تبین مرگ اندیشی در آثار حکیم عمرخیام و صادق هدایت

تبین مرگ اندیشی در آثار حکیم عمرخیام و صادق هدایت

علی رزم آرای
گروه فرهنگی : هر گفتمانی سویه خاص خود را دارد! در اینجا سویه اصلی در تقابل معروف و ناخواسته¬ای خلاصه می-شود که امروزه ما آن را به نام عجیب سنت و مدرنیته البته در ایران می¬شناسیم، اگر به شکل سطحی خیام را نماینده سنت و هدایت را نماینده مدرنیته ایرانی بدانیم! ناگفته پیداست که تقسیم¬بندی این چنینی بدون بحث در زمینه¬های تاریخی سنت آن هم در معنای حوزه عظیم سنت (جهان کلاسیک با ابعاد پیدا و پنهانش) و از دیگر سو زمینه¬های اجتماعی سیاسی مدرنیته نیم¬بند ایرانی که تماماً وارداتی است، چقدر عوام¬فریبانه، دسته¬چندم و بی مایه است! جامعه ایران هنوز در هوای تاریخی سنت تنفس می¬کند و مدرنیته وارداتی آن نیز بدون اتکا به فرایند مدرنیزاسیون حقیقی و برخاسته از اعماق جامعه و درگیر در فرهنگ-های بومی آن مانند سرابی است که از انقلاب مشروطه تا به امروز ما را سرگردان بیابان¬های بلا کرده است. خیام یکی از دو سوژه مهم گفتمان حاکم بر این نوشتار است.
اما آیا تا چه مقدار در حد کالبدشکافی موضوع اصلی مقاله یعنی مرگ-اندیشی، جهان¬بینی این شخصیت کثیرالابعاد اعجوبه و فرزانه مورد بازخوانی واقع شده است؟ آوردن مصادیق و شاهد از میان ترانه¬ها و یا رباعیات او بسیار ضروری است چرا که در وهله اول با آثار او بیشتر سر و کار داریم. برای مثال جهت تبین مرگ¬اندیشی در آثار خیام آیا لازم وضروری نیست که کالبد اصلی حوزه عظیم سنت در ایران واکاوی شود؟
منظور نظرم در حد سرفصل¬های کلی اما روشن گر! مرگ¬اندیشی در هر چهارچوبی یکی از ارکان مهم معرفتی سنت ایرانی است! حافظ، مولوی، شمس و… تمامِ قامت عرفان و تصوف ایرانی، شاکله اصلی ادبیات فارسی و … بر پایه مرگ¬اندیشی یا عاقبت¬اندیشی یا وصل و اتحاد با یار استوار است و ….از این جهت نوع و جنس عقیده مرگ¬اندیشی خیام روشن می¬شود.
هدایت خواه و ناخواه متعلق به دورانی از تاریخ معاصر ایران است که بارقه¬های ابتدایی مدرنیته وارداتی آرام آرام در ایران خودنمایی می¬کرد! هدایت جزء اولین گروه از دانشجویانی بود که در دوران پهلوی اول جهت تحصیل و فربه¬شدن از مدرنیته به اروپا اعزام می¬شود. در بین این دانشجویان بودند کسانی چون محسن هشترودی، علی¬اصغر سروش، مظفر بقایی کرمانی و … در واقع هدایت جزیی از عامل انسانی واردات مدرنیته به ایران به شمار می¬آید. تجربه روبنا و زیربنای مدرنیته در اروپا آنهم در فرانسه یکی از مراکز اصلی فوران آن در دورهای متأخر و متأخرتر … با این دیدگاه مرگ¬اندیشی صادق هدایت کاملا ًمبتنی بر سویه¬های اصلی مدرنیته غربی بوده و هست!
تنهایی انسانی، فردیت و تجربه¬های جدید و ناشناخته که زمین تا آسمان با پیشینه و گذشته انسانی ( به معنای اخص همان سنت) منافات دارد! پس مرگ¬اندیشی این هر دو اعجوبه، به ذات و به کل متفاوت از هم است جز اینکه هدایت در هر حال انسانی شرقی و ایرانی و یدک کش سنت خود در همه حال بوده و خیام نیز به طبع جزء این سنت و هم اینکه ادبیات پل اصلی این حضور او در ذهنیت شخصی هدایت بوده است یعنی خیام شاعر و هدایت قصه نویس!
صادق هدایت را نمی¬شود به صرف مطالعه آثاری از هر نوع، که درباره او و زندگی¬اش نوشته¬اند، تحلیل کرد. او نزدیک به روزگار ماست! آثار او در حوزه ادبیات داستانی جایگاه ویژه و مشخصی در ادبیات ایران و جهان دارد. آثاری که شما مورد استفاده قرار داده¬اید از کاتوزیان و اسماعیلی و بهارلویان و جمشیدی و اسحاق پور تا آثاری همچون خاطرات بزرگ علوی، خاطرات مصطفی فرزانه، نامه¬های دکتر حسن شهید نورایی، تا داستان یک روح دکتر سیروس شمیسا، سایه یک روح صادق همایونی، کتاب صادق هدایت محمود کتیرائی و … همه و همه فقط یک رویه سکه است. هدایت در زمان حیات به دلایلی بسیار درون گرا و پنهان کار بوده است حالا کتاب¬های مورد اشاره اگر از سوی دوستان او و حتی صمیمی¬ترین دوستان او به رشته تحریر در آمده چگونه می تواند زوایای تاریک زندگی ادبی و فکری او را بدون قضاوت شرح کنند!
خاندان هدایت از معدود خاندان¬های سیاسی جامعه ایران در دوران قاجار و پهلوی بود که در سیاست روی پرده و پشت پرده کشور دخالت مستقیم و غیرمستقیم داشتند. پدرانش همه وزیر و وکیل بودند در دوران قاجار تا اوایل پهلوی! سهم این خانواده از نظر هدایت در بدبختی مردم ایران کمتر از دیگر خانواده¬های بانفوذ نبود! این رویه تا ملی شدن صنعت نفت در سال ۱۳۲۹ و اسفند ماه آن سال ادامه داشت. سپهبد رزم آرا ( نخست¬وزیر وقت) شوهرخواهر هدایت بود که در ۱۶ اسفند ۱۳۲۹ ترور می¬شود و چندی بعد یعنی ۲۹ اسفند همان سال صنعت نفت با تصویب مجلس وقت، ملی می¬شود و ۲۰ روز بعد در ۱۹ فروردین سال ۱۳۳۰ هدایت در پاریس خودکشی می¬کند! عجیب است نه! هدایت پیش از جنگ جهانی دوم فرانسه و اروپا دیده و خود را وامدار فرهنگ این کشور و آن قاره می¬داند و از سویی سهم دول اروپایی در بدبختی مردم ایران را هم بخوبی می¬داند. علی الخصوص فرانسه و … فرانسه و اروپای جنگ زده و بعد از جنگ، اشغال ایران بوسلیه قوای متفقین و … نمی¬دانم متوجه هستید که همه این موارد چه یاس عظیمی بر پیکره وجودی هدایت وارد می¬آورده و اگر اضافه کنید همان مبحث مدرنیته و مرگ¬اندیشی مدرن را و …. . اما اصل ماجرا: رویت مستقیم مرگ از سوی حکیم عمرخیام درهمه چیز! اینکه همه چیز لاجرم پایانی دارد مسلم و بدیهی است! اما اینکه در زمان حال و در فعلِ همه چیز، مرگ را در آنها مستقیماً دیدن مسئله دیگری است.
از دیدگاه خیام مرگ ما را احاطه کرده است! مثال بارز در رباعیات یا ترانه¬های او همان عنصر خاک و تمامی متعلقات آن اعم از گلِ، کوزه، و …. و هر آن چیز که به خاک باز آیات پایانی سوره یس در قرآن کریم به همین امر تأکید دارد: بشو، می¬شود! لازمه شدن چیزی در دنیا انسانی، این است که آن چیز نباشد و وجودِ ممکن نداشته باشد تا با امر الهی یعنی شو، شدن اتفاق بیفتد یعنی عمل شدن همان شدن است! دوتا در یکی! یعنی عمل به وجود آمدن چیزی با خود آن چیز یکی است البته در معنای الهی! عمل انسانی با واسطه و فرایندپذیر است پس زمان می¬برد! یعنی زمان حضور محسوس و واجب پیدا می¬کند.
اما عمل الهی موکول به زمان نیست چرا که زمان نیز در نسبت انسانی مخلوق است نه خالق! از دیدگاه دیگر و با توجه به عنصر زمان، در حالی که مرگ ما را احاطه کرده ما نیز با توجه به فرایندپذیر بودن اعمال انسانی در گذر زمان به سوی مرگ در حرکتیم! یعنی در چنبره مرگ و با مرگ به سوی مرگ در حرکتیم! پس در این معنا خیام مرگ¬اندیش، همچون هدایت مرگ¬اندیش در طلب مرگ نبوده بلکه به دنبال تبین مرگ بوده است!

نوشته شده توسط admin در دوشنبه, ۰۱ تیر ۱۳۹۴ ساعت ۵:۳۶ ق.ظ

دیدگاه


6 − یک =