نقش فلسفه در بومیسازی علوم انسانی
گروه تحلیل :یکی ازآسیبهایی که هماکنون در بحث تحول در علوم انسانی به آن مبتلا هستیم، این است که تفسیرهای متفاوتی از این تحول وجود دارد و حتی بعضی افراد تفسیرهای نامناسبی ارائه میدهند.
یکی از چالشهایی که انقلاب اسلامی سالیانی است با آن مواجه است، بومیسازی و اسلامیسازی علوم انسانی است. الزام بومیسازی و نگاه ویژهی رهبری انقلاب به علوم انسانی اسلامی، از این جهت مهم جلوه میکند که از ابتدای انقلاب تاکنون و از شروع انقلاب فرهنگی، این نیاز کاملاً محسوس بوده و امروز نتیجهی آن را در سطح دانشگاهها شاهد هستیم.
اسلامی شدن علوم ضرورتی است که علم تولیدشده را در خدمت اهداف متعالی انسان قرار میدهد و میتواند خلأهای تئوریک ناشی از حاکم نبودن اسلام ناب را در این سالها پر کند. از جنبهی دیگر، علوم انسانی بهمنزلهی نرمافزار ادارهی کشور و مدیریت جامعه تلقی میگردد که لازم است در سیر تکاملی انقلاب اسلامی در مراحل نظامسازی و دولتسازی، تدبیر لازم برای تولید نرمافزار اسلامی و ایرانی حل مسائل و چالشهای کشور انجام پذیرد.
اما سؤالی که در اینباره مطرح میشود، این است که برای رسیدن به این هدف، آیا ابتدا باید در جهت اصلاح فضای فرهنگی دانشگاه قدم برداریم یا علوم؟ نگاه غربزدهی پنهانشده در پشت اندیشهی برخی شبهروشنفکران، که خود از جمله افراد مؤثر در روند انقلاب فرهنگی بودند و بسیاری از اساتید وقت به دستور آنها اخراج و همینطور محتوای بسیاری از متون زیر نظر ایشان نگاشته شدهاند، انتظار بیشتری از وضعیت کنونی علوم انسانی را برای ما بهجا نمیگذارد.
در این راستا، نشستی تخصصی با حضور حجتالاسلام والمسلمین دکتر عبدالحسین خسروپناه، استاد حوزه و دانشگاه و رئیس مؤسسهی پژوهشی حکمت و فلسفه، برگزار شد که در ادامه، خلاصهای از آن تقدیم مخاطبان محترم میگردد.
مسئلهی تحول در علوم انسانی یکی از ضرورتهای جامعهی ایران است که بارها از زبان مقام معظم رهبری مطرح شده است. تاکنون برخی از نهادها، نشستها و همایشهایی علمی در این زمینه برگزار کردهاند. در پژوهشگاه ما هم این بحث مطرح شد که چه باید کرد تا مسئلهی تحول در علوم انسانی بهصورت فرهنگ در میان اساتید دانشگاهها جای گیرد تا آنان، هم تعریف و تبیین دقیق از مسئله داشته باشند و هم راهکارهایی برای این تحول ارائه دهند.
یکی از آسیبهایی که هماکنون در بحث تحول در علوم انسانی به آن مبتلا هستیم، این است که تفسیرهای متفاوتی از این تحول وجود دارد و حتی بعضی افراد تفسیرهای نامناسبی ارائه میدهند و بهگونهای مسئله را نشان میدهند که گویا قرار است تدریس علوم انسانی در دانشگاهها تعطیل شود یا عدهای بهزور میخواهند اساتید علوم انسانی را بازنشسته کنند یا بهعنوان مثال، علوم انسانی را از دانشگاه به حوزه منتقل کنند. هیچکدام از این تفسیرها صحیح نیست.
بحث تحول در علوم انسانی، اول به معنای بومیسازی علوم انسانی و دوم به معنای اسلامیسازی علوم انسانی است و این تحول باید در خود دانشگاه روی دهد. این اتفاق به این معنی نخواهد بود که آثار غربی، ترجمه و خوانده نشود.
مراد از بومیسازی علوم انسانی، مطالعه و تئوریزه کردن مسائل مورد نیاز جامعهی ایران، هنجارها و ناهنجاریهای جامعه، رفتارها و نهادهای مدنی ایران است و هدف از اسلامیسازی علوم انسانی، بازتعریف تئوریهای علوم انسانی با استفاده از مبانی و جهانبینی اسلامی است، زیرا نظریههای علوم انسانی عمدتاً مبتنی بر تفکرهای اومانیستی، سکولار و نسبیگرایی ناشی از مبانی جهانبینی غربی هستند یا حتی در بعضی موارد، وقتی مباحث علوم انسانی در ایران مطرح میشود، مربوط به چهارصد یا پانصد سال پیش است که از روزگار معاصر ما عقبتر است. پس جا دارد که ما در مورد چیستی مباحث علوم انسانی مطالعه و بررسی کنیم.
یکی از آسیبهایی که هماکنون در بحث تحول در علوم انسانی به آن مبتلا هستیم، این است که تفسیرهای متفاوتی از این تحول وجود دارد و حتی بعضی افراد تفسیرهای نامناسبی ارائه میدهند و بهگونهای مسئله را نشان میدهند که گویا قرار است تدریس علوم انسانی در دانشگاهها تعطیل شود.
باید اساتید با هم گفتوگو کنند تا صورتمسئله بهخوبی تبیین شود و سپس راهکارهایی برای حل مسئله پیشنهاد دهند تا علوم انسانی در ایران متحول گردد. اگر ما میخواهیم تحولی در علوم انسانی داشته باشیم، بهطور قطع ابتدا باید مبانی تحول را مطرح کنیم و این مبانی را فلسفه تعریف میکند. اگر ما بتوانیم در فلسفههای مضاف کارهای جدیتری انجام دهیم و با استفاده از فلسفهی اسلامی محض، فلسفههای مضاف را تدوین کنیم، بهطور قطع این فلسفههای مضاف، بر علوم مضافالیه هم اثر خود را میگذارد.
ما باید در ابتدا نیازها را شناسایی کنیم. بهعنوان مثال، در حال حاضر، چالشهایی دربارهی خانواده در جامعهی ما دیده میشود که شایسته است استادان روانشناسی، جامعهشناسی، علوم تربیتی و سایر رشتههای مرتبط و نهادهایی که به این آسیبها میپردازند، این نیازها را شناسایی و متناسب با آنها، کتابها و سرفصلهای درسی را پیشنهاد دهند. در فرایند اجرایی این پیشنهادها، بهویژه مصوبات و پیشنهادهای کارگروههایی که اشاره کردم، باید در کمیسیون ارتقا و تحول علوم انسانی مطرح و بررسی شود و با ارائهی آنها به شورای عالی انقلاب فرهنگی، این شورا نیز مصوبات را به وزارت علوم ابلاغ کند تا وزارت علوم بهعنوان نمایندهی دولت، تغییرات لازم را در متون درسی اعمال کند.
علوم انسانی را باید طی یک فرایند به دیدگاه اسلام نزدیک کرد. هنوز ما علوم انسانی زنده و پویایی نداریم که در موردش قضاوت کنیم که اسلامی و بومی هست یا نیست. هماکنون بیشتر سرفصلهای رشتههای علوم انسانی در دانشگاهها مندرس و مالِ دهها سال پیش است که ناظر به نیازها و نظریههای جدید نیستند. بنابراین ابتدا باید این مردهی روی زمین افتاده را زنده کرد.
ما در علوم انسانی متأسفانه قطبهای علمی نداریم یا اگر داریم، این قطبها خیلی محدود هستند و تعدادشان به اندازهی انگشتان دست است. وقتی جامعهی دانشگاهی ما فاقد قطبهای علمی در حوزهی علوم انسانی باشند، دیگر به این علوم انسانی نمیتوان یک علوم انسانی زنده و پویا گفت. این علوم انسانی مرده است. به نظر من، گام اول در زمینهی تحول علوم انسانی، زنده کردن این علوم است؛ یعنی وقتی نظریات علوم انسانی از غرب وارد میشود، استادان و نظریهپردازان ما بدانند که در کشورهای دیگر، بهویژه در دنیای غرب، آخرین نظریات و دستاوردهایشان در زمینهی علوم انسانی چیست؟ متأسفانه استادان ما این را نمیدانند.
نوشته شده توسط admin در سه شنبه, ۰۳ شهریور ۱۳۹۴ ساعت ۴:۲۳ ق.ظ