فرهنگ عمومی مرز بین فرهنگ عام و خاص
علی رزم آرای
گروه فرهنگی : واژه فرهنگ عمومی واژهای جدید است و دریافت معنی و مفهوم آن به سادگی میسر نیست. این اصطلاح با معنایی که امروزه از آن استفاده میشود کاربرد چندانی در علوم انسانی ندارد و به تازگی در کارهای روزنامهای بکار میرود. در کتب علوم انسانی فرهنگ عام معادل فرهنگ جاری است. اما معنای این ترکیب با فرهنگ عمومی متفاوت است. این اصطلاح بیانگر این است که عناصر فرهنگی عاماند و در یک حوزه فرهنگی دارای عناصر مشترک هستند. اما گاهی همین معنا به معنای اصطلاحی فرهنگ مشترک به کار برده شده و به معنای اول نزدیک است با این تفاوت که عناصر مشترک فرهنگی دو حوزه را در بر دارد و گاهی نیز در معنای فرهنگ عامه به کار رفته است که تا حدودی به فرهنگ عمومی نزدیک است اما مترادف آن نیست زیرا اصطلاح فرهنگ عامه شامل روایات و حکایات، آداب و رسوم، خرافات، افسانهها و داستانهای یک قوم در حیطه مردمشناسی است اما فرهنگ عمومی افراد کل یک جامعه و کشور را از هر قشر اعم از تحصیل کرده و غیره شامل میشود. بنابراین میتوان آن را در معنای فرهنگی که نسبت به افراد جامعه عمومیت دارد، خلاصه کرد.نکته دیگر که درباره فرهنگ عمومی مبهم است، چگونگی طرح و بسط آن در سطح جامعه است. اینان معتقدند که فرهنگ در عین عام بودن یک امر خاص نیز محسوب میشود زیرا هر فرهنگی در درون خود چندین خرده فرهنگ دارد و خرده فرهنگها چیزی جز فرهنگهای خاص نیست، بنابراین نمای اصلی فرهنگها خاص هستند و فرهنگ عام همان عناصر فرهنگی مشترکی است که در بین چند فرهنگ مختلف میشود و در واقع آنچه عملاً وجود دارد، ترکیبهای خاص فرهنگی است که نام خرده فرهنگ بر خود دارند و نتیجه میگیرند که وقتی فرهنگ عام هویت مستقلی ندارد و وجود آن وابسته به فرهنگ خاص است چگونه میتوان وجود فرهنگ عمومی را پذیرفت. حال اگر این گروه معتقد به وجود فرهنگ عمومی نیستند باید پاسخگوی این سؤال باشند که آنچه که گذشته را به حال و جامعه فعلی را به لحاظ روانی و معنوی به هم پیوند داده و جهت مشترک آینده جامعه را تضمین میکند چیست؟ بنابراین هر امر معنوی که ریشه در اعماق تاریخ داشته باشد و ثبات و دوام یابد و به حال متصل شود همان فرهنگ عمومی است و نکته حائز اهمیت در باب فرهنگ عمومی ریشه تاریخی خود فرهنگ است که فرهنگ عمومی از آن استخراج میشود. در واقع فرهنگ عمومی قبل از آن که فرهنگ عمومی باشد، فرهنگ است و فرهنگ یک امر تاریخی است و شناخت فرهنگ حال بدون مطالعه تاریخی ممکن نیست و به تبع بررسی وشناخت فرهنگ عمومی و عناصر و ترکیبهای آن نیز نیازمند مطالعه تاریخی فرهنگ است و در غیر این صورت نگاهمان به فرهنگ عمومی صرفاً در زمان حال ناقص خواهد بود. حال با توجه به تاریخ پربار فرهنگی کشورمان بایستی با مطالعات تاریخی در ابعاد گسترده فرهنگ به وضعیت فعلی فرهنگ عمومی در جامعه دست یابیم و در این زمینه متأسفانه تاکنون مطالعه چندانی صورت نگرفته است و هنوز یک کتاب و یا جزوه مدون درباره مفاهیمی چون فرهنگ عمومی سیاسی، فرهنگ عمومی اقتصادی، فرهنگ عمومی اخلاقی، و… در دست نیست.گفتنی است فرهنگ عمومی بین فرهنگ عام و خاص مدام در حال حرکت است و یک حالت بینابینی دارد. یعنی گاهی به طرف فرهنگ عام میرود و گاهی به طرف فرهنگ خاص. بنابراین فرهنگ عمومی به عنوان ابزاری برای سیاستگذاری در فرهنگ به کار گرفته میشود و میتوان آن را به شکل دلخواه تغییر داد به گونهای که اگر این تغییر و تحول ادامه یابد موجب به وجود آمدن یک بحران بین فرهنگ خاص و فرهنگ عام میشود و در صورت دوام در روند تاریخی خود دچار نوعی بحران فرهنگی خواهد شد که برای فرهنگ جوامع بسیار مضر است به خصوص در فرهنگهای عمومی کشورهای جهان سوم که بحرانهای روحی و اجتماعی حادتر است مانع به وجود آمدن خود یافتگی فرهنگی میشود. به عبارت دیگر بحران فرهنگی برای این کشورها تبدیل به یک فرهنگ شده است و چنین جوامعی به این بحران مذموم خو گرفتهاند به حدی که بدون آن احساس آرامش خود را از دست خواهند داد. بنابراین هر حرکتی که برای خود یافتگی فرهنگی شروع میشود دچار بحران شده و به جایی نمیرسد و به همین دلیل توسعه در جهان سوم به خصوص توسعه فرهنگی به وقوع نمیپیوندد. و در اینجاست که میتوان به نقش مهمی که خودیافتگی فرهنگی به خصوص فرهنگ عمومی باید ایفاء نمایند پیبرد و آن را اولین قدم برای رسیدن به توسعه بهخصوص توسعه فرهنگی دانست.مطالعه فرهنگ عمومی به صورت تاریخی در ایران شامل، مطالعه ادبیات و تاریخ ادبیات هنر و تاریخ هنر و فلسفه تاریخ آن مطالعه فرهنگ عامه و تاریخ آن مطالعه تاریخ دین و فرق دینی مطالعه علومتجربی و تاریخ آن میشود، چرا که بین معارف بشری و فرهنگ عمومی هر جامعهای رابطه تنگاتنگی وجود دارد که در یک نظام هماهنگ با هم عمل نموده و با تأثیر و تأثر متقابل موجب صعود یا سقوط یکدیگر میشود. کشور ما دارای یک تاریخ معرفتی ـ فرهنگی بسیار عظیم و پیچیده است به طوری که اگر بخواهیم آن را به صورت دورهای مورد مطالعه قرار دهیم با آثار بسیار ارزشمند و زیادی روبرو خواهیم شد و اگر نظریههای مطالعات تاریخی فرهنگی بر دادههای موجود تاریخی منطبق شود آنقدر به مطالب تاریخی و ساختارهای مربوط به آن دست خواهیم یافت که باور نکردنی است و این همان مثل مشهور است که میگوید: تاریخ به این سادگی درش را باز نمیکند ولی موقعی که درش را باز کرد آنقدر مطالب روی سر محقق خواهد ریخت که محقق غرق میشود. حال برای مطالعه فرهنگ عمومی کشورمان باید روشهای تاریخی مورد استفاده قرار گیرد و سپس برای گسترش آن باید از نظریههای جامعهشناسی تاریخی بهره جست که البته در این میان نباید ارتباط فرهنگ عمومی را با رسانههای جمعی مثل صدا و سیما،روزنامهها و مجلات و… که بسیار مهم است، نادیده گرفت. تاکنون از میان مباحث طرح شده به این نتیجه رسیدیم که فرهنگ عمومی دارای یک پوشش کلی است و جامعه به صورت منسجم تحت این پوشش کلی است و جامعه به صورت منسجم تحت این پوشش عمل میکند. به طوری که فقدان آن جامعه را دچار بحران روانی، روحی و ساختاری میکند و نیز گفتیم که برای بررسی فرهنگ عمومی نیازمند یک نگرش تاریخی هستیم و حال باید براین اساس برای تغییر در عناصر، ترکیبها و حتی حوزههای فرهنگی برنامهریزیهای دقیق فرهنگی در محدوده زمانی خاص انجام گیرد تا موجب رشد و شکوفایی فرهنگ شود و پدیدههایی را که ریشه در تاریخ دارد و بر فرهنگ تأثیرگذار است تبدیل به یک امر فرهنگی کند .
زیرا ممکن است یک پدیدهای به وجود آید و در مسیر حرکت خود حتی اوج بگیرد ولی هرگز یک امر فرهنگی نشود. آنچه مسلم است عواملی در این تبدیل و تغییر تعیینکننده هستند و باید مورد توجه قرار گیرند. این عوامل عبارتند از شرایط زمانی، مکانی و جغرافیایی که باید حتماً در برنامهریزی لحاظ شود تا تطابق کامل بین هستها و بایدها به وجود آید.مهمترین عامل در برنامهریزی عنصر زمان است که تعیین میکند طی چه مدتی فرهنگ عمومی جامعه دگرگون خواهد شد و وسایل ارتباط جمعی نیز در این راستا حرکت کرده و برنامههای آتی خود را تدوین میکنند. نکته دیگری که در برنامهریزی باید مدنظر قرار داد توان برخورد برنامه با وقایع غیر منتظره است که قابل پیشبینی نیستند و باید برنامه به گونهای عمل کند که نه تنها در چنین وقایعی آسیب نبیند بلکه آنها را به صورت ابزاری برای رسیدن به هدف، در اختیار گیرد. دو عنصر دیگری که گفتیم باید در برنامهریزی لحاظ شود عنصر مکانی و جغرافیایی است. چرا که فرهنگ عمومی با توجه به شرایط مکانی و جغرافیایی شکل میگیرد و در کشوری نظیر ایران که دارای تنوع مکانی و جغرافیایی زیادی است، تغییر فرهنگ عمومی آن نیز به همان نسبت دشوار مینماید اما اگر برنامهریزی دقیق انجام شود میتوان از همین تنوع جغرافیایی و محیطی در جهت ارتقاء فرهنگ عمومی جامعه بهره برد و حتی به عنوان ابزاری در برابر هجوم فرهنگی بیگانه مورد استفاده قرار داد
نوشته شده توسط admin در دوشنبه, ۰۳ آذر ۱۳۹۳ ساعت ۷:۱۷ ق.ظ