اسلام بهترین الگوی سبک زندگی

اسلام بهترین الگوی سبک زندگی

زهرا اجلال
گروه دین و زندگی: ما و هر انسان دیگری چاره ای نداریم که در زندگی سَبکی را برگزینیم و برنامه‌ را و مدیریتی را پیش بگیریم و لباسی را بر تن کنیم که نشان از هویت و شعار ما باشد. اگر بخواهیم این زندگی برپا باشد و به قوام برسد و سرمایه‌ها و امکانات کم را نشو و نمو دهد و به ثمر بنشاند، باید به اقتصاد و حسن مدیریت روی بیاوریم و اقتصادی زندگی کنیم؛ چرا که از یک طرف راه طولانی و تا بی نهایت، گستردگی نیازها را در پی دارد و از طرف دیگر امکانات، محدود و موجودی بسیار کم است. این است که منطق صواب و بینش وسیع، اقتضا می کند که مومن شعار خود را در همه حوزه های مالی، تربیتی، اخلاقی و اجتماعی، و قبل از آنها در حوزه همّتش، اقتصادی قرار دهد و راه میانه و وسط و عدل و نزدیکترین راه تا مقصد را برگزیند و این راه میانه جز این نیست که به مصرف کم و تولید زیاد، روی بیاورد و به کاشت بپردازد و کم ها را در همه حوزه ها زیاد کند و به تکثیر، نه تکاثر روی بیاورد. هزینه ها را کم کند و آداب و سنن دست و پاگیر را دور بریزد و بداند که داشتن، مایه افتخار نیست که کاشتن زمینه فلاح است و این همه برای خود شئونات درست نکند.
یکی از بهترین الگوها در بحث سبک زندگی اسلامی خطبه متقین نهج البلاغه است ـ البته برخی از موارد ذکر شده در آن خطبه برای افراد خاص است. اگر ما به مفاهیم اصلی این خطبه توجه کنیم، ملاحظه می کنیم که مولای متقیان حضرت‌علی علیه‌السلام به زیبایی صفات متقین را بیان می کنند و در خصوص نشانه های انسان متقی می فرمایند: »مَنْطِقُهُمُ الصَّوابُ؛ متقی حق می گوید«.متقی هیچ گاه حق و حقیقت را فدای خواسته‌های دنیوی و مادی خود نمی کند.حضرت‌علی‌علیه‌السلام می‌فرمایند »وَ مَلْبَسُهُمُ الاِقْتِصاد؛ لباسشان میانه‌روی است. وَ مَشْیُهُمُ التَّواضُعُ؛ راه و رسمشان بر اعتدال و رفتارشان، با فروتنی آمیخته است«. بنابراین بهترین الگوی سبک زندگی، خطبه متقیان امیرالمومنین علیه السلام است.
»الَّذِینَ یُوْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّارَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ«[ بقره: ?]برای متقین خصوصیاتی بیان شده که این خصوصیات در یک انسان، در حقیقت عناصر تشکیل دهنده تقواست و آن تقوای صحیح و عینی با این خصوصیات در او تأمین می‌شود.
اولین خصوصیت این است که: »الَّذِینَ یُوْمِنُونَ بِالْغَیْبِ«. یعنی آن کسانی که ایمان به غیب می‌آورند، آنهایی هستند که به غیب باور دارند. ایمان به غیب در قرآن در جاهای متعددی خشیت به غیب و توجه به غیب ذکر شده، مثلاً در یک جا، »وَ خَشِیَ الرَّحْمَن بِالْغَیْبِ«[‌یس:‌۱۱] و از این قبیل آیات آمده است.به پاداشتن نماز از شرایط متقین است. »وَیُقِیمُونَ الصَّلاةَ«: و نماز را به پا می‌دارند.حواسمان باشد که به پاداشتن نماز غیر از گزاردن نماز است و متأسفانه در بعضی از ترجمه‌ها مشاهده می‌شود که می‌نویسند: و نماز می‌گزارند، در حالی که نمازگزاردن در عربی می‌شود »یصلون« و »یُقِیمُونَ الصَّلاةَ« یعنی نماز را به‌پا می‌دارند، پس به پا داشتن نماز چیزی بیش از گزاردن نماز است، که البته نمازگزاردن را هم شامل می‌شود. یعنی اگر شما بخواهید جزو نماز به پادارندگان باشید نمی‌توانید نمازگزاردن را ترک کنید. به پاداشتن نماز، یعنی در محیط و در جامعه این واجب و این حقیقت لطیف را به وجود آوردن و محیط را محیط نماز کردن و دیگری را به نماز دعوت کردن و نماز را با توجه ادا کردن و مفاهیم نماز را در زندگی تحقق بخشیدن است.پس شرط دوم متقین اقامه صلوة است »یُقِیمُونَ الصَّلاةَ« و آن که قبلاً گفتیم: »الَّذِینَ یُوْمِنُونَ بِالْغَیْبِ«، یکی از مقومات تقوا بود در عالم بینش و این دومی، اقامه صلوة یکی از مقومات تقوا در عالم خودسازی است و خودسازی بسیار مهم است.
»وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ«: و از آنچه ما روزی آنها کرده‌ایم انفاق می‌کنند. آیا این انفاق همان زکاتی است که در کتاب های فقهی گفته شده به ۹ چیز تعلق می‌گیرد و در غیر آن ۹ چیز زکات نیست؟ خیر. این آن نیست. البته ممکن است در مورد زکات هم ما نظرات فقهی‌ دیگری را هم سراغ داشته باشیم و بشناسیم که دایره زکات را بسی وسیع‌تر گرفته باشند، اما به هر حال این آن انفاق نیست و فراتر از آن است.انفاق کردن یعنی خرج‌ کردن از مال و بدیهی است که مراد از این خرج‌ کردن، آن خرجی نیست که انسان برای خودش می‌کند، چون خرج کردن برای خود را هر انسانی می‌کند. پس مقصود آن نیست، بلکه مقصود انفاق در راه خداست. یعنی در راه هدف‌های والا و در راه آرمان های الهی خرج‌کردن بسیار مهم است! و اما آیه بعد: »والَّذِینَ یُوْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْکَ وَ مَا أُنزِلَ مِن قَبْلِکَ«[ بقره: ?] و آنان که به هر آنچه بر تو فرو فرستاده شده‌ است ایمان می‌آورند و به هر آنچه پیش از تو. در اینجا هم دو خصوصیت دیگر هست:اولاً: ایمان به وحی در هر دو جمله مورد توجه قرار گرفته و این دو جمله در این معنا با هم مشترکند. یعنی یکی از نشانه‌ها یا از عناصر و ارکان تشکیل دهنده آن تقوایی که مایه هدایت و مایه نورانیت انسانی است، همین است که ایمان می‌آورند به وحی و وحی را قبول می‌کنند، منتها این‌که این، وحی مطلق است به پیغمبر اسلام یا پیغمبرهای دیگر.پس خصوصیت اولی که در این دو فقره و این دو عبارت وجود دارد، اصل ایمان به وحی است که این هم، در تشکیل شخصیت تقوا در انسان یک عنصر لازمی است! ممکن است کسی به‌ خدا ایمان داشته باشد، لکن به وحی ایمان نداشته باشد، این کافی نیست، لذا در قرآن در موارد عدیده اطاعت پیغمبر، پس از اطاعت خدا ذکر شده »أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ«[ نساء: ۵۹ مائده: ۹۲ نور: ۵۴ و...]خدا را اطاعت کنید و پیامبر را اطاعت کنید. »وَبِالآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ«: و آنان به آخرت یقین می‌ورزند. یقین به آخرت نشانه ششم است و آخرت هم، آن نشأه و مرحله بعد از دنیاست که چون متأخر از دنیاست، به آن می‌گویند آخرت و دنیا چون مرحله نزدیکتر به ماست و الان ما در آن زندگی می‌کنیم به آن می‌گویند دنیا، پس یکی از نشانه‌های باتقوا یا متقی، یقین به آخرت است و بارها گفتیم: از ارکان و از اصول و از مایه‌های اصلی تدین و تقوا، یقین به آخرت است که یک مرحله‌ والایی است و لذا گمان به آخرت کافی نیست.

نوشته شده توسط admin در پنجشنبه, ۰۲ شهریور ۱۳۹۶ ساعت ۵:۵۴ ق.ظ

دیدگاه


1 + = دو