نقد ادبی و جهان اثر در معرض گفتمان

نقد ادبی و جهان اثر در معرض گفتمان

گروه فرهنگی: ادبیات معاصر ایرانی در گستره جغرافیای فرهنگی جامعه ایران، جایگاهی ویژه از آن خود ندارد. این امر چندین دلیل بنیادین دارد:
اول آنکه انسان معاصر در جامعه¬ایرانی هنوز در شأن معاصر خود حضور عینی ندارد. یکی از بزرگترین ابعاد عینی این حضور، تفکرشهروندی است که در گستره جامعه ایرانی کارکرد اجتماعی و روشن ندارد و بیشتر اصطلاحی است گمشده در وادی علوم نظری و انسانی!انسان معاصر با توجه به زمان معاصرت خود دارای ویژگی¬های مشخص و روشنی است که این ویژگی¬ها در وهله اول از فرهنگ بومی او سیراب شده و در وهله دوم معرف حضور ملی او در جهان است! آگاهی¬عمومی و فردی، کارکرد مؤثر در مجاری مختلف اجتماعی و سیاسی به نحوی که حضور او را کاملاً محسوس ¬کند و در مقابل خلاء حضور او را نیز بسیار عمیق ¬نمایاند، ارائه و دیدن شدن در گستره شخصیت فردی و جمعی و احساس فردیت کامل کردن و نیز رکن بودن شخصت او در عرصه جامعه و ….این موارد از جمله ویژگی¬های اساسی انسان معاصر در قامت مفهوم شهروند است که حضور او را نه تنها نشان داده که بلکه تعریف نیز می¬کند.انسان معاصر در جامعه¬ایرانی هرچند به شکل ابتدایی اما فقط و فقط در صورت ظاهر و در گستره¬ای محدود با این ویژگی-ها شناخته می¬شود. حتی تثبت وضعیت کلان در خصوص شهرهای بزرگ کشور چون تهران به عنوان پایتخت و نیز دیگر جوامع شهری کلان در پس نام و گستره تاریخی این شهرها انجام می¬گیرد و چندان تأثیری در چند و چون ایجاد و نسبت این ویژگی¬ها برای انسان معاصر ایرانی ندارد. در نتیجه مؤلف معاصر ادبیات جامعه ایرانی نیز به عنوان یک انسان در گستره معاصر خود و در میدان عمل و خلاقیت خود دارای این ویژگی¬ها نبوده و اثر او نیز بیشتر در کند و کاو رسیدن به وضعیتی که متضمن وجود و کارکرد این ویژگی¬ها باشد، خلق می¬شود. یعنی اثری که می خواهد به شکل رسمی و در گستره کلام به معرفی انسان معاصر ایرانی بپردازد و نیز در مسیر دغدغه¬های او حرکت کند. دوم آنکه ادبیات ایرانی بیش از حد تصور، وام¬دار تاریخ است. به عبارت ساده¬تر ادبیات ایرانی هر چه دارد همه در ریشه-های تاریخی آن خلاصه می¬شود. شعر و ادبیات منظوم آن، نثر و ادبیات منثور و نیز حتی توان و ذهنیت انتقادی آن که رویکردی تماماً تاریخی دارد. اگر صد سال اخیر را از تاریخ مسلم ادبیات و هنر ایران جدا کنیم و در این گستره صد ساله به تحقیق در چند و چون خلاقیت و تفکر انتقادی آن بپردازیم بیشتر در خلوتی حرکت کرده¬ایم که از بنیاد بر دوش فکر فردی عامل انسانی ادبیات آن بنا شده تا ارکان رکین ادبیات آن!تاریخ زده بودن ادبیات ایرانی امری نیست که دست کم در همین صدساله اخیر از سوی بزرگان ادبیات آن طرح نشده باشد و نیز منشاء اصلی ساختارشکنی اغلب موضعی آن نبوده باشد!واقع امر آن است که نیمه دوم این صد سال بیشتر، از نیمه اول آن تغذیه کرده و از خود هویتی جدا و مستقل درخور زمان خود و در دهه¬های اخیر نداشته و ندارد. همین امر ادبیات آن را نیز محکوم به درجا زدن و نیزعقب¬گرد کرده¬است.زمانی نویسنده این نوشتار از عدم حضور صورت نوعی انسان در گستره ادبیات کهن ایرانی تا به امروز دم زده بود و تأکید داشت که بر خلاف جهان دینی انسان ایرانی که چهره انسانی او را به روشنی در ابعاد خلقت او، مسیر زندگی و حیات او و نیز تمام دنیای او را می¬نمایاند، ادبیات تصوف زده¬ی او خالی از چنین ذهنت ملموس و محسوس است.در چنین احوالی معاصرت چنین انسانی چگونه قابل توضیح است مگر از طریق آثار ادبی و هنری معاصر او که گفته آمد تعلقی جز در حوزه فردی به ادبیات و هنر آن ندارد.همین امر ادبیات معاصر او را نیز مختل کرده و دچار نسان معاصر نموده است. نسیانی که حتی، آنی نیز او را به حال خود رها نمی¬کند.سوم آنکه آثاری که در گستره معاصر ادبیات ایرانی خلق می شوند و در این مسیر باید به شکل بدیهی باید دارای نشانه¬های مؤثر یک ادبیات معاصر و در اصطلاح نو و مدرن باشند، بیشتر در پی ایجاد وجهه تمایز بین گذشته این ادبیات و حال معاصر آن هستند و در حقیقت بینابین در پی ایجاد محملی هستند برای تثبیت خود! حال آنکه فاصله بسیار است از وضعیت تثبیت یک اثر تا تثبیت ادبیات کامل آن!؟نقد ادبی و ذهنیت انتقادی حاکم بر آن در پی تبین چنین وضعیتی است که نشان دهد یک اثر در بعد خلاقیت و آفرینش خود نسبت به خواستگاه خود دارای چه مشخصات و وجوه مؤثری است؟روشن است که تبین وضعیت مؤلف در این عرصه و در قبال جهان اثر نیز آنچنان که در طول این نوشتار پیرامون ادبیات معاصر ایرانی انجام شد، جزء لاینفک رویه فوق است!بررسی ساختمان و ساختار اثر در گستره زیبایی¬شناسی و جامعه¬شناسی آن نیز از همین آبشخور منشاء می¬گیرد. در کل نقد ادبی در جهان امروز در گستره وسیع خود تحت عنوان بوطیقا عمل می¬کند. جهان¬شناسی اثر، زمان¬شناسی اثر، زبان¬شناسی و نشانه¬شناسی اثر و نیز شناخت¬شناسی آن چهار رکن اصلی بوطیقای ادبیات و یا به عبارت ساده¬تر ادبیت آن را می¬سازد. اینجا است که عنوان این نوشتار مصداقیت کامل می¬یابد: نقد ادبی و جهان اثر در معرض گفتمان!

نوشته شده توسط admin در دوشنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۴ ساعت ۴:۴۷ ق.ظ

دیدگاه


چهار + 5 =