دین و مذهب با هم منافاتی ندارند

دین و مذهب با هم منافاتی ندارند

گروه دین و زندگی: مردمان ملت واحدی بیش نبودند بعد ها مردمان دو گروه شدند و با هم اختلاف پیدا کردند »وَمَا تَفَرَّقُواْ إِلاَّ مِن بَعْدِ مَا جَآءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ« ‌: (پیروان پیغمبران پیشین) گروه گروه و دسته دسته نشده‌اند مگر بعد از علم و آگاهی. و این تفرقه‌جویی تنها به خاطر ستمگری و کجروی در میان خودشان بوده است.
انسان از آغاز ولادتش مانند بسیاری از جانداران دیگر، از جمله اسلاف او، گروه زی بوده است. اما از آن جا که این موجود جدید بر خلاف گذشتگان دو بعدی بوده و افراد آن، توانایی داشته‌اند که به صورت‌‌های مختلف زندگی کنند. از همان بدو پیدایش به برنامه‌ای در حد نیاز زمان احتیاج داشته‌اند تا روابط و رفتارشان را تنظیم نمایند.
در این جا مطلبی که می‌خواهیم مطرح کنیم این است که در تحلیل تاریخی ما، انسان در آغاز پیدایش به صورت امتی واحد زندگی کرده که رابطه افراد این گروه با رابطه‌ی بقیه‌ی جانداران گروه زی در کیفیت تفاوت داشتند و به نحوی بود که در جهت پویایی و تکامل که مخصوص افراد این گروه است، آن را یاری دهد و این پیوند و همبستگی به خلاف افراد جانداران گروه زی دیگر آگاهانه و اختیاری بوده نه غریزی. اما در زمان گذشته و از طرفی افراد این گروه چندان زیاد شده‌اند که تأمین نیاز‌‌های خوراکی امت به آسانی مقدور نبوده (بر خلاف گذشته) و از طرفی با پیشرفت انسان در مسیر تکاملی‌اش، زنگی، رنگ ساده‌ی اولیه‌ی خود را از دست داده و روابط بین افراد صورت‌‌ها و اشکالی نسبتاً پیچیده پیدا کرده است و از جهتی چون این پیوند اختیاری و آگاهانه با پیوند غریزی افراد یک گروه جانداران دیگر فرق داشته، افراد امت، توانایی فکری و عملی به هم زدن صورت‌‌های روابط موجود و آوردن صورت‌‌های تازه از روابط را داشته‌اند. به واسطه‌ی این جهات، افرادی به فکر ستم نسبت به دیگران و گرفتن امتیازات مادی و معنوی یا هردو افتاده‌اند و از این زمان اختلافات و فرقه‌گری‌‌ها پیدا شده است و بدین ترتیب برای اولین بار در تاریخی که نمی‌توان دقیقاً زمان آن را تعیین کرد امت واحدی که پیرو یک دین و برنامه بوده‌اند به گروه‌‌های فکری و سیاسی و اجتماعی و … تقسیم شده و هر گروه (به وسیله‌ی عده‌ای برتری‌طلب) برای خود فرقه‌ای به وجود آورده‌اند.اما باز در هر زمان خداوند پیامبرانی فرستاده که هم فرقه‌‌ها را به حالت امت واحد برگرداند و هم در عین وحدت و یکنواختی اصول اساسی فکری و عقیدتی، برنامه‌ای پیشرفته به تناسب پیشرفت انسان و پیچیده شدن روابط او در اختیارش قرار دهند. باز برتری‌طلب‌‌ها از پیشرفت این برنامه‌‌ها که مایه‌ی وحدت و زندگی یکنواخت و بدون امتیازات افراد بوده، جلوگیری کرده‌اند. فَآمَنَت طَّآئِفَةٌ مِّن بَنِی إِسْرَائِیلَ وَکَفَرَت طَّآئِفَةٌ:آنگاه گروهی درک کردند و پذیرفتند و گروهی پس از درک کردن به مقابله پرداختند.
و باز از اینجا فرقه‌گری گسترش یافت و آن طائفه‌ای هم که حق را پذیرفتند و از دیانت زمان خود پیروی کرده‌اند، پس از گذشت زمانی کوتاه یا طولانی، باز به همان علت برتری‌طلبی و امتیازجویی بعضی از افراد، غالباً به فرقه‌‌های مختلف تقسیم شدند و … و در هر زمان عاملان تفرق چون برنامه الهی را با امتیازجویی‌‌های خود ناسازگار می‌دیدند با وسایل و صورتهای گوناگون می‌کوشیدند تا مردم را از آن برنامه بیگانه سازند در نتیجه گاهی شرایط خیانت فراهمتر بود و دشمنان خلق اصل برنامه را به طور کلی نابود می‌کردند و به اقتضای هوی و هوس خود بر جامعه‌‌ها حکم می‌راندند و گاهی شرایط اجازه‌ی این اندازه خیانت را نمی‌داد و حداکثر کار خودکامگان تحریف و تغییر برنامه بود و در جهتی که هوس‌‌های برتری‌طلبانه آنان را تا حد امکان ارضا نماید.
