ای شب هجران که یکدم در تو چشم من نخفت
علی رزم آرای
گروه فرهنگی:ازچهارشنبه هفته گذشته صفحه فرهنگی روزنامه آرازآذربایجان را برای یک روز در هفته به معرفی و شرح زندگی نامه مختصر بزرگان و فرهیختگان جوان و کهنسال و نیز درگذشته ادبیات و هنر شهرمان ارومیه و استان مان آذربایجان غربی اختصاص دادیم.
اولین گام را با نام مصطفی قلی¬زاده علیارشاعر محقق و روحانی و نیز مسئول واحد آفرینش¬های ادبی حوزه هنری استان و مسئول کانون شعر این حوزه، برداشته شد.از این پس این کاروان روزهای چهارشنبه منزل به منزل به معرفی و شناخت مختصر بزرگان و فرهیختگان ادبیات و هنر ارومیه و استان خواهد نشست.این هفته نیز به دلیل مصادفت با سالروز کوچ شاعر بهجت و فرهیخته میهن¬مان شهریار تبریزی، صفحه فرهنگی را به او و زندگی او اختصاص دادیم؛ با اینکه از شهریار، از شعر و عرفان او، از گذشته و دنیایی فردی و جمعی او بسیار گفته ،شنیده و نوشته شده و نیز در قامت همایش، کنگره، جشنواره، یادواره و …. و نیز ویژه و اختصاصی و غیره در صفحات مختلف ، مکتوب و مجازی و نیز به قامت نرم افزار و تصویر و صدا و…. پرداخته و ارائه شده¬است. ما نیز به سیاق عادت و رسم رایج و نیز مصادفت سالروز کوچ او(۲۷ شهریورماه) به نام روز بزرگداشت زبان و ادبیات فارسی! از سرگذشت او، خاطرات او و نیز اشعار او پرده برداری مجدد خواهیم کرد.سرگذشت: فرزند آقا سید اسماعیل موسوی معروف به حاج میر آقا خشکنابی در سال ۱۳۲۵ هجری قمری (شهریور ماه ۱۲۸۶ هجری شمسی) در بازارچه میرزا نصرالله تبریزی واقع در چایکنارچشم به جهان گشود.در سال ۱۳۲۸ هجری قمری که تبریز آبستن حوادث خونین وقایع مشروطیت بود پدرش او را به روستای قیشقورشان و خشکناب منتقل نمود. دوره کودکی استاد در آغوش طبیعت و روستا سپری شد که منظومه حیدربابا مولود آن خاطراتست. در سال ۱۳۳۱ هجری قمری پدرش او را برای ادامه تحصیل به تبریز باز آورد و او را در نزد پدر شروع به فراگیری مقدمات ادبیات عرب نموده و در سال ۱۳۳۲ هجری قمری جهت تحصیل اصول جدید به مدرسه متحده وارد گردید و در همین سال اولین شعر رسمی خود را سرود و سپس به آموختن زبان فرانسه و علوم دینی نیز پرداخته و از فراگیری خوشنویسی نیز دریغ نمیکرد که بعدها کتابت قرآن، ثمره همین تجربه میباشد.در سیزده سالگی اشعار شهریار با تخلص بهجت در مجله ادب به چاپ میرسید. در بهمن ماه ۱۲۹۹ خورشیدی برای اولین بار به تهران مسافرت کرده، و در سال ۱۳۰۰ توسط لقمان الملک جراح در دارالفنون به تحصیل میپردازد. شهریار در تهران تخلص بهجت را نپسندیده و تخلص شهریار را پس از دو رکعت نماز و تفأل از حافظ میگیرد.
