حاشیه ای بر روایت در ادبیات داستانی

حاشیه ای بر روایت در ادبیات داستانی

علی رزم آرای
گروه فرهنگی: روایت گری نوعی افشا است! ذات روایت یعنی پرده برداشتن! وقتی زبان روایت گشوده می¬شود، حتی اگر این روایت، روایتی هدایت¬یافته باشد و حتی اگر هدایت¬نیافته باشد، همه چیز برملا می¬شود. روایت هدایت¬یافته و از پیش مسیر داده شده، خلاف جهت خود حرکت می¬کند، یعنی دست به افشای خود می¬زند که من ساخته شده هستم نه بر آمده از خلاقیت!
خلاقیت عملی خدایی است. خداگونه گفتن وخداگونه خواستن! جان دادن به کلمات، آن سان که به نوزادی تازه رس می¬ماند که تکرار است اما از این حیث که برای اولین بار برجهان¬هستی گام نهاده و چشم باز کرده، نو است و زیبا! روایت هدایت¬یافته کاملاً جهت بیرونی دارد و فاقد ریشه¬ی درونی است. اما روایت هدایت¬نیافته، خودجوش است و از درون فوران می¬کند. این فوران همان افشا است. از درون آتشفشان می¬کند، می¬سوزاند و ذوب می¬کند، تا فراهم کند احیاء دوباره را!
روایتی چنین، آبروی راوی خود است. روای به مثابه اثر، به مثابه ژانر و نوع اثر، به مثابه راوی دنیای اثر و در نهایت مؤلف اثر! روایت و ذات افشاگرانه¬ی آن، مختص جهان ادبیات نیست! هر اثر هنری با خلقت و خلاقیت خود، در واقع روایت می¬شود. یک قطعه عکس، یک قطعه موسیقی ناب، یک تابلوی نقاشی مؤثر، یک مجسمه و یا حجم به ظاهر ثابت و یک فیلم¬سینمایی حتی سیاه وسفید ابتدایی و یا صامت و….. همه و همه زبان روایت دارند و روایتشان نیز افشاگونه است.
برای مثال هزاردستان علی حاتمی! سریالی است با روایتی صدردصد افشاگرانه! و یا روایت فتح سید شهید آوینی! حتی صادق چوبک و سنگ صبورش و یا حتی آل¬احمد و متن نظری کتاب غرب¬زدگی او!
اما نمونه جهانی با زبانی کمیک و در قالب کمدی، سراسپنسر چارلز چاپلین معروف به چارلی چاپلین است. او بی¬پروا است و متهورانه افشا می¬کند. روایت او از انسان محصور در ماشینیزم و گرفتار در سرمایه¬داری که فردیت انسان را نشانه رفته و می¬شکند، بسیار صریح، دردآور و عمیق است. او هیچگاه در متن آثار کمیک اما متهوارنه¬اش، حتی یک لبخند هم نزد، او نخندید تا مأیوسانه خنده انسان را بر خودش نظاره کند. روایت او، روایت شورش انسان را بر علیه خودش و انسان بر این شورش می¬خندد.
روایت چاهی است در اعماق روح انسان! چاهی عمیق به طول همه تاریخ، همه زمان و همه جهان هستی! (ناخودآگاه جمعی و فردی انسان). انسان مؤلف به اتکایی این عمیق عظیم، دست به روایت و افشا می¬زند.
روایت در ادبیات داستانی امروز برای خود سهمی به اندازه جهان دارد. اگر تخصصی شدن ابعاد خرد و خردتر هنر و ادبیات و نیر علم را در عصر حاضر پذیرفته باشیم، روایت که در نوع کلاسیک خود جزء پایین دست ساختمان قصه یا داستان بوده، امروز اصل قص وه یا داستان است!
ادبیات داستانی امروز، روایت محور است. زیر و زبر روایت است که زیر و زیر داستان یا قصه را می¬سازد!برای رسیدن به اعماق روایت در ارتباط با صورت کامل داستانی آن، جملات زیر که تکه¬ای از نوشتار»آسیب شناسی اندیشوی ادبیات ارومیه« به قلم نویسنده این نوشتار است، مؤثر خواهد بود:» ادبیات داستانی در یک نگاه کلی در پی کشف مسیر تفکر انسانی در خط سیر یک فرهنگ و یک منطقه بومی و یا یک جامعه کشوری و … است.
یعنی رسیدن به غایت اینکه ما به نسبت فضای فرهنگی¬ای که در آن دم می¬زنیم و تنفس می¬کنیم، چگونه و به چه نحو فکر می¬کنیم؟ و یا از زوایه دید دیگر نسبت به هم چگونه می¬اندیشیم؟ مثلا ًمن آذربایجانی در مورد همشهری و هموطن کرد یا ترک و…خود چگونه می¬اندیشم و کالبد اندیشه من از چه نوع مصالح و مواد تاریخی ، دینی اجتماعی،سیاسی و حتی روانی و… تشکیل شده است؟ …..«روایت در ادبیات داستانی چنین ترکیبی دارد: هم ارائه می¬دهد و هم تحلیل می¬کند، هم خوانده می¬شود و هم می¬خواند، هم نوشته می¬شود و هم می¬نویسند. روایت با اندیشه رابطه¬ای دو روی یک سکه دارد. اگر اثر ادبی را سکه¬ای بدانیم دو رویه، رویه اول آن اگر روایت باشد، رویه دوم آن اندیشه است.
درست به همین دلیل روایت، عنصر اندیشه ساز در یک ادبیات و زبان معیار خاص آن است. (روایت در ادبیات داستانی ترکی¬آذربایجانی چه نسبتی با اندیشه در این زبان دارد؟ روشن است: آثار داستانی موجود و معاصر به این زبان باید خوانده شده و سپس در این مسیر تحلیل شوند.) و بازهم:
» ذهنیت تعلیمی در ادبیات امروز، شکل خود را در نحوه خواندن متون ادبی و برداشت از آن به قصد نقد نشان می‌دهد. به عبارت ساده‌تر در ادبیات جهان به کسی نویسنده خوب گفته می‌شود که در خواندن بیشترین، و دقیق‌ترین مطالعه (مطالعه متن داستانی نه متن تئوریک صرف) و در نوشتن بیشترین وسواس را داشته باشد. اما در ادبیات امروز ایران و به طبع آن کلانشهرارومیه، بیشتر به فورمولیزه کردن ادبیات مشغول‌اند یعنی بیشترین هم و غم استادان تعلیمی صرف آموزش عناصر داستان و تئوری‌های ادبی به قصد نوشتن و نویسنده ساختن می‌شود نه خواندن و قرائت صحیح متون داستانی! یعنی عناصر را و تعریفات را ازبر کن و بعد بنشین و داستان و شعر صادر کن! این همان ذهنیت تعلیمی حاکم بر ادبیات ارومیه است.
به زبان ساده تا کسی نمود و عملکرد عناصر داستان و تئوری‌های مربوطه آن را در متون داستانی دیگران اعم از داستان کوتاه و رمان و… نبیند و تجربه نکند، چگونه به نوع عملکرد این عناصر و آن نظریات وقوف پیدا خواهد کرد؟! صرف خواندن تئوریک، نظریه و عناصر داستانی که نویسنده نمی سازد. یک نویسنده و شاعر خوب ابتدا باید خواننده خوبی باشد آنهم خواننده متون داستانی و شعر و…«

نوشته شده توسط admin در شنبه, ۰۲ خرداد ۱۳۹۴ ساعت ۵:۵۰ ق.ظ

دیدگاه


هفت − = 2