مردان آذربایجان ونهضت مشروطیّت
قسمت اول
گروه تاریخ:نهضت مشروطیّت که در سده چهاردهم هجری در کشور ایران رخ داد، یکی از رویدادهای مهمّ کشور در آن سده بود که بازتاب وسیعی در سطح کشور و جهان داشت.
درست است مشروطیّت تمام آمال و خواسته های مردم انقلابی را برآورده نساخت؛ ولی هر چه بود تا حدود فراوانی شدّت دیکتاتوری و حدِّت استبداد مطلق شاهان قاجار و اخلاف آنان را محدود کرد و این خود نعمت بزرگ و ثمره ارزشمندی بود که بر آن نهضت مترتب شد.
در پدید آوردن این نهضت مقدّس، عموم آحاد ملّت ایران سهم و نقشی داشتند؛ ولی نقش مردم آذربایجان به علّت موقعیّت خاصّ جغرافیایی، سیاسی و اجتماعی که داشت و دارد، نقش برجسته و مؤثّری بوده است و در بین مردم آذربایجان هم، نقش علمای دین و هادیان مردم و روشن فکران متدین و نویسندگان آنان، نقش بسیار ستودنی و تأثیر گزار بوده است.
عالمان روحانی آذربایجان در دو نوبت نقش وجودی خود را نشان داده اند: یکی در تکوّن و ایجاد مشروطیّت، و دیگری، در نگه داری و حراست آن. ما پیش از ورود به آن قسمت اصلی، نگاهی کلّی به آذربایجان می افکنیم.
آذربایجان و موقعیّت سیاسی آن:سرزمین وسیع و نامور آذربایجان، یکی از کانون های مهمّ ظلم ستیزی و ضدّ استعماری و ضدّ استبدادی کشور و یکی از پایگاه های معتبر خیزش نهضتهای اصیل مردمی و الهی در طول تاریخ بوده است و تا کنون مردمان مبارز بسیاری را در بستر اجتماعی و سیاسی و فرهنگی خود پرورش داده که تاریخ در دل خود محفوظ داشته است. مردم آن سامان به جهت مجاورت با دو همسایه زورمند و آشوب خیز روس و عثمانی، همواره در حال آماده باش به سر برده اند.
آذربایجان در طول تاریخ بارها و بارها مورد تاخت و تاز و یورش ناجوان مردانه زورگویان آن دو نقطه قرار گرفته است و أحیانا حکومت مرکزی نیز، گاهی آن نقطه را مورد بی اعتنایی قرار داده است.
در عین حال با تحمّل فشارها و مشکلات با داشتن هویّت اجتماعی و شناسنامه معتبر وطن دوستی و میهن خواهی، مدام عشق و علاقه خود را به نام میهن اسلامی خویش نشان داده اند و سرسختانه از کیان و موجودیّت و استقلال کشور دفاع، و تهاجمات دشمن را خنثا و بی اثر ساختهاند و در این گیرودار شرف و نجابت، چه مردان و زنان نامدار و شجاعی را تقدیم ساحت قدس»شهادت« نموده اند که متأسّفانه تاریخ اسلامی آنان را به صورت کم رنگ در خود جا داده و حقوق آنان به شایستگی أدا نشده است.
از آن جا که رسم و قاعده معمول بر آن استوار است که مردان بزرگ و نامدار همواره در بستر حوادث بزرگ و رخدادهای غیر عادی تربیت و تحویل و جذب جامعه شوند، با تأسّی از این قانون، آذربایجان به علّت موقعیّت ویژه و طبیعت دامن کوه های سر به آسمان کشیده سهند، سبلان و ارسباران، آزمایش گاه و پرورش گاه مردان قهرمان و زنان شجاع بزرگی واقع شده است که سخاوتمندانه جان خود را در راه شرف و استقلال میهن اسلامی خویش باخته اند و با سربلندی و افتخار تمام، هرگز در مقابل دشمن سر ذلّت فرود نیاورده اند. مردم آن سامان با فداکاری و جانبازی خود، همیشه در خطّ مقدّم استقلال و آزادی نام کشور بوده اند.
قابل ذکر است که مردم آذربایجان از یک نوع رشد سیاسی و شعور بالای اجتماعی و بالندگی برخوردارند. آنان در وطن دوستی و علاقه به مصالح عالی کشور، افراد شجاع و بی باکی هستند، بخصوص در آن روزگار که شهر تبریز دروازه ارتباطی مشرق و مغرب و مهد روابط ایران و اروپا بود و مسائل جاری جهان و اخبار کشورها و مناطق، از مسیر آذربایجان به دیگر مناطق ایران سرازیر می شد، اختلاط ها و رفت و آمدها و مجاورت با کشور پهناور روسیّه، قفقاز، جمهوری آذربایجان، و از مسیر ترکیه ارتباط با آلمان و اروپا، رشد فکری و بالندگی سیاسی مردم آن سامان را بالا می برد؛ به همین جهت تبریز ولیعهد نشین و پایتخت دوم کشور تلقّی می شد.
