لیبرالیسم فردگرا در تقابل با دین
علی اکبر حسینی
گروه دین و زندگی: در نگرش تطبیقی میان دین و لیبرالیسم باید مبانی هر دو را مورد واکاوی قرار دهیم. دین و مبانی انسان شناختی آن تفاوت جدی با لیبرالیسم دارند. به تفسیرهای متعددی از لیبرالیسم و جود دارد اما به دلیل مشارکت و مشابهت فراوان این این تفسیرها در تعییری مسامحه آمیز می توان آنها را یک مکتب قلمداد کرد به ویژه زمانی که لیبرالیسم در برابر ادیان مطرح میشوند.
مکاتب لیبرالیستی دارای مولفه های مشترک هستند که به برخی مولفهها مانند مفهوم مالکیت تفسیر عقل، مفهوم آزادی، نیک سرشتی انسان اشاره میشود. از سوی مکتبهای لیبرال نگرشی ویژه درباره مالکیت ارائه شده است. لیبرالیسم با محوریت انسان به دو رویکرد متفاوت فردگرایی (اندیویدوآلیسم) و جمعگرایی (سوسیالیسم) ظهور و بروز یافته در رویکرد فردگرایانه فارغ از مصالح اجتمایی آزادی، منافع و حقوق فردی مطمح نظر قرار گرفته است در حالی که در رویکرد جمعگرایان منافع جامعه انسانی محور و مدار توجه قرار میگیرد. مکاتب فردگرا تعریفی که از مالکیت ارائه میدهند با مکاتب سوسیالیستی متفاوت است.
نگاه لیبرالیسم به خرد و اندیشه انسان به گونه ای است که انسان می تواند با تکیه بر اندیشه خود به مفاسد و مصالح خویش آگاهی یابد و را درست را انتخاب کند. از دیگر مولفههای این مکتبها پذیریش سکولارییسم است. بدیهی است که سکولاریسم به معنای نفی و تخطئه دین نیست.
کم نیستند اندیشمندانی که به رغم پذیریش مبانی مکتبهای لیبرال در مدیریت جامعه بشری افرادی به شدت دین دارند. اما وقتی تفکر لیبرالیسم را می پذیرد یعنی در مدیریت نهادهای اجتماعی سهمی برای دین قائل نیست.
مکتب لیبرالیسم تاکید بر فردیت دارد و لیبرالیسمی که امروز با دین در تقابل است همان لیبرالیسم فردگراست. این در حالی است که مکاتب در تعریف مبانی انسان شناسی معتقدند که انسانها نیک سرشت هستند و میل به خوبی ها دارند. این مکتب نوعی تکثرگرایی را به عنوان مولفه های لیبرالیسم قلمداد می کند. هنگامی که صحبت از آزادی اندیشه و حذف امور دینی در مدیریت نهادهای اجتماعی می شود به طور طبیعی بحث تکثرگرایی هم مطرح می شود. با توجه به اصول این مکتب که انسان ها از هرگونه جبر و اکراه و تحمیل بیرونی مبرا هستند بالطبع اندیشه ها و تفکرات دینی هم مجاز به چنین رفتارهایی نیستند و اخلاق و تعلیم و تربیت و اقتصاد و … هم بر چنین مبنایی شکل می گیرند و برآیند مولفه هایی می شوند که مبانی و زیرساخت های مکاتب لیبرالیستی را ایجاد می_کنند.
ما در نگرش تطبیقی میان دین و لیبرالیسم باید مبانی هر دو را مورد واکاوی قرار دهیم. دین و مبانی انسان شناختی آن تفاوت جدی با لیبرالیسم دارند. در اندیشه دینی، دین نقش محوری در هدایت و تربیت انسان دارد و در همه نظامهای دینی و جوامع دینمدار، تعقل و خرورزی مورد توجه فراوانی قرار گرفته است اما در کنار عقل آموزههای دینی نقشی موثر و اجتناب ناپذیر در مدیرت جامعه و نهادهای اجتماعی دارند.
یکی از مولفههای مکتبهای لیبرالیستی عقل بسندگی است، براساس این اصل و با وجود نیروی تعقل انسان خود را بی نیاز از دین و هدایت الهی می دانند؛ در حالیکه در اندیشه دینی و همه تفسیرهایی که از دین بیان شده، سعادت انسان به صورت کامل در پرتو آموزههای وحیانی به دست می آید و عقل در تعامل تعالی بخش با وحی است که می تواند سعادت انسان را تضمین کند.
نیک سرشتی و گرایش انسان به خوبی از دیگر عناصر اساسی لیبرالیسم است. اینکه انسان نیک سرشت است و پس از این که به مدد عقل و فطرت خود خوبی و بدی را درک میکند و با توجه به نیک سرشتی خود میل به خیر و خوبیها دارد، و از بدیها گریزان است. این موضوع در دین اسلام و هم در مکتب لیبرالیسم پذیرفته شده اما قرآن به این حقیقت نیز اشاره دارد که هر چند که انسان به کمک توانایی های ذاتی خود امکان درک مصالح و مفاسد را دارد، اما پرسشها و ابهامات فراروی انسان در حوزه معرفتشناختی و نیز گرایش به لذت ها و شهوات موجب می_شود تا انسان در تشخیص واقعیت مسیر نادرستی را طی کند.
به همین دلیل در منطق قرآن بر اساس مبانی انسانشناختی وحیانی، بعثت پیامبران و نزول آموزههای الهی از نعمتهای بزرگ و مستمر خداوند به انسانها بوده است. قرآن در سوره آل عمران می فرماید: »لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبینٍ؛ خدا بر اهل ایمان منت گذاشت که رسولی از خودشان در میان آنان بر انگیخت که بر آنها آیات خدا را تلاوت کند و نفوسشان را از هر نقص و آلایش پاک گرداند و به آنها احکام شریعت و حقایق حکمت بیاموزد هر چند قبلا گمراهی آنان آشکار بود«. (آل عمران/۱۶۴)
تجربه زندگی بشری نشان داده است به رغم نیک سرشتی انسان که مورد قبول اسلام ولیبرالیسم است، بسیاری از انسانها در برهه ای که آزاد بودند و از مجازت هراسی نداشتند، دلیل نیک سرشتی و پاک نهادی مسیر آنان مانع نشده است تا از گناه و خطا در امان بمانند. احکام جزایی فراوان در جوامع لیبرال این حقیقت را تأیید و تاکید می کنند. بنابراین باید نسبت به انسان تلقی واقع بینانه داشت. براساس همین واقع بینی است که خداوند که بیشترین آگاهی را به سرشت انسان دارد به صورت مطلق این مساله را نپذیرفته و در معرفی انسان، آن را موجودی می دانند که میل به خوبی و بدی دارد و برای هدایت انسان به خوبی و اجتناب از بدی نمی توان به نیک سرشتی انسان اتکا کرد.
قرآن آزادی مطلق فرد را که مورد تأکید لیبرالیسم و فردگرایی است نمی پذیرد آزادی در مکاتب لیبرالیستی مبتنی بر فردگرایی و رهایی از هرگونه محدودیت فردی است که شامل هرگونه لذت جویی میشود. قوانین اجتماعی نیز نمی_تواند او را محدود کنند. در میان حقوق انسانی، آزادی انسان در بالاترین جایگاه قرار دارد. در اخلاق اسلامی و تربیت اخلاق برخاسته از قرآن یکی از فضایل بزرگ اخلاقی مساله امر به معروف و نهی از منکر است؛ براساس این اصل قرآن، انسانها در برابر یک دیگر مسئولند و باید آنان را از فروافتادن در خطرات بازدارند. براساس اخلاق لیبرالیستی چنینی اقدامی تعدی به حدود و حقوق دیگران و از موارد خشونت محسوب می_شود، این نمونهها به وضوح نشان میدهد که فاصله فراوانی میان اخلاق اسلامی و اخلاق لیبرالیستی وجود دارد.
در بیان آزادی دینی مناسبات دنیای آخرت به عنوان حیات حقیقی و زندگی جاودان مطرح می شود؛ اما در تفکر لیبرال اخلاق براساس مناسبات این جهانی پیریزی می شود.براساس مبانی انسانشناختی لیبرالیسم، زن و مرد مجاز هستند در محیط اجتماعی هر گونه جلوه گری داشته باشد و با هر پوششی حضور پیدا کنند؛ اما براساس اخلاق دینی که مبتنی بر عبودیت و بندگی است همه رفتارهای انسان به ویژه رفتارهای ا جتماعی افراد با توجه به دستورات الهی توجیه مییابند. امروز جامعه ما آشفتگی و دوگانگی در سبک زندگی و هنجارهای اجتماعی است و منشأ آن را باید در رواج مبانی لیبرالیستی در فرهنگ اسلامی دانست.
ترویج مبانی لیبرالیستی که در برخی موارد با آگاهی و هوشمندانه انجام میگیرد، پشتوانه بسیاری از مشکلاتی است که در اخلاق و رفتار افراد جامعه اسلامی و ایرانی بروز ظهور یافته است. غفلت و تغافل از مبانی اخلاقی دین موجب شده تا برخی، توصیه های دینی را نشانه دیکتاتوری و تعدی به حقوق شهروندی تلقی نمایند.
اخلاق بدون توجه به مبانی انسانشناختی و غایتