شعر در زمانه ای که مدرنیته سنت را به چالش می کشد

شعر در زمانه ای که مدرنیته سنت را به چالش می کشد

گروه فرهنگی: یکی از راه های موثر لذت بردن از شعر، استفاده از آن است. خیلی راحت می_توانید توی حرف و در جمع دوستان، لابلای صحبت ها یک مصرع یا بیتی از حافظ هم بزنید قاطی حرف و پزش را بدهید.
حال اگر شعری که می خوانید مربوط باشد به حرفتان که چه بهتر. حسابی کلاس کار را برده اید بالا اما اگر هم ربطی نداشت، اصلا ناراحت نشوید. با بی ربط ترین چسب ها هم می شود شعر مربوطه را جا انداخت. حافظ معمایی است. او چه در روزگاران قدیم و چه در زمانه ای که مدرنیته تمام سنت ها را به چالش می کشد. همچنان در ناخودآگاه ذهن و زبان ما حضور پررنگ دارد. شعرش را که می شنویم، به نظرمان آشنا می آید و با اینحال بیشترمان وقت خواندنش به تته پته می افتیم. حافظ رازی است. هیچ کس دیگر را سراغ نداریم که مانند او سخن گفته باشد و شعرش هعنوز هم زبان حال ایرانی جماعت گم شده در دنیای دود و ترافیک باشد. حافظ داستانی است. شعر او ما را به باغ های پر گل شیراز می برد و یادمان می رود که او این اشعار نغز را زمانی سرود که تیمور تاتار از کله مناره می ساخت و آنچه را که از حمله چنگیز جان سالم به در برده بود، با خاک یکسان می کرد. نوشته اند شعر حافظ نمود زنده بودن ایرانیان است. حافظ ماجرایی است او تبلیغ عشق و رندی می کند و پرهیز از ریاکاری. و ما، اگرچه عاشق نیستیم و ریا می کنیم، اما همگی رندیم.تا جایی که می توانید و راه دارد، از نسخه های درشت خط و با حروف تایپی استفاده کنید. درست است که خوشنویسی هنر ملی ماست و چه بسا خود حافظ هم شعرهایش را با خط نستعلیق می نوشته اما اینجا خودمانیم، شما که لغات غیرمعمول را هم نمی توانی همینطوری راحت بخوانی، چه مرضی است که بروی سراغ پیچ و تاب های نستعلیق و شکسته؟ با خط نستعلیق وقتی می توانی ارتباط بگیری و لذتش را ببری که مدتی وقت برایش گذاشته باشی، مدتی مانوسش شده باشی، مدتی به حرکت نرم قلم روی صفحه کاغذ نگاه کرده باشی و دیده باشی که ترکیب خانواده ح و جیم با حروف دیگر چطور درمی آید و سین و شین بی دندانه، چه فرقی با کشیدن معمولی حروف دارند. پس اگر این مراحل را طی نکرده اید و غزل شب یلدایی همین بغل را نمی توانید درست بخوانید، قید »دیوان حافظ به خط …« را بزنید.
نکته اصلی در خواندن حافظ و هر شعر یا متن کلاسیک دیگری، این نکته ساده و بدیهی است که ما با یک متن، یک مفهوم، یک کاتکست، اصلا یک »چیز« کلی طرف هستیم. پس نباید به خاطر جزییات، کل را از دست بدهیم؛ یعنی به خاطر نفهمیدن یکی دوتا لغت، کار خواندن را نصفه نگذارید و بلند نشوید بروید سراغ کتاب لغت. مگر شما وقتی یک فیلم زبان اصلی می بینید، مدام نمایش را متوقف می کنید تا معنی تک تک کلماتت را از دیکشنری پیدا کنید؟ معلوم است که این کار را نمی کنید. چون که در جریان کل اثر قرار گرفتن، ندانستن معنی چند لغت را از بین می_برد و شما با توجه به بقیه ماجرا، جاهای خالی خود به خود حدس می زنید. پس اولین نکته شد اینکه جریان خواندن را هی قطع نکنید.
متن های کلاسیک، متاسفانه سجاوندی درست و درمانی ندارند. شما نمی توانی بفهمی که جمله کی تمام می شود یا نمی شود. در شعر که به خصوص این ماجرا تشدید هم می شود و چون به ضرورت وزن، جای فعل و اجزای جمله هم به هم می ریزد. بعضی وقت ها پیدا کردن فاعل فلان فعل، خودش جزو معماهاست. (باز جای شکرش باقی است که توی حافظ و سعدی بیشتر وقت ها، فعل قافیه است.) اما نگران نباشید. همان وزنی که باعث همه این به هم ریختگی ها شده است، به شما یک کمک فوق العاده هم می کند.
درست است که ما را عادت داده اند مدام بعد از خواندن هر شعری، از خودمان بپرسیم »معنای بیت چیست؟« اما باور بفرمایید که شعر هم مثل هر هنر دیگری، علاوه بر انتقال معنا و مفهوم، وظیفه اصلی اش لذت دادن به مخاطب است. مثلا وقتی می خوانید که خواجه گفته »سلطان من خدا را زلفت شکست ما را / تا کی کند سیاهی چندین درازدستی« نیازی ندارد کهس ریعا بپرسید که معنای عرفانی بیت چی می شود. به جایش می_توانید از تشبیه زلف به یک راهزن سیاهپوش که آمده و لشگر ما را به تنهایی شکست داده، لذت ببرید. یا در این بیت »تا چه کند با رخ تو دود دل من/ آینه دانی که تاب آه ندارد« اینقدر که تشبیه ها بامزه است، اصل گله و شکایت خواجه از یار بی وفا موضوعیت ندارد.) چون حافظ هنوز هم طرف را دوست دارد و به او می گوید آینه) خودتان فکرش را بکنید: آینه تاب آه ندارد. آه بکشی، آینه تصویرش می رود. ببینید با همین چندتا کلمه چه تصویر فوق العاده ای ساخته شده.
قبلا کسانی بودنده اند که زحمت کشیده اندو حافظ را برایتان روی سی دی خوانده اند. استاد علی موسوی گرمارودی، مرحوم محمد جعفر محجوب و احمد شاملو قبلا حافظ خوانده اند. اگر با آن سه تا دستورالعمل قبلی هنوز کارتان راه نیفتاده، می توانید از روی شعرخوانی های قبلی گوش بدهید و ببینید که مثلا غزل ۴۳۷ را چطوری باید خواند. یا نه، اصلا کل فایل ها را بریزید توی گوشی تان و با یک هندزفری ساده، ضمن رفت و آمدهای روزانه یک دور حافظه گوش بدهید تا خودتان اوستا بشوید.همیشه توی هر شعر، داستان، یا اثر هنری دیگری، یک نقطه مرکزی و محوری وجود دارد که بعدا همه اجزای دیگر دور آن چیده شده اند. معمولا پیدا کردن این نقطه مرکزی، یک جور کلید میانبر برای ارتباط گرفتن با اثر است.
کاری که توی یک غزل هفت، هشت بیتی خیلی سخت نیست. کافی است بعد از یک دور خواندن، برگردید و دوباره ماجرا را مرور کنید. مثلا می گویند کل مثنوی در آن چند بیت»بشنو از نی چون حکایت می کند/ از جدایی ها شکایت می کند/«..» خلاصه شده. یا در غزل معروف «الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناول ها» که به طور سنتی کلید ورود به دنیا و دیوان حافظ در نظر گرفته می_شود. نکته اصلی ماجرا در مصرع دوم است: »که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها« کل غزل شرح مشکلات راه عشق است (بیت های بعدی را به یاد بیاورید:… چه خون افتاد در دل_ها… مرا در منزل جانان چه جای امن … شب تاریک و بیم موج و گردابی چنهین هایل …) می گویند کل دیوان خواجه هم شرح همین یک نکته است.یکی از راه های موثر برای ارتباط گرفتن بیشتر و بیشتر با شعر، امروزی کردن شعر با تعمیم دادنش به چیزهای آشنا و حالات شخصی است. یک کم که تمرین کنید، می بینید که شعرهای قابل تاویل و تفسیر حافظ، این امکان را می دهد که برای هر شعرش یک مصداقی پیدا کنیدو با گفتن »تو را (یا فلانی را) می گوید«، تپق هایتان را لاپوشانی کنید و توجه جمع را مال خود. من همین الان سر کتاب باز کردم و بالای صفحه راست، این دو بیت آمد: »حافظا شاید اگر در طلب گوهر وصل/ دیده دریا کنم از اشک و درو غوطه خورم/ پایه نظم بلند است و جهانگیر، بگو/ تا کند پادشه بحر دهان پرگوهرم«.خیلی از شعرها هستند که یک معنا بیشتر ندارند. مثل شوخی های غلطنامه کدخدا که فقط بار اول بامزه هستند (مثلا تصویر شیری که دارد یک سطل را با دهان می آورد و فلش خورده این سطل پر از سم است و بعد بالایش نوشته اند »شیر سماور«). شعر حافظ اما اینطوری نیست. بیشتر ابیات و غزل هایش، چندتا معنا و چندتا لایه دارند. یک معنا را که فهمیدی، تازه می توانی بروی سراغ کشف معنای دیگرش. در شرح هایی که برای حافظ نوشته اند، یکی برداشت مادی گرایانه از حافظ کرده، یکی برداشت عرفانی، و ظاهرا همه شان هم مثل آن مثل فیل در تاریکی، دارند بخشی از ماجرا را می گویند.
احتمالا شما هم می توانید با توجه به حال و هوای خودتان یک چیز جدیدی توی همان بیت پیدا کنید. پس وقتی خواندن شعر هم تمام شد. توی سرتان نگه داریدش و گاه گاهی برای خودتان تکرارش کنید و به ترکیب کلمات و معنانی شان فکر کنید یا اگر در جمع هستید، درباره اش با دیگران حرف بزنید. باور کنید جواب می دهد.وقتی همه این کارها را کردید، کم کم با حافظ عیاق و صمیمی می شوید. یحتمل مثل هر دوستی دیگری، به دنبال نزدیک شدن بیشتر به دوستتان خواهید بود. به دنبال فهمیدن معانی بیشترف یا کشف لایه های زیادتر. تازه در این مرحله است که فرق تصحیح های مختلف برایتان معنی پیدا می کند.
وگرنه تا به این مرحله نرسیده اید، واقعا اینکه »در حافظ قزوینی ? غنی اینطور گفته« یا »خانلری آنطوری ضبط کرده« چه فرقی برای آدم دارد. حالا اگر شما خوان های قبلی را پشت سر گذاشته اید و به این مرحله رسیده اید، بدانید و آگاه باشید که از میان تصحیح های متعدد دیوان حافظ، این دوتا تصحیح معتبرتر و مقبول تر هستند: تصحیح هـ ا. سایه؛ چاپ اول ۱۳۷۲ (نشر کارنامه) و تصحیح سلیم نیساری؛ چاپ اول (از سومین ویرایش) ۱۳۸۷ (انتشارات سخن). اتفاقا متن این دوتا تصحیح، تایپی هم هست.

نوشته شده توسط admin در شنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۶ ساعت ۷:۰۰ ق.ظ

دیدگاه


7 × دو =