جالب توجّه است در آن ایّام آذربایجان دارای ۱۱۷ عنوان روزنامه و مجله بوده است و این امر بسیار حائز اهمیّت است.
چون خاندان های اصیل و معارف پرور در آن منطقه می زیستند که هر کدام سابقه دیرینه ای در فرهنگ و معارف عالیه داشتند. پس از مرگ ناصرالدین شاه، پسر وى مظفرالدین میرزا در تبریز بر تخت شاهى نشست و پس از چهل روز که طى آن اداره کشور در دست میرزا علىاصغر خان امین السلطان بود، به تهران وارد گردید.
بىکفایتى شاه و درباریان، اقتصاد نابسامان و وامهاى کلان، قراردادهاى استعمارى، دخالتهاى مستمر انگلیس و روسیه در امور کشور، سرمایهدارى ضعیف ایران که خود را مقابل استبداد فئودالى حکومت و سرمایه خارجى حقیر مىدید، خشونت عین الدوله صدر اعظم و … همگى دست به دست هم دادند و شرایط شکلگیرى انقلاب مشروطه را به وجود آوردند. انقلاب مشروطه با واقعه به چوب بستن تجار تهران توسط عین الدوله حاکم تهران، به خاطر گران کردن ارزاق مردم به ویژه قند، شروع شد و با مهاجرت کبرى به اوج رسید.
پس از مبارزات فراوان سرانجام فرمان اعطاء مشروطیت در ۱۴ جمادى الثانى ۱۳۲۴ ه .ق صادر گردید و اولین جلسه مجلس شوراى ملى در شعبان ۱۳۲۴ ه .ق گشایش یافت. جنبش آزادى بخش مشروطیت در آذربایجان غربى خصوصا در ارومیه از سال ۱۲۸۵ ه .ش آغاز گردید.
مجاهدانى چون مشهدى اسماعیل افشار و مشهدى باقر خان رئیس به طرفدارى از مشروطیت قیام نمودند و مسلحانه رهبرى مشروطه خواهان را به دست گرفتند. مشهدى اسماعیل افشار جان خود را در این راه فدا کرد. از علماى معروف ارومیه میرزا على عسگر آبادى روحانى و واعظ توانا با نطقهاى آتشین خود مردم را به قبول آزادى و قیام در راه مشروطیت دعوت مىکرد.
نویسندگان و شاعران جوان چون حبیب الله خان آقازاده، میرزا محمود غنىزاده سلماسى و میرزا محمود اشرفزاده با انتشار جراید و نوشتن مقالههاى آتشین، مردم را به مشروطیت دعوت مىکردند. در این استان نیز مانند سایر نقاط کشور، عدهاى به طرفدارى زمامداران وقت با مشروطه خواهى مردم مخالفت مىکردند. در راس مخالفان حاجى میرزا ابوالقاسم مجتهد بود که مردم را علیه مشروطیت دعوت مىکرد. در دوران مشروطیت اختلافات مرزى با عثمانىها در این منطقه به بزرگترین گرفتارى مردم تبدیل شد، عثمانىها به این بهانه لشگریان خود را در حدود مهاباد و ارومیه نگهداشته، بعضى از اکراد ماجراجو را به غارت دهات و کشتار زارعین تحریک و تشویق مىنمودند و در مواقع لزوم لشگریان آنها نیز وارد معرکه شده از اکراد حمایت مىکردند و موجبات قتل و غارت مردم را در شهرها و دهات فراهم مىساختند.
در این موقع اهالى ارومیه بیشتر از پیشآمدهاى مشروطیت سرگرم و گرفتار عثمانى بودند. قشون متجاوز عثمانى یکسال پس از مشروطه در سال ۱۲۸۶ ه .ق با ورود به خاک آذربایجان، بین بعضى ایلات اکراد اسلحه پخش نموده آنها را به طغیان و سرکشى بر ضد دولت و هجوم به دهات و کشتن مردم و غارت اموال دهاتیان تحریک مىنمودند. در اثر این اعمال در تابستان سال ۱۲۸۶ ه .ش وضع ارومیه در دهات اطراف آن بسیار وخیم گردید.
غارتگران هر روز به چندین روستا حمله نموده اهالى را کشته و اموال آنها را مىبردند، باقیمانده ساکنین دهات غارت شده دست زن و بچه خود را گرفته به سمت شهر سرازیر مىشدند. اعضاء انجمن ارومیه این پیشامدها را هر روز به تفصیل به تهران و تبریز تلگراف مىکردند و از دولت و والى آذربایجان تقاضاى اعزام قواى کمکى به ارومیه مىنمودند.
ولى متاسفانه در این زمان وضع عمومى کشور طورى نبود که دولت یا والى آذربایجان بتوانند به اهالى ارومیه یارى نمایند.
با روى کار آمدن محمدعلىشاه و مشاورین وى، براى اینکه توده مردم را نسبت به مشروطه بدبین نمایند مایل بودند در هر نقطه کشور قتل، غارت و ناامنى توسعه یابد تا مردم از تحمل آن اوضاع به ستوه آمده دوباره به حکومت استبداد متمایل شوند. محمد على شاه خیال مىکرد بدین ترتیب خواهد توانست مشروطه را از بیخ ریشه کن نموده دوباره بساط استبداد و خودسرى را در سرتاسر کشور بگستراند.
با گسترش نا آرامى در کشور و عدم قدرت دولت مرکزى ایل جلالى به شهر و روستاى منطقه ماکو حمله و آنجا را به خاک و خون کشید. بنابر گزارش روزنامه حبل المتین در این باره چنین آمده است: «قتل و غارت دهات ماکو واقعا وحشتناک است، مردان را دو نیم کردهاند، سینه زنان را بریدهاند، اطفال را به رودخانه زنگمار انداخته، غرق کردهاند. هر کس نام انجمن را به زبان مىآورد زبانش را مىبرند». در این هنگام در ارومیه لشگرى به فرماندهى مجد السلطنه آماده شد تا جهت سرکوب اشرار وارد عمل گردد. اما در تاریخ نهم مرداد ماه سال ۱۲۸۶ ه .ش سپاه منظم عثمانى اردوى مجد السلطنه را در میان گرفته و شروع به تیراندازى نمودند و چون آنان اجازه مقابله با عثمانى را نداشتند به ارومیه بازگشتند.
ارومیه به علت نزدیک بودن به مرز صدمات بسیار دید، از تهران کمیسیونى براى گفتگو با نمایندگان عثمانى فرستادند و نمایندگان در ارومیه گرد آمده و محمدعلى میرزا اداره شهر را به حاجى محتشم السلطنه، رییس کمیسیون واگذاشت.
چون مجلس شوراى ملى در تهران بسته شد، محتشم السلطنه نیز انجمن شهر را بست و دستگاه مشروطه را برچید، با این همه آزادى خواهان از کار باز نایستادند. هنگامى که اهالى خوى با اکراد مىجنگیدند، مشهدى باقرخان و مشهدى اسماعیل و آقا میرزا محمود که سردسته مجاهدان ارومیه بودند با دستهاى از مجاهدین به یارى امیر حشمت و عمو اوغلى رفتند و تا مدتى در آنجا بودند.
بعد از مدتى امیر حشمت به طرف ارومیه رفت و اوضاع منطقه را به دست گرفت و حاجى محتشم السلطنه را به سلماس برد و مجددا نهضت مشروطه و آزادى خواهى در ارومیه برپا گردید. با ورود ارتش روسیه به تبریز مجاهدان و مشروطه خواهان تبریز پس از آنکه با روسها جنگیدند، قرار گذاشتند اسلحه خود را به آنها تحویل دهند و دستگیرىهاى مجاهدان توسط روسها و صمدخان در تبریز آغاز گردید. در پنجم دى ماه ۱۲۹۰ ه .ش میرزا آقا بلورى، امیر حشمت نیسارى، حاج اسماعیل امیر خیزى، یکانى با عدهاى از مجاهدان از تبریز خارج شده به سلماس آمدند.
در سلماس مجاهدان دو دسته شدند، یک دسته بلورى و همراهانش از مرز گذشته وارد خاک ترکیه مىشدند. دسته دیگر امیر حشمت نیسارى و یارانش بودند که نمىخواستند از ایران بیرون روند، بلکه مىخواستند در محلى مقاومت نموده با روسها بجنگند و براى این کار ارومیه را انتخاب کردند.
در این موقع حاکم ارومیه اجلال الملک از مشروطه طلبان بود، آنان تصور مىکردند با جلب موافقت وى مىتوانند در ارومیه با قواى روس بجنگند.
در روز هفدهم دیماه سال ۱۲۹۰ ه .ش با ورود آزادى خواهان تبریز به ارومیه درگیرى آغاز شد، اجلال الملک از قبل به آزادىخواهان پیام فرستاد که روسها شما را خواستهاند و من ناگزیرم خواهش آنان را انجام دهم اگر مىتوانید بگریزید و عدهاى از آزادىخواهان به این خاطر به شهبندرخانه (کنسولگرى) عثمانى پناهنده شدند. از آن سوى افراد اجلال الملک، مشهدى اسماعیل سردسته مجاهدان و حاجى آقا کشى بیک و مؤید التجار و برخى دیگر را گرفتند.
سپس خود روسها آقاى ابوطالب علیزاده و حاجى سید حسین ملک التجار و حاجى عباسقلى وکیل التجار و برخى دیگر را گرفته و به لشگرگاه برده و در بند کردند که در این جریان مشهدى اسماعیل به دار آویخته شد ولى امیر حشمت توانست با مبارزه با قواى روس و اکراد آنان را وادار به عقب نشینى کرده و خود به خاک عثمانى بگریزد.
در طول این سال به علت جنگ عثمانى با ایتالیا در طرابلس مجبور به تخلیه مناطق مرزى استان، از سپاهیان خود نمود و تمام منطقه آذربایجان در اختیار قواى روس قرار گرفت.
نوشته شده توسط admin در سه شنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۴:۵۰ ق.ظ