به مناسبت روز بزرگداشت ملاصدرا
فیلسوف عالیقدر مشرق زمین ملاصدرا
علی رزم آرای
گروه فرهنگی: صدرالدین محمد بن ابراهیم قوام شیرازی معروف به ملاصدرا و صدرالمتألهین، فیلسوف ایرانی، در نهم جمادیالاول سال ۹۸۰ هجری قمری در شیراز به دنیا آمد. به روایتی پدر او خواجه ابراهیم قوام، مردی دانشمند و وزیر فرماندار فارس و صدرالدین محمد تنها فرزند او، حاصل یک دعا بود. ابراهیم قوام در آغاز، محمد کوچک را به مکتبخانه ملااحمد در محله قوام برد. محمد دو سال در این مکتبخانه خواندن و نوشتن و قرائت قرآن را فرا گرفت. سپس او را به یک معلم خانگی سپردند صرف و نحو بیاموزد. دو پیشامد سبب وقفه در تحصیل محمد نوجوان شد، یکی وفات ملا عبدالرزاق ابرقویی بود که محمد نوجوان را در مرگ استاد خود سوگوار کرد و دیگری وفات شاه طهماسب صفوی و به پادشاهی رسیدن شاه اسماعیل دوم صفوی که سبب ناامنی ایران و از جمله شیراز گشت. ابراهیم قوام از بیم جان خانواده خود را از شیراز به امیرنشینهای جنوب خلیج فارس کوچاند. پس از مرگ یا کشته شدن شاه اسماعیل دوم و با به فرمانروایی رسیدن شاه عباس اول، دوران هرج و مرج به پایان رسید و ابراهیم و خانوادهاش به شیراز بازگشتند. محمد به فرمان پدرش به بصره رفت و در حجره بازرگانی شیرازی به نام یوسف بیضاوی که پدرش با او قرارداد بازرگانی بسته بود، به کار مشغول شد. سه ماه بعد، ابراهیم قوام به دیار باقی شتافت و محمد ناگزیر به شیراز بازگشت و به گرداندن حجرههای بازرگانی پدرش پرداخت. طی بخش کردن میراث یکی از توانگران اصفهان، هوش، آگاهی و دانش ملاصدرا در مسائل فقهی بر شاه عباس آشکار شد و شاه تصمیم گرفت تا از مدرسه خواجه بازدید کند و با شیخ بهایی و ملاصدرا بیشتر آشنا شود. ملاصدرا پس از کسب درجه? اجتهاد، به تدریس در مدرسه خواجه پرداخت، اما از آنجایی که نظریاتش در برخی مسائل فقهی با بیشتر دانشمندان قشری اصفهان متفاوت بود، او را به بدعتگذاری در دین متهم ساختند و خواهان اخراجش از مدرسه و در نهایت تبعید او از اصفهان شدند. به این ترتیب ملاصدرا از اصفهان تبعید شد و به قم رفت. او به مدت ۵ یا ۷ سال در کهک قم و در تبعید زیست، اما هرگز کار تدریس و پژوهش را رها نکرد و در همان روستای کوچک و دورافتاده به برگزاری جلسات درس مبادرت نمود. حکومت صفوی و در رأس آنان شاه عباس تمایلی به تبعید ملاصدرا از اصفهان نداشتند و شاه عباس به اجبار علمای اصفهان به این کار تن داد. از این رو، اللهوردی خان حاکم فارس، بر آن شد که برای این دانشمند در شیراز مدرسهای بسازد و از او برای تدریس در این مدرسه دعوت کند. با پایان یافتن ساخت و ساز بخش مهمی از این مدرسه که بعدها به مدرسه ی خان مشهور شد، اللهوردیخان پنهانی از ملاصدرا دعوت کرد تا به زادگاه خویش بازگردد. ملاصدرا پس از بازگشت به شیراز، تدریس در این مدرسه نوساز را آغاز کرد. به تدریج اهمیت این مدرسه از مدرسه خواجه اصفهان نیز فزونی یافت.ملاصدرا بر این باور بود که مذهب شیعه دو وجه دارد، وجه ظاهری، یعنی همان شریعت و احکام دینی، و وجه باطنی، که همان درونمایه و حقیقت مذهب شیعه است و ملاصدرا آن را عرفان شیعی مینامید. او برای رستگاری انسان، هم شریعت و پایبندی به فرایض دین را لازم میشمرد و هم سیر و سلوک عرفانی برای رسیدن به حقیقت مذهب شیعه را ضروری میدانست. این در حالی بود که بیشتر دانشمندان قشری اصفهان، دید خوبی نسبت به عرفان نداشتند. ایشان بر این باور بودند که بسیاری از عارفان، به احکام دین اسلام پایبند نیستند و عمل به فرایض دینی را برای رسیدن به رستگاری لازم نمیبینند. یکی از دلایل تبعید ملاصدرا از اصفهان هم همین باور بود. ملاصدرا اگرچه به عرفان باور داشت، اما کوتاهی از احکام و واجبات دین را به بهانه سیر و سلوک عرفانی رد میکرد. با دانشمندان قشری نیز به دلیل ستیز با عرفان شیعی مخالف بود. همچنین با برخی از صوفیان که عمل به واجبات دینی را ضروری نمیدانستند، مخالف بود. البته برخی معتقدند ملاصدرا با ادغام فلسفه و عرفان نا خواسته راه را برای بسته شدن مسیر فلسفهورزی در جهان اسلام فراهم کرد. ملاصدرا در سال ۱۰۵۰ هجری قمری در بصره از دنیا رفت.
