مسافری غریب و حیران

مسافری غریب و حیران

علی رزم‌آرای
اشاره: ادبیات داستانی در یک نگاه کلی در پی کشف مسیر تفکر انسانی در خط سیر یک فرهنگ و یک منطقه بومی و یا یک جامعه کشوری و … است. یعنی رسیدن به غایت اینکه ما به نسبت فضای فرهنگی ای که در آن دم می زنیم و تنفس می کنیم، چگونه و به چه نحو فکر می کنیم؟ و یا از زوایه دید دیگر نسبت به هم چگونه می_اندیشیم؟ مثلا ً من آذربایجانی در مورد همشهری و هموطن کرد یا ترک و…خود چگونه می_اندیشم و کالبد اندیشه من از چه نوع مصالح و مواد تاریخی ،دینی اجتماعی،سیاسی و حتی روانی و… تشکیل شده است؟ مدرنیسم و زندگی و همراهی ِ اختیاری و یا اجباری با جریان مدرنیزاسیون ، ادبیات داستانی را و اشکال مختلف ادبی آن را از رمانس تا رمان تا قصه کوتاه و بلند و …تا مینیمال را با تکیه بر فردیت ودنیای فردی نویسنده و فرد اندیشی جمع، به جهان معاصر عرضه می کند. به طوری که در دوران معاصر فقط ۱۵۰ تا ۲۰۰ از عمر این نوع ادبی با شکل و شمایل تئوریک و قصوی آن می گذرد. در ایران نیز عمر آن هنوز به ۱۰۰ سال نرسیده است.گرچه در ایران می توان پیشینه و تاریخ مبتنی بر نثر و نثر نویسی برای آن قائل شد و از این نظر آثار و منابع درخورتوجه و مهمی در ایران ، از گذشته به میراث به جا مانده که در شکل گیری فرم اصلی و قرص زبان آثار خلق شده در عرصه این نوع ادبی،اثر گذاری فراوان داشته است.( سفرنامه ناصر خسرو…، تاریخ بیهقی و…، کلیله ودمنه و…، به ویژه هزار و یک شب و قصه های شهر زاد و نثر فلسفی و قصه های فلسفی نظیر قصه های شیخ شهاب الدین سهرودی وابن سینا و…)در ایران معاصر از حول و حوش انقلاب مشروطیت در آذربایجان آن زمان که بدنه آن از اروپای تازه صنعتی شده خواسته یا ناخواسته متاثر بود اولین جرقه های توجه به ادبیات داستانی در فرم های مختلف آن به روشن شد و طولی نکشید که همه وسعت ایران در نوردید.صادقی به درد توک می¬زد :سال¬های طوفانی ده¬های سی و چهل ،میراث بجا مانده ازچماقداری رضاخانی ،برای بیرون راندن سنت و چپاندن مدرنیته ،بدون ریشه ،بدون مغز ،فرار از سویه اصیل جامعه و رودررو شدن با سنت،بدون درک فرهنگی آن و توجه به حافظه و بنیان های تاریخی آن.بهرام صادقی در فضایی برگرفته از این سراسیمگی و آشفتگی قلم به دست گرفت.دوران او ،دوران شکست جنبش های ملی و مردمی تاریخ معاصر ایران بود.کاراو ازسویی قرار بود ،این شناسائی و ترسیم را در طول زمان به نسل های آینده منتقل کند و از سویی نسل او را بیشتر معرفی کند.یاس و از خود بیگانگی و درهم پریشی حاکم بر برهه ی حیات او آثار او را نیز در برگرفته ،ولی او به یاری خلاقیت و شم نوآوری ای که در خلق قصه هایش به خرج داد ،کاری کرد که همواره از او بعنوان نویسنده ای توانا و پیشرو یاد می شود.اگر بخواهیم به شکلی دقیق و موشکافانه ،آثار او را بکاویم و بخواهیم از راه شناخت و شناسائی اجزا و ترکیب بندی قصه هایش ، به نوع ارتباط او با جامعه ی آن روز ایران وهمچنین نگرش او به ادبیات وهنر قصه نویسی و کار نوشتن برسیم؛ راهی جز بررسی جز به جز ونقد تفسیری آثار او نداریم. در این میان دو چیز در کار قصه نویسی او مهم جلوه می کند( یا لااقل از دیگر جنبه ها مهمتر جلوه می کند):-شخصیت شناسی قصه هایش – زبان شاخص قصه های او برای ارائه اثردو جنبه فوق به همراه طنز و گوشه کنایه های خاص صادقی،او را بیشتر به سوی تاثیر پذیری دوره ای ازانتوان چخوف (نویسنده روسی)و دید بطنی طنز چخوف به روابط اجتماعی و حتی سیاسی معطوف می کند.خود صادقی در این باره در مصاحبه در دهه ۴۰ اینگونه گفته بود:می گویند که نوشته های من طنز “چخوف”وار دارد.در حالی که ،خود،معتقدم طنز نوشته هایم هیچ شباهتی به طنز چخوف نمی تواند داشته باشد.اما نخستین نویسنده ای که روی من اثر گذاشت “داستایوسکی” بود.از بعدی دیگر او در کار قصه نویسی مثل یک کارگاه عمل می کند. دقیق و موشکافانه پرونده ی هر یک از شخصیت هایش را دنبال می کند، زوایه دید کار او طوریست که مخاطب درلحظاتی در قاب قصه هم خود او را(یعنی نویسنده را) و هم روای را و هم خودش را در بطن حوداث ،به شکلی بجا دخیل می یابد.
اما چیزی که در آثار او موج می زند و خالص فرم قصه هایش را به چالشی ادبی با جامعه شناسی ادبیات می کشاند ، درد گرائی کار اوست.درد غربت و درد از خود بیگانگی ،در بی ریشه گی و شکست ،درد سر درگمی و دست و پا زدن در اعماق تضاد طبقاتی.مهمان ناخوانده ای در شهر بزرگ:روستایی که به شهر می آید و یک شهری در پی تلاش برای شهری کردن این روستایی ،متوجه باتلاق شهری و اجتماعی زندگی خودش می شودو….عافیت:سرو کله ی مردی با چتر پاره در شهری ساکت و متروک پیدا می شود وبرای شستشو به حمام شهر می رود و روابط درونی مردم در فضای یک حمام زیر ذره بین می رود و…در پس رفتار ادبی کار او با زبان دغدغه اندیشه و شعور نایابی نشسته است که برای ابد با هر بار باز خوانی ، غباراز رفتار اجتماعی مردمان این دیار بر خواهد گرفت تا تکرار فاجعه و در جا زدن در بی ریشگی،در اضطراب،در شکست و خفقان در اذهان همگان بماند و این میراثی است که از صادق هدایت و صادق چوبک تا بهرام صادقی واز او تا غلامحسین ساعدی و هوشنگ گلشیری و رضا براهنی و سید عباس معروفی و نسل حاضر را در نوردیده و تا ابد آباد باقی خواهد ماند
.۵ سال آخر عمر صادقی در دریغ و درد و انزوا گذشت.۵ سال بدون نوشتن و در بی خبری. حکایت بی خبری از او ،حکایتی است که دامان او را تا سال¬های اخیر نیزرها نکرده است . در هر حال این اولین قدم آذر ماه است که به نام بهرام صادقی کتیبه شده!تولد:۱۸دی ۱۳۱۵مرگ:۳آذر ۱۳۶۳آثار:رمان – ملکوت قصه های کوتاه – سنگر و قمقه های خالی ، شب به تدریج.

نوشته شده توسط admin در شنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۳ ساعت ۵:۱۹ ق.ظ

دیدگاه


9 − = چهار