داستانهای وارداتی فرهنگهای اقلیمی را میبلعد
گروه فرهنگی:توجه به خرده فرهنگها از جمله ویژگیهای مهدی کردفیروزجایی است. او درباره اصرار و تأکیدش بر حضور این مؤلفه در آثارش میگوید: فکر میکنم به عنوان یک نویسنده وظیفه دارم موضوعی را روایت کنم که در عین اهمیت، مغفول مانده است.
کتاب »دارم میرسم جان جان«، تازهترین اثر مهدی کرد فیروزجایی است که از سوی انتشارات شهرستان ادب در دسترس علاقهمندان به رمان قرار گرفته است. این اثر که برای گروه سنی نوجوان نوشته شده، داستان دو پسر بچه را روایت میکند که ناخواسته در مواجهه با مشکلات متعدد و حوادث پی در پی گرفتار میشوند. مهدی، شخصیت اصلی »دارم میرسم جان جان«، مسئولیت تعویض لباس عروسی خواهرش را در قبال یک خرید یک دوچرخه برعهده میگیرد اما برای اینکه بتواند به شهر برود مجبور میشود دوچرخهای را بدزدد و این آغاز ماجرای مهدی و عباس در این کتاب است.
فیروزجایی در این اثر هم همانند آثار قبلیاش داستان را در فضایی متفاوت و در شمال کشور روایت میکند. توجه به خرده فرهنگها و تلاش برای خلاص شدن از فضای کلیشهای مرسوم در ادبیات داستانی چند سال گذشته، از جمله ویژگی کارهای داستانی فیروزجایی است که »دارم میرسم جان جان« نیز از آن بهرهمند بوده است.
هرچند ماجرای داستان در دهه ۷۰ رخ میدهد و در نگاه اول به نظر میرسد که دنیا و دغدغه شخصیتهای این کتاب با دنیای نوجوان امروز فاصله دارد، اما نویسنده توانسته با بهرهگیری از شگردهای داستاننویسی و عناصر داستان، دست مخاطب امروز را بگیرد و با خود همراه کند.
به مناسبت انتشار این اثر با کردفیروزجایی به گفتوگو پرداخت. نویسنده در این مصاحبه تأکید دارد که او به عنوان یک نویسنده وظیفه و تکلیف خود میداند که از فرهنگ اصیل و اقلیمهای ایرانی صحبت کند، آن هم در شرایطی که جهانی شدن در حال بلعیدن خرده فرهنگها است. فیروزجایی در بخش دیگری از این گفتوگو به وضعیت بازار کتاب کودک و نوجوان نیز اشاره کرد و گفت که این حوزه بیش از هر زمان دیگری مورد هجوم آثار ترجمه شده است. مشروح گفتوگو با این نویسنده خوشذوق را میتوانید در ادامه بخوانید:
* آقای فیروزجایی ایده نوشتن این کتاب چطور شکل گرفت؟
ایده این کار برمیگردد به یک خاطره از دوران نوجوانی خودم. من در دوران نوجوانی در یک عروسی دوچرخهای را همراه یکی از دوستان دزدیدم. بعد با آن به شهر رفتیم و دوچرخه خراب شد، به همین دلیل مجبور شدیم که دوچرخه را برگرداندیم؛ البته بعدها که بزرگتر شدم، رفتم و از مالک دوچرخه رضایت گرفتم؛ هرچند او در تمام این سالها از این موضوع اطلاع داشت اما بر زبان نیاورده بود.این موضوع در ذهنم بود، ابتدا براساس آن یک داستان کوتاه نوشتم اما بعد دیدم که قابلیت پرداخته شدن در قالب رمان را هم دارد. از این اتفاق، دزدیدن دوچرخه باقی ماند که با پردازش و ورز خوردن در ذهنم به »دارم میرسم جان جان« تبدیل شد.
* داستان »دارم میرسم جان جان« در فضای دهه ۷۰ میگذرد. داستان زندگی دو نوجوان در این زمان روایت میشود که در نگاه اول ممکن است با دنیای نوجوان امروز متفاوت باشد و با دغدغههای نسل جدید فاصله داشته باشد. چطور داستان را پردازش کردید تا این فاصلهها و تفاوتها به چشم نیاید؟ آیا این نگرانی را نداشتید که مخاطب اصلی داستان را از دست بدهید؟
در روایت یا رمان یکسری عناصر کلی داریم که این عناصر جهانشمول هستند و مختص مکان و زمان خاصی نیستند و آن اصل قصه و موضوع تعلیق است. اگر بسیاری از روایتهای تاریخی را برای بچهها تعریف کنیم، میبینیم که بچهها به این روایتها گوش میدهند یا فیلمش را نگاه میکنند؛ در حالی که این روایتها هم به روز نیستند؛ به همین دلیل رمانهای تاریخی بسیاری نوشته شده است. موضوعاتی مانند حوادث صدر اسلام، زندگی علمای دین، دفاع مقدس، تاریخ ایران و … هیچ کدام امروزی نیستند، اما بچههای امروز به این روایتها گوش میدهند و آثاری در این رابطه را میخوانند. چرا؟ چون عنصری به نام کشمکش، تعلیق و ستیز در این آثار به کار رفته است. اگر نویسنده این عناصر را درست جا بیندازد، آن موضوع هم برای مخاطب امروزی و هم برای مخاطب ۱۰۰ سال آینده جذابیت دارد.