قرآن در زمانی آمد که علی رغم در اوج بودن فساد اجتماعی و انحطاط روابط گوناگون بشری رشد طبیعی بشر تا آنجا رسیده بود که به خودکامگان نه مجال از بین بردن این برنامه را می‌داد و نه فرصت تحریف و دستکاری آن. قرآن در زمانی آمد که بشر از لحاظ رشد طبیعی به جایی رسیده بو که اجازه ندهد تا دشمنان مثل گذشته‌‌ها برنامه‌ی بهروزی و سعادت او را از دستش بگیرد و یا مخدوش سازند اما هم چنین که خود قرآن به برتری‌طلبان تاریخ خطاب می‌کند که جَآءَکُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَی أَنْفُسُکُمْ اسْتَکْبَرْتُمْ : آیا این روش شما نبوده که هرگاه پیامبری برنامه‌ای آورده که با هوی و هوس‌‌های شما سازگاری نداشته با استکبار و برتری‌طلبی به مقابله با او برخاسته‌اید.کسانی که امتیازجو و برتری‌طلب‌اند تا از این خصلت ضد بشری دست برندارند نمی‌توانند که (به اصطلاح خودشان) اراذل و اوباش باید هم‌رتبه و حتی هم‌مجلس آنان باشند و زندگی این مستضعفان از جهت مادی و معنوی هم سطح زندگی آنان گردد.
دین در اصطلاح به قانون الهی اطلاق می شود که برای صاحبان عقل و فکر آمده است و دربرگیرنده اصول و فروعی می باشد.
مذهب نیز در لغت معانی مختلفی دارد: به معنای طریقه و روش به معنای رأی و به معنای اعتقادی که بر اساس آن فعلی را انجام می دهند آمده است.
در اصطلاح ادیان به همین معنای اخیری یعنی معتقدی که بر اساس آن فعلی را انجام می دهند مذهب گفته می شود. مذهب معمولا کار بردش اخص از دین است یعنی دین عام است و مذهب خاص. مثلا دین مبین اسلام عام است و شامل همه فرقه های اسلامی می شود و لذا شیعه و سنی همه بر این اعتقادند که اگر کسی به وجود خداوند و یگانگی او و نبوت پیامبر اکرم (ص) و آنچه او از جانب خدا آورده، اقرار نماید، مسلمان است و آثار اسلام که در کتب فقه بیان شده بر آن مترتب است،(۸) ولی مذاهب منشعب از دین اسلام علاوه بر این اعتقادات، اعتقادات یا اعتقاد خاصی دارند که دیگر مذاهب آن را ندارند مثلا مذهب شیعه معتقد به نصب الهی در امامت است، ولی مذهب تسنن چنین اعتقادی ندارد.
بر این اساس گاهی یک دین دارای چند مذهب است. بنابراین بین دین و مذهب به اصطلاح معروف از نسب اربعه، عموم و خصوص مطلق است یعنی دین شامل مذهب می شود و عام است و مذهب جزء دین است و خاص می باشد.گاهی هم دین و مذهب را مترادف می دانند و از دین به مذهب تعبیر می کند. بعنوان نمونه یکی از نویسندگان آورده است: جامعه شناسان امروز معترفند که تمام جوامع بشری بدون استثناء دارای نوعی مذهب بوده اند. جامعه شناس معروف غربی ماسموئل کنیک در کتاب جامعه شناسی خود می گویند: کلیه جوامع بشری دارای نوعی مذهب بوده اند… امروز در سرتاسر جهان نه تنها مذهب وجود دارد بلکه تحقیقات دقیق نشان می_دهد طوائف نخستین بشر نیز دارای نوعی مذهب بوده اند.بعد سخن ویل دورانت را نقل می_کند و می گوید: ویل دورانت پس از نقل عدم اعتقاد بعضی از اقوام نخستین به خدا و دین می_گوید: با وجود این آن چه ذکر کردیم جزو حالات نادر است و این اعتقاد کهن که دین موضوعی است که عموم افراد بشر را شامل می_شود با حقیقت توافق دارد این قضیه در نظر شخص فیلسوف از قضایای اساسی تاریخ و روانشناسی به شمار می رود… و به این مساله توجه دارد که دین از قدیمی ترین زمانها با تاریخ بشر همراه بوده است .ملاحظه می فرمائید که در کلام این دو جامعه شناس، مذهب و دین مترادف هم گرفته شده اند و منظور هر دو، مذهب به معنای عام می باشد.
در عرف مردم نیز هرگاه می خواهند افراد مقید به دین و متدین را توصیف کنند می گویند فلانی شخص مذهبی است و مذهبی بودن را درباره فرد دین دار استعمال می نمایند.حاصل آنکه دین و مذهب با هم منافاتی ندارند، بلکه نسبت بین آنها یا عموم خصوص مطلق است این در صورتی است که مذهب به عقیده یک فرقه خاص از دینی یعنی همان معنای اصطلاحی مذهب استعمال شود و یا اینکه بین این دو مفهوم نسبت تساوی است و مذهب به معنای دین استعمال می شود.

نوشته شده توسط admin در دوشنبه, ۰۱ خرداد ۱۳۹۶ ساعت ۵:۳۶ ق.ظ

دیدگاه


× 7 = پنجاه شش