مرثیه‌ای برای دریاچه ارومیه

سنبله برنجی شاهین دژ
انالله و انا الیه راجعون
موقعیت‌ها مانند ساختن آدم برفی است که ساختنشان با سهولت ممکن اما نگهداری‌شان بسی سخت و طاقت فرساست …
آگهی ترحیم
نام: دریاچه ارومیه
نام پدر: آذربایجان قهرمان پرور
تاریخ تولد: قبل از نگارش تاریخ، نامعلوم . . . علت مرگ: بی توجهی، عدم کفایت و سوءمدیریت مطلق نحوه مرگ: تدریجی و توسط شکنجه‌هایی قرون وسطایی محل دفن: ارومیه
این‌ها زبان گریه‌ی ما را نمی‌فهمند* یا ما نمی‌فهمیم یا این‌ها نمی‌فهمند * دیوانه‌ها چیزی از این دنیا نمی‌فهمند * مانند جمع دانش‌آموزان مردادی * بر تخته‌ها زل می‌زنند اما نمی‌فهمند * مردم که حسی بیشتر از خنده‌ای بی‌روح * از بغض سنگین مونالیزا نمی‌فهمند * نوزادهاشان شیر را با خنده می‌نوشند * زود است اما از همین حالا نمی‌فهمند! * لعنت بر این تاریخ بی تاریخ آدم‌ها * وقتی همه “ما”یند و هیچ از “ما” نمی‌فهمند * مرداب‌ها همواره در یک خلوت موهوم * جان می‌دهند و چیزی از دریا نمی‌فهمند * باید به رسم‌الخط خنده شعر بنویسیم * این‌ها زبان گریه‌ی ما را نمی‌فهمند. (حامد بهاروند)
مقدمه: اگر دولت محترم تدبیر و امید احیا دریاچه ارومیه را به فرجام نیکو پیوند بزند مردم و مسئولین قدردان دولت خواهند بود و نهایت توش و توان خود را به کار خواهند بست که باقی موضوعات روال عادی را طی نماید، چرا که خواه و ناخواه مرگ و زندگی منطقه آذربایجان به دلیل فراوانی آب با مسایل زیست‌محیطی و اکوسیستمی در هم گره خورده است.
در طول سال‌های گذشته همایش‌های متعددی در رابطه با دریاچه ارومیه برگزار شد؛ اما متأسفانه همهآن‌ها نمایشی و فرمایشی بودند تا اجرایی، عملی و راهبردی و امروز ما شاهد تبعات و زیان‌های دامن‌گیر آن سوء مدیریت‌ها هستیم، اکنون با روی کار آمدن دولت تدبیر و امید مردم غیور آذربایجان خود را ملزم می‌دانند در کنار دولتمردان، بحث حفاظت محیط زیست و در رأس آن احیا دریاچه ارومیه را رئوس مطالبات خود قرار دهند و در کمال بیداری و هوشیاری مانع از تکرار خطاهای گذشته باشند و محیط زیست را قربانی جاه طلبی‌های توسعه طلبی‌های بی فرجام ننمایند.
مزه خاطرات شیرین هر چقدر گس تر و چسبناک‌تر باشند یادآوری حلاوت آن بیشتر روح را پریشان کرده و روان را می سوزاند و مدت‌ها بعد می‌فهمیم بغض تلخی که در گلویمان گیر کرده یادگار آن خاطرات شیرین است. حلاوت خاصی که هیچ چیز دیگری قادر نیست جایگزین آن شود و خلأ آن را پر کند.
خاطرات مسرت بخشی که در گذشته‌های نه چندان دور از سواحل زیبا و پرطنین دریاچه داشتیم از همین نوع هستند که متأسفانه اکنون به دلیل اغماض‌های گاهاً مغرضانه و شاید ناآگاهانه این سواحل به شهر ارواح شبیه سازی شده است.
دریاچه عزیز! ای نگین آذربایجان! ای فیروزه سرزمین دلاورپروران و زیبایی خط? کفرپیشگان، فقدان جانگدازت را چگونه به باور بنشینیم؟
چرا که خاطرات خوش بودنت هرگز از یاد دل‌سوختگانت زدوده نخواهد شد؟ با فقدان تو زندگی برای ساکنان مظلوم آذربایجان به سختی مقدور خواهد بود، چرا که پس از مرگ آپارتایدی‌ات تمام آرزوهای ما نیز بوی مرگ و نیستی به خود خواهند گرفت …
بعد از تو ساکنین آذربایجان در طریق این فاصله کشنده ذره ذره و با مرگی تدریجی معدوم خواهند شد، در فقدان تو همچون بیتی منتظر ته قافیه‌های سایه برای سکوتمان از چوب دار مجازات آویزان خواهیم شد، در نبود تو دقایقمان با تراژدی تاریکی دست‌های آلوده به اغماضِ پشت پرده خفه خواهند شد، با رفتن تو چه بلبلان رنگ عطش جگرسوز به خود خواهند گرفت، ای دریاچه بی موج، بعد از این حتی یادبودهای شیرینت در لابه لای خاطرات بغض بعضی بی کفایتی‌ها رنگ عدم به خود خواهند گرفت. ای بهارِ گم‌گشته آذربایجان که تا چندی پیش در وسعت ساحل آبی بیکران تو شور عشق و مستی نشاط تقسیم می‌شد. افسوس که … ای فخر آذربایجان …
هنوز نوای قهقهه مستانه هزاران مسافر مشتاق که تن بیمارشان را به حلاوت طبابت لجن‌هایت می‌سپردند از اذهان زدوده نشده است. اکنون اما درد ما این است، بعد از مرگ تو”درک “ما به”درد”تو نمی‌خورد، چرا که در حکم نوش دارو برای سهراب پس از مرگ است. سکوت ما موجب شد فریاد استغاثه‌هایت به گوش کسی نرسد، اکنون به تاوان آن سکوت مرگبار محکوم به سکون خودخواسته در تبعید خودساخته هستیم تا معنی درنگ را با این تاوان سنگین به فرزندانمان دیکته کنیم … آه (!) تحمل این فقدان سترگ صبر ایوب می‌طلبد، چرا که فریاد العطشت را دیدیم و شنیدیم و خود را به کوری و کری مطلق زدیم تا کار از کار بگذرد و عاقبت فیروز? آذربایجان در سکوت و انزوا راه عدم را بپیماید و به تاریخ بپیوندد و با همان مرگ خاموش غربت و غریبی خود را فریاد برآورد. در گذر ثانیه‌های روزگار مرگ مظلومانه یاقوت ایران زمین که ظالمانه رقم زده شد نه تنها فراموش نخواهد گشت، بلکه با نوای زنگ اشتران عروج نازدانه عروس زیبای آذربایجان در تئاتری انزوایی تنوره خواهد کشید؛ چرا که با نهایت مظلومیت، در خاتمه زندگی با سوء مدیریت فرصت طلب‌ها و با تک تک ذرات خویش با افتــــخار در سوت پایان بازی دمید، اما مردم دل‌خوش دارند که خاطرات ضایعه مرگ دریاچه و قساوت رقم زنندگان این سرنوشت شوم تا ابد بر پیشانی تاریخ حک خواهد شد.
ای دریاچه زیبای ما در فقدان تو تحصیل کردگان این سرزمین غریب در خطه‌های رؤیایی که غرق ناز و نعمتند به بیگاری گمارده خواهند شد و زندگی مشقت باری انتظار پیر و جوان این دیار را خواهد کشید و آنان را وادار به مرگی تدریجی و اجباری خواهد کرد و هم‌سفران به دلیل عدم توجه به این خطه مجبور به سفری انتحاریِ از پیش تعیین شده خواهند شد. بیایید باور کنیم تأمین رفاه برای آذربایجان برای بعضی‌های مغرض بسیار سخت است.
اما روزگار سیلی سهمگینی بر صوت قاتلان نازدانه تاریخ آذربایجان خواهد زد. چنان سیلی که پژواک کشند? آن حتی در قالب خیالات پوچ بعضی روشنفکر نماهای طاغوتی نیز نخواهد گنجید. امروز بایست ها ایجاب می‌کنند این راه دراز را بدون پشتوانه‌ای محکم و به تنهایی طی کنیم چرا که بعد از مرگ افتخار آذربایجان آرامش برای آذربایجانیان معنایی نخواهد داشت و این غم، غمی جانکاه است و اندوه بازماندگان جگر شرحه در عزای این فقدان تاریخی در قالب واژه‌ها نخواهد گنجید. حتی دشمنان نیز از این کم کاری مغرضانه انگشت به دهان مانده‌اند و به هیچ روی نمی‌توانند باور کنند نفرت با زهرکین در هم آمیخت و مشیت از پیش تعیین شده‌ی عده‌ای کوتاه فکر و بی کفایت بـر اراده دوستداران محیط زیست فائق آمد و زیبایی فرحناک گل همیشه بهار آذربایجان با دست خـزان ماتم‌زده آن‌ها پرپر شد. در فاجعه مرگ دریاچه تفسیر بارزترین فلسفـه اغماض و اغراض و ندانم کاری و … معنا گشت، فقدان آن در سکوت آنقدر سنگین و جگر خراش است که به ندرت بتوان آن را به باور نشست، افسوس … در برابر تقدیری که برایمان رقم زدند چاره‌ای جز تسلیم و رضا نداریم.
ای کاش این شب هرگز سحر نشود * ای کاش این پیک بدشگون راه گم کند * در عجبم کان کار آدمیزاد * چگونه تیره روزی را به تحمل رضا می‌دهد * چرا که این مصیبت عظما دیدگان حسرت زده را پر ز خون و غم هجران می‌کند * ای دریغ از سواحل پر هیاهوی تو * وسعت پر مهر نمکین شکرآلود تو * هر چند آشکار بود غصه‌ها پنهان به دل داری ولی * لبخند بشاش و شاد نشاندی در گوشهلب‌های خویش * ای دریغا! گنج آذربایجان با اهمال و اغراض غارت شد و در قلب خاک بی ثمر پنهان شد * او بی نام و بی نشان شد * و ما را خاک تیره شد به سر … فقدان جگرسوز دریاچه ارومیه را خدمت سوگواران راستین تسلیت و تعزیت عرض می‌نماییم و برای دوستداران گوهر آذربایجان مظلوم علو بردباری‌ها را مسئلت می‌نماییم.
بیایید دعا کنیم خداوند بزرگ روح عزیز از دست رفته ما را مغروق دریای رحمت خویش کند و از این مهمان آبی فام و زیباوش به خوبی پذیرایی کند. با کمال احترام از سوگواران عزیز خواهشمندیم به عنوان سوگیانه کاسه‌ای آب بر چهره عطشناک و غمبار آذربایجان بپاشند تا تسلی و تحمل این درد سترگ، تنها اندکی برای ساکنان رنج کشیده آسان‌تر گردد. خاموشی چهل چراغ آذربایجان تسلیت باد …

نوشته شده توسط admin در یکشنبه, ۰۴ خرداد ۱۳۹۳ ساعت ۴:۳۱ ق.ظ

۱ نظر

نظر -49 - 0 از 1اولین« قبل بعد  » آخرین 
  1. +3

    یاشاسین.بو سؤزلرین اینانماسی چوخ چتیندیر . اورمو گولونون یاس توتماسی اینامالی دییر. منیم وطن داشلاریم و جان یولداشلاریم بیر لیگده همت اءدک اورمو گولوموزی قورویاق.من اوجا سسلیرم که گلجک بیزیمدیر و اورمو گولو سن یانلیز دییرسن .آدربایجانیمیزین قهرمانلاری سنینله دیلر.

نظر -49 - 0 از 1اولین« قبل بعد  » آخرین 

دیدگاه


− پنج = 2