آثار: الحکمة المتعالیة فی الأسفار الأربعة العقلیة، مفاتیح الغیب، أسرار الآیات، المشاعر، رسالة فی سریان الوجود، زاد المسافر (زاد السالک)، دیوان شعر و…
باورها:ملاصدرا شیعه مذهب و پیرو آئین دوازدهامامی بود، به اصول و فروع دین اسلام و مذهب¬شیعه اعتقاد داشت اما در عین حال، بسیار انعطافپذیر بود و اگر نگرشهای برخی از دانشمندان سنی مذهب مانند ابن عربی و یا ابن رشد را درست مییافت، میپذیرفت.
ملاصدرا چنین میگوید: هر قدر مرتبه کسی بالا برود از او انتظاری بیشتر دارند و به همین جهت هر قدر شخص بالا میرود، وظیفهاش بزرگتر و سنگینتر میشود. طبیعی است که از مرد مبتدی و خام انتظاری ندارند. اما از یک مرد کامل و پخته دارای انتظارات زیادی هستند و تو هنگامی که به مرحله کمال رسیدی چون از لحاظ مرتبه مافوق دیگران میباشی باید وظایف شرعی خود را بهتر از سایرین به انجام برسانی. ملاصدرا برخلاف صوفیان و عدهای از عارفان، به انجام رسانیدن وظایف مذهبی را تا آخرین روز زندگی واجب میدانست حتی اگر عارف به بلندترین مرتبه کمال رسیده باشد.می¬گویند روزی ملاصدرا در کنار حوض پر مدرسه درس می¬داد. غفلتاً فکری به خاطرش رسید و رو به شاگردان کرد و گفت: آیا کسی میتواند ثابت کند آنچه در این حوض است آب نیست؟ چند تن از طلاب زبردست مدرسه ثابت کردند که در آن حوض مطلقاً آب وجود ندارد و از مایعات خالی است. ملاصدرا با تبسمی رندانه مجدداً روی به طلاب کرد و گفت: اکنون آیا کسی هست که بتواند ثابت کند در این حوض آب هست؟ یعنی مقصود این است که ثابت کند حوض خالی نیست و آنچه در آن دیده می¬شود آب است. شاگردان از سؤال مجدد استاد شگفت زده شده، جواب دادند که با آن صغری و کبری به این نتیجه رسیدیم که در حوض آب نیست، حال نمی¬توان خلاف قضیه را ثابت کرد و گفت که در این حوض آب هست…فیلسوف شرق چون همه را ساکت دید سرش را بلند کرد و گفت: ولی من با یک وسیله و عاملی قویتر از دلایل شما ثابت می¬کنم که در این حوض آب وجود دارد. آنگاه در مقابل چشمان حیرت زده طلاب کف دو دست را به زیر آب حوض فرو برد و چند مشت آب برداشته به سر و صورت آنها پاشید. همگی برای آنکه خیس نشوند از کنار حوض دور شدند. فیلسوف عالیقدر ایران تبسمی بر لب آورد و گفت: همین احساس شما در خیس شدن بالاتر از دلیل است.
نوشته شده توسط admin در شنبه, ۰۳ خرداد ۱۳۹۳ ساعت ۹:۳۷ ق.ظ