو تا از داستان‌های دهه شصتی‌ام در یک مجموعه شش‌تایی به نام تختخواب عریض رفته ارشاد. آن دو تا داستان دهه شصتی با یک داستان دهه هشتادی و یک داستان دهه نودی غیرقابل‌ چاپ تشخیص داده شده‌اند. علاوه بر سانسور موضوعی که توسط خودِ نویسنده صورت می‌گیرد، تازه، موقع نوشتن موضوعی که فکر می‌کند بی‌مسئله یا کم‌مسئله است، مدام به این فکر می‌کند که کدام بخش از این لحظه‌های داستانی به مُهرِ باطل شده سانسور دچار می‌شوند؟ به این صورت هم شور و حال داستان‌نویس گرفته می‌شود هم روی شور و حال داستان اثر می‌گذارد. به گزارش آرازآذربایجان به نقل از ایسنا ، بعد از آن هم تازه سر و کارش با اداره سانسور است و فهرست بلندبالای تغییرات از کلمه و جمله بگیرید تا صفحه یا صفحه‌ها… سال‌هاست دارم فکر می‌کنم سیستم تا کی می‌خواهد به این درک برسد که نویسنده قیم نمی‌خواهد و باید راه ‌ای دیگری را برای برخورد سلیقه‌ای با آثاری که خط قرمزهای مورد نظر آن‌ها را رد می‌کنند، انتخاب کند… به نظرتان همین سه مورد برای اثبات عرضم در خصوص بحرانی‌تر شدن آن‌چه گلشیری چهل سال پیشتر بر شمرده، کافی نیست؟«
Arazazarbaiijan.farhangi@gmail.com

نوشته شده توسط admin در یکشنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۸ ساعت ۱۰:۱۳ ق.ظ

دیدگاه


نُه − 2 =