غم غریبی و غربت چو بر نمیتابم/ روم به شهر خود و شهریار خود باشم شهریار از بدو ورود به تهران با استاد ابوالحسن صبا آشنا شده و نواختن سه تار و مشق ردیفهای سازی موسیقی ایرانی را از او فرا میگیرد. او همزمان با تحصیل در دارالفنون به ادامه تحصیلات علوم دینی میپرداخت و در مسجد سپهسالار در حوزه درس سید حسن مدرس حاضر میشد.درسال ۱۳۰۳ وارد مدرسه طب میشود واز این پس زندگی شور انگیز و پرفراز و نشیب او آغاز میشود. در سال ۱۳۱۳ و زمانی که شهریار در خراسان بود پدرش حاج میرآقا خشکنابی فوت میکند. او سپس در سال ۱۳۱۴ به تهران بازگشته و از این پس آوازه شهرت او از مرزها فراتر میرود. شهریار شعر فارسی و ترکی آذربایجانی را با مهارت تمام میسراید و در سالهای ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۰ اثر مشهور خود حیدر بابایه سلام را میسراید. گفته میشود گه منظومه “حیدربابا” در شوروی به ۹۰ درصد زبانهای جمهوریهای آن ترجمه و منتشر شده است.در تیر ماه ۱۳۳۱ مادرش که استاد بسیار باو علاقمند بوددرمیگذرد. در مرداد ماه ۱۳۳۲ به تبریز آمده و با یکی از بستگان خود به نام خانم عزیزه عمید خالقی ازدواج میکند که حاصل این ازدواج سه فرزند به نامهای شهرزاد و مریم و هادی هستند.در حدود سالهای ۱۳۴۶ آغاز به نوشتن قرآن، به خط نسخ نموده که یک ثلث آن را به اتمام رسانده و دیوان اشعار فارسی استاد نیز چندین بار چاپ و بلافاصله نایاب شده است. در مدت اقامت در تبریز سهندیه را میسراید. در سال ۱۳۵۰ مجدداً به تهران مسافرت نموده و تجلیلهای متعددی از شهریار به عمل میآید. ولی در سال ۱۳۵۴ داغ دیگری از فوت همسر به دلش مینشیند.در سال ۱۳۵۷ شهریار با حرکت انقلاب همصدا شد.در اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۳ تجلیل باشکوهی از استاد در تبریز به عمل آمد. شهریار به لحاظ اشتهار در سرودن اشعار کم نظیر در مدح امیر مومنان و ائمه اطهار به شاعر اهل بیت شهرت یافته است.شهریار در سالهای آخر عمر در تهران اقامت داشت. دوست داشت به شیراز برود و در آرامگاه حافظ باشد ولی بعد از این فکر منصرف شد و به تبریز رفت.او آخرین روزهای عمرش در بیمارستان مهر تهران بستری شد و در ۲۷ شهریور ماه ۱۳۶۷ در همان بیمارستان اوپس از یک دوره بیماری درگذشت و بنا بر وصیتش او را در مقبرةالشعرا به خاک تبریز سپردند.
خاطرات:به روایت علی¬اصغر فردی
کنگرهی بزرگداشت استاد شهریار به مناسبت هشتادمین سالگرد میلادشان را برگزار کردیم. آقا هیأتی را به نمایندگی از سوی خود برای شرکت در آن کنگره اعزام فرمودند. شادروان دکتر محمود بروجردی قائممقام وزیر ارشاد بود و آقای دکتر شیرازیان و معاونین وزیر ارشاد و شاعران مُعنوَن تهران برای دیدار خصوصی و انتقال پیام آقا وقت ملاقاتی خواستند. در محل هتل آقای دکتر بروجردی به من گفتند که آقا هدایایی هم برای استاد فرستادهاند که موقع مناسبی برای تقدیم آن هدایا را در نظر داشته باشم. این موضوع موجب تشویش خاطرم شد، چون میدانستم استاد حکیم از پذیرفتن هرگونه هدیهای اعراض خواهند کرد و اگر این اتفاق بیفتد، چون موضوع حکومتی و رسمی است، شاید در صورت بروز بهانه سوءاستفاده و ردّ احسان تلقی شود. به هر حال به دنبال شیوهای میگشتم که به منزل استاد رفتیم.
بعد از تعارفات آقای دکتر بروجردی هدیهای را از جانب مقام محترم ریاستجمهوری تقدیم استاد کرد. استاد حکیم با ابراز امتنان پاکت را گرفتند و بیآنکه به محتوایش نگاهی کنند، با قلم خود نوشتند که برای بنیاد بازسازی مناطق جنگی استفاده شود. سپس استاد بیانات خود را با ذکر معالی و فضائل آقای خامنهای و مراتب عشق خود به ایشان آغاز کردند. استاد در آن کنگره یکی از بهترین و سختهترین و پختهترین غزلهای شهریارانه را به تجلیل از مقام رئیسجمهور محترم وقت به نام »شهید زنده« خواندند. طبیعی بود که کشور و مسئولین مملکتی بعد از پیروزی انقلاب و ابتلائات پیاپی فرصت نوازش بزرگان ادبی و فرهنگی کشور را به دست نمیآوردند و استاد نیز متوقع نوازشی نبود و همهی کارهای خود را حداقل ایفاء وظیفهی شرعی میدانست و حتی شرمگین بود که چرا سالخورده است و امکان شرکت در حرب با کفار و عوامل کفر را ندارد و همین جهادی قلم از ایشان برمیآید. بنابراین مدتی هیچگونه واکنشی از مسئولین به استاد و این قیام ایشان به عمل نیامد که من شخصاً از این موضوع آزرده میشدم تا آقا به تصدی ریاستجمهوری درآمدند و چندی بعد، از دفتر ایشان تماسی با ارشاد استان گرفته شده و سلام و احوالپرسی آقای رئیسجمهور را به ایشان ابلاغ کردند و مسئول روابط عمومی درخواست تمهیدی برای برقراری ارتباط کردند.
نوشته شده توسط admin در چهارشنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۹۴ ساعت ۴:۴۶ ق.ظ