نویسنده ممکن است یک موضوع خیلی خیلی امروزی بدون در نظر گرفتن و به کارگیری عناصری مانند ستیز و کشمکش روایت کند. اما این موضوع با وجود آنکه امروزی است، از سوی مخاطب امروز پذیرفته نمیشود و آن را پس میزند. به کارگیری این عناصر در هر موضوعی مانع از فراموشی آن میشود. مخاطب در شرایطی که بازار کتاب پر است از هجوم آثار ترجمه شده و همچنین رغبت برخی از نویسندگان به فشرده و آپارتماننویسی، دارد هر روز از اصالت و فرهنگ خود دور میشود. بر همین اساس، من احساس دین و تکلیف میکنم و فکر میکنم به عنوان یک نویسنده وظیفه دارم موضوعی را روایت کنم که در عین اهمیت، مغفول مانده است. در کتاب ایرانی، فرهنگ و اقلیم اصیل ایرانی باید روایت شود؛ اصطلاحات و پوشش اقلیمی ایران باید روایت شود. هرچند ممکن است برخی از این اصطلاحات صد در صد فارسی نباشد، اما از اصالت برخوردار است و حافظ زبان فارسی است تا آن رمانی که کلاً اصطلاحات بیگانه دارد.
* سالها است که کارشناسان نسبت به تقلید از ادبیات غرب و تهی شدن کارهای داستانی بزرگسال از فرهنگهای ایرانی هشدار دادهاند. این موضوعی که توصیف کردید، در کتابهای کودک و نوجوان هم دیده میشود؟
به شدت و به وفور. برخی از ناشران مشغول تولید انبوه در حوزه ترجمه هستند. این دسته از ناشران با این حجم از کتابهای ترجمه شده ذهن کودکان ما را بمباران میکنند. نویسندگان داخلی هم نسبت به اقلیم و روایت ایرانی اصیل بیتفاوت هستند. این موضوع در حوزه کودک و نوجوان به وفور دیده میشود.
مطمئناً این جریان کمکم روی قلم نوآموزان تأثیرگذار خواهد بود. نوجوان و جوانی که قصد دارد داستاننویس شود، باید آثار روز را بخواند. وقتی به کتابفروشی و حتی ناشران معتبر مراجعه میکند، با انبوهی از کارهای ترجمه مواجه میشود. او مجبور است همین کارها را بخواند و این مطالعه، کمکم روی ذهن او نیز تأثیر خود را میگذارد.
* نقد ادبی همواره ابزار بیرونی برای کیفیت آثار ادبی بوده است. به نظر شما این مهم در سالهای اخیر تا چه اندازه به کیفیت داستانهای حوزه نوجوان کمک کرده است؟
نقد همیشه میتواند سازنده باشد. دو نوع نقد را میتوان در این زمینه در نظر گرفت. نخست نقدی که قبل از انتشار اثر انجام میشود. قبل از انتشار اثر کار را به دست چند خبره میسپارند تا از نقد و نظر آنها استفاده کند و کار را به پختگی برساند. یک نوع نقد دیگر هم هست که بعد از انتشار اثر ارائه میشود. به نظرم اگر آثار منتشر شده به همان صورت قبل از انتشار، نقد و بررسی شود، به انگیزه و پیشرفت کار نویسندگان جوان ضربه خواهد زد. یک نوقلم قبل از چاپ کسی را ندارد که اثرش را ارائه کند تا نقد جدی شود، حالا اگر بعد از انتشار این اثر را نقد و آن را در رسانهها منتشر کنند، ممکن است مایه دلسردی نویسنده جوان شود و سبب شود تا او برای ادامه کار، دستش بلرزد.
از سوی دیگر، نقدها نباید به تعارف ختم شود. به نظرم نقدهای فرمی و ساختاری باید کارگاهی برگزار شود و قبل از انتشار اثر صورت بگیرد تا به پختگی کتاب کمک کند. نقد دیگری هم هست با عنوان نقد تحلیلی و تفسیری که با صلاح منتقدان صورت میپذیرد.
*فکر نمیکنید همین ملاحظات کیفیت نقدها را در سالهای اخیر پایین آورده است؟
این یکی از تهدیدهای جامعه ادبی ماست. من این را قبول دارم. اما اگر خودم بنا باشد یک اثر را نقد کنم، سعیام بر این است که کتاب را بخوانم و اگر کتاب، ضعیف باشد در جلسه آن حاضر نمیشوم. به خصوص اگر کار توسط نویسنده جوان نوشته شده باشد. باید ساز و کاری اندیشیده شود تا نقد، نویسنده را در این مسیر کمک کند، نه اینکه با ارائه برخی از مباحث او را از ادامه کار بازدارد و به نوعی دلسردی و بیانگیزگی در او ایجاد کند.
به گزارش آراز آذربایجان به نقل از تسنیم، این یک دغدغه جدی است، کسی که چند عنوان کتاب دارد، در عناوین بعدی نباید برخی از موضوعات را نادیده بگیرد و تحمل نقد را هم باید داشته باشد
نوشته شده توسط admin در دوشنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۹ ساعت ۱۲:۰۱ ب.ظ