نیک نامی مفهوم فراموش شده جامعه امروز

نیک نامی مفهوم فراموش شده جامعه امروز

گروه اجتماعی: سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز؛ این مصراعِ ضرب المثل شده ی شیخ اجل، به تقریب از عهد سراینده ی آن تا به امروز، به گوش بسیاری از مردمان جامعه ی ایرانی آشنا بوده است.
در بین ایرانیان، کم نبوده اند افرادی که همه ی هست و نیست خود را بر سر رسیدن به این نامِ نیک گذاشته اند و حتی در راه دست یافتن بدان، جان شیرین باخته اند. این نیک نامی نه مختص به قشر و صنفی ویژه است و نه با ویژگی هایی معیّن و از پیش آزموده شده به دست می آید.
چه بسیار نویسندگان و شاعرانی که در طول تاریخ، بسیار کتاب ها ساخته و دیوان ها پرداخته اند، به امید آنکه نامشان در صحیفه ی روزگار بماند، اما دست گزینشگر ایام، اثرها و عمل های ایشان را اندک زمانی پس از مرگ، برای همیشه به آن ها ملحق کرده است.
اما در مقابل نیز، فراوان بوده اند مردان و زنان هنرمندی که نامِ نیکشان تا ابد بر لوح زمان، درخشان باقی خواهد ماند، شاید به واسطه ی غزلی، قطعه یی، دوبیتی یا رباعیی و یا تک بیت و مصرعی.
در میان شاعران فارسی زبان کهن و معاصر، کم نیستند شاعرانی که دیوان های شعر قطورشان چند ده و یا چند صد هزار بیت شعر را دربر گرفته است، اما کم تر نشانی از آن ها و شعرشان در خاطر بیش ترِ اهل ادب برجای مانده، تا چه رسد به مردم عادی کوچه و بازار. اما در کاروان شعر فارسی، شاعری است چون حافظ که شمار غزل های دیوانش گرچه به پانصد قطعه هم نمی رسد، اما می توان با اطمینان باور داشت که تا زبان فارسی زنده است، نام و شعر حافظ هم زنده و باقی خواهد بود.
درحقیقت برای آنکه اثری ماندگار بماند، تا بتواند نام صاحب خویش را نیز به نیکی جاودان سازد، شرایط و ویژگی های بسیار و گوناگونی لازم است؛ به قول حافظ: بس نکته غیر حُسن بباید که تا کسی / مقبول طبع مردم صاحب نظر شود.
این مقدمه ی به نسبت طولانی مناسبتی تام دارد با پدیده یی که در این چندساله در میان جامعه ی هنری ایران متولد شده، رشد کرده و دارد به بلوغ می رسد؛ نمایش منِ خویش.
اگر اهل خبر و روزنامه خوانی و وب گردی باشیم، به تقریب هفته یی نیست که چشممان به این گونه عنوان ها برنخورد: برگزاری مراسم رونمایی از کتاب فلان نویسنده؛ اکران خصوصی فیلم بهمان فیلمساز با حضور هنرمندان و ورزشکاران؛ مراسم جشن امضای آلبوم موسیقی فلان آهنگساز یا خواننده و… . البته آشکار است که هدف نخست از برپایی این مراسم ها و گردهمایی های رنگارنگ، تبلیغ برای به فروش رساندن این کالاهای به احتمال فرهنگی است؛ و این در جای خود به هیچ روی ناروا نیست.
اما آنچه ذهن را بیش تر درگیر این گونه دورهمی ها می کند، کارکرد آن ها است. هر هنرمندی که دست به خلق و یا تألیف اثری هنری می زند، هدفی جز این ندارد که اثرش با اقبال شمار بیش تری از مخاطبان روبرو شود، که اگر این طور نبود، هنرمند دغدغه یی نداشت.
اثری خصوصی می آفرید که مخاطب و منتقدش نیز تنها خود او می بود و دیگر این همه جار و جنجال بر سر مافیای نشر و اکران نیز پدید نمی آمد. حال پرسشی که می تواند درباره ی این جشن امضاها و رونمایی ها و فرش قرمز پهن کردن ها در ذهن شکل بگیرد، این است که این گونه جشن های محفلی تا چه حد می تواند عموم مخاطبان بالقوه ی اثری را که برایش جشن تولد گرفته اند، نسبت به خواندن، دیدن یا شنیدنِ آن ترغیب کند؟
در چند سال اخیر برای تعدادی از فیلم ها مراسمی با عنوان اکران خصوصی برگزار شده است. در این اکران های خصوصی که به تقلید از جشنواره های جهانیی چون کن، به اصطلاح فرش قرمز زیر پای مهمانان پهن می کنند، تهیه کننده و کارگردان از دست اندرکاران فیلم و خانواده هایشان و تعدادی از ستاره های سینما و تلویزیون و موسیقی و ورزش دعوت می کنند تا به تماشای فیلم ایشان بنشینند.
کارگردان بر روی سن حاضر می شود و به دعوت شدگان خیر مقدم می گوید.
گاه تنی چند از دعوت شدگان نیز پشت تریبون می روند و با تعریف از فیلم و سازنده اش، حاضران را به تماشای دقیق آن شاهکار سینمایی، دگربار دعوت می کنند. اکران خصوصی فیلم برگزار می شود، اما در اکران عمومی، نمی تواند با عموم مخاطبان، آن هایی که به مراسم فرش قرمز دعوت نشده بودند، ارتباط برقرار کند.
در حوزه ی موسیقی هم برپایی مراسم های رونمایی یا جشن امضاهای گوناگون (این اصطلاح دومی، تازگی باب شده) رواج یافته است. در اینجا هم صاحب اثر هنرمندان سینمایی و موسیقایی دلخواه خویش را دعوت می کند و در حضور عکاسان و خبرنگاران، به توصیف اثر خویش می پردازد و گاه به یاری منتقدی، در شرح آنچه باید شنیده شود، داد سخن می دهد.
دست آخر هم با افتخار، آلبوم های خریداری شده ی حاضران را برایشان امضا می کند. مقایسه ی ارزش هنری این دست آثار و میزان اقبال مردم به آن ها، با آثار جاودانه یی که در دهه های پیشین بی هیچ تبلیغ و هیاهو و جشن امضایی، در گمنامی منتشر می شدند، اما به استواری در دل مخاطبان جای گرفتند، باشد به عهده ی شنوندگان موسیقی. یادش بخیر زمانی که امضای هنرمندان در دل کارشان نهفته و برجسته بود.
چندی پیش، مراسم مفصلی برگزار شد برای رونمایی از ترجمه ی کتاب هنر شفاف اندیشیدن. این برگردان، به همت سه تن صورت گرفته است؛ عادل فردوسی پور، بهزاد توکلی و علی شهروز. به نظر می رسد که شرط لازم و کافی برپایی چنین مراسمی، شهرت فردوسی پور، مجری برنامه ی ۹۰، بوده باشد.
در این مراسم هم، جنس دعوت شدگان جور است؛ در کنار چند تن از استادان ارتباطات، اهالی فوتبال و سینما هم حضور دارند و… . به هر روی اگر استثناها را کنار بگذاریم، آنچه از فرش قرمزهای پهن شده و جشن امضاها و رونمایی های برگزارشده، بر می آید، این است که این گونه برنامه ها برگزار می شوند تا به ارضای هرچه بیش تر حسّ جلوه گری و نیازِ به نمایش درآمدنِ صاحبان آثار پاسخ دهند.
این هم البته به خودی خود مکروه نیست، اما آنچه رشد و شیوع قارچ گونه و مسری این گونه تجمّل ها را خطرناک می نماید، دامن زدن این دورهمی های اغلب روشنفکربازانه به توهم خود مهم دانی افراد است.
همین توهم جانکاه است که روح هنرمند را ذره ذره چون خوره می خورد و ذهن او را از آفرینش باز می دارد. آن گاه کار به جایی می رسد که فردِ پیش از این هنرمند، به هر ریسمانی چنگ می زند تا در زمان زنده بودنش از یاد نرود، چه رسد به آنکه پس از مرگ، نام نیکش برجای بماند.
پس برای این منظور، روزی عکس خودگرفت (سلفی) خود و سگ خویش را در صفحه های اجتماعی منتشر می کند و روزی بازدیدش از آسایشگاه سالمندان و یا محبت کردن به کودکان یتیم را در بوق و کرنا می کند.
به هر روی باید باور کنیم که روزگار دیگری شده است و شاید این گونه رفتار کردن، به همه چیز این روزگار بیش تر بیاید. اما فارغ از این ها، هنوز شعر حافظ خوش و تازه است که می گوید:
بِبُر ز خلق و ز عنقا قیاس کار بگیر / که صیت گوشه نشینان ز قاف تا قاف است… .

نوشته شده توسط admin در پنجشنبه, ۱۱ تیر ۱۳۹۴ ساعت ۴:۴۱ ق.ظ

دیدگاه


نُه − 4 =