ادبیات داستانی ابزاری اصیل در دست مخالفان بدلی
قسمت دوم
گروه فرهنگی:شبکههایی چون دویچهوله، رادیو زمانه و رادیو فرانسه که رویکرد فرهنگی بیشتری دارند این رویه را طی سالهای اخیر با پررنگ کردن رمانهای نگاشته شده توسط شبه روشنفکران خارجنشین دنبال کردند. هرزنویسانی چون »شهرنوش پارسیپور« که البته نوشتههای وی غیر از روابط غیراخلاقی و منافی عفت محتوای دیگری ندارد، نیز در این رسانهها به عنوان کارشناس حاضر میشوند، در نوشتههای امثال پارسیپور ترویج فحشا و تفکرات منحرف فمینیستی نیز دیده میشود که به عنوان یکی دیگر از لایههای پنهان فعالیتهای این شبکهها مورد استفاده قرار میگیرد.
برای مثال این شبکهها به رمانهایی میپردازند که نه تنها نویسندگان منحرفی دارند بلکه محتوای آنان نیز به موضوع انقلاب اسلامی و نتایج آن در جامعه یا سیاهنمایی از وضعیت کشور یا زیر سئوال بردن اعتقادات دینی و شرعی اختصاص یافته است. به عنوان مثال در یکی از این رمانهای معرفی شده، موضوع، داستان انقلاب اسلامی و آثار آن در جامعه ایران است. نویسنده این رمان، برادر یکی از داستاننویسان عضو کانون نویسندگان است. در این رمان با بیشرمی تمام نظام اسلامی را متهم به شکنجه به فجیعترین اشکال آن میکند، در حالی که تمامی مواردی که این نویسنده در داستان خود ذکر میکند نمونه بارز و عینی آن در رژیم ستم شاهی و خصوصا ساواک دستگاه جبار آن دوران به خوبی قابل مشاهده است، همچنانی که بسیاری از زندانیان سیاسی پیش از انقلاب نیز در خاطرات خود از عمق وحشیگری شکنجهگران آموزش دیده در اسرائیل سخن گفتهاند. در ادامه نویسنده سالهای معنوی جنگ را طی توصیفهای مغرضانه خود سالهایی سیاه و سخت تصویر میکند. در این رمان همچنین یکی از افرادی که در دوران طاغوت مزاحم شخصیت اول داستان که یک زن است میشده، همین فرد بعد از پیروزی انقلاب بسیجی یا یکی از اعضای کمیتههای انقلاب اسلامی میشود! یکی دیگر از مواردی که در این داستان به آن پرداخته میشود، ادعای دروغینی است که از همان دهه شصت به نظام وارد میکردند. نویسنده قصد دارد با طرح دوباره این ادعا که نظام اسلامی تعداد زیادی از اعضای گروهکهای تروریستی ابتدای انقلاب خصوصاً فرقه رجوی را به دست مجازات سپرده است، از جمهوری اسلامی تصویری سیاه، خشن و ضد بشری به نمایش بگذارد. در همان دوران برخی که بعد از پیروزی انقلاب بلافاصله مسئولیت گرفتند، این ادعاهای واهی را طرح میکردند که اینها مزدور آمریکا نیستند و حضرت امام (ره) را مسئول این اقدامات به قول آنان رادیکال میدانستند و این رفتارهای هنجارشکنانهشان را ناشی از نحوه برخورد امام با آنان میخواندند. این افراد در حالی از برخی تریبونهای نظام چون نطقهای پیش از دستور مجلس شورای اسلامی جهت دلسوزی برای به دست قانون سپرده شدن منافقین استفاده میکردند که تعداد افراد اعدام شده به نسبت افراد ترور شده توسط همان گروهک تروریستی به مراتب کمتر بود! اما ماجرا وقتی جالبتر میشود که تمامی نزدیکان شخصیت اصلی داستان که استعاره از کشور ایران است، جزو معدومان گروهکهای تروریست و معارض ابتدای انقلاب هستند!
در واقع هدف نویسنده از طرح چنین داستانی و توصیف چنین وضعیتی آن است که فرزندان و آیندهسازان این کشور همان اعضای گروهک تروریستی منافقین بودند؛ که در دهه شصت بهترین فرزندان انقلاب اسلامی و مومن و معتقدترین جوانان این مرز و بوم را با وحشیانهترین اقدامات به شهادت رساندند! قشنگتر آنجاست که نگارنده داستان در توصیف این افراد آنان را کسانی معرفی میکند که در پیش از انقلاب آرزوهای دور و درازی برای مملکت داشتهاند، یعنی همان کسانی که در رویای اداره کشور به سبک و مدل کمونیستی و مارکسیستی بودند اما با گذشت اندکی از انقلاب این تفکر برای همیشه به موزههای تاریخ سپرده شد و عجیب آن است که نویسنده روشنفکرنمای رمان که همچون همقطاران خود مدعی است فرزند زمان خود است در همان زمان گورباچف و یلتسین سیر میکند!
با توجه به شرحی که در بالا رفت و نمونه و شاهد مثالی که از تحرکات و اقدامات دشمن در حوزه ادبیات داستانی آورده شد اهمیت این حوزه را برای هر مخاطب هوشمندی روشن میکند. اگرچه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی رویشهای فراوانی در این حوزه مشاهده شده که به موضوعات متنوع و جذابی پرداختهاند، اما باید یادآور شد که هنوز فاصله زیادی با نقطه مطلوب وجود دارد. پیروزی انقلاب خود باعث گشودن ابواب گستردهای در برابر هنرمندان خصوصاً نویسندگان داستانهای بلند و رمان شد. حضرت امام نیز طی پیامی در سال ۱۳۶۷چهارچوبهای اصلی هنر متعهد را اینچنین تبیین میکنند: »تنها هنری مورد قبول قرآن است که صیقل دهنده اسلام ناب محمدی (ص)، اسلام ائمه هدی (ع)، اسلام فقرای دردمند، اسلام پابرهنگان، اسلام تازیانه خوردگان تاریخ تلخ و شرمآور محرومیتها باشد. هنری زیبا و پاک است که کوبنده سرمایهداری مدرن و کمونیسم خونآشام و نابود کننده اسلام رفاه و تجمل، اسلام التقاط، اسلام سازش و فرومایگی، اسلام مرفهین بیدرد، و در یک کلمه »اسلام آمریکایی« باشد…، تنها به هنری باید پرداخت که راه ستیز با جهانخواران شرق و غرب، و در راس آنان آمریکا و شوروی، را بیاموزد. هنرمندان ما تنها زمانی میتوانند بیدغدغه کولهبار مسئولیت و امانتشان را زمین بگذارند که مطمئن باشند مردمشان بدون اتکا به غیر، تنها و تنها در چهارچوب مکتبشان، به حیات جاویدان رسیدهاند.« پایان
نوشته شده توسط admin در شنبه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۳ ساعت ۵:۰۲ ب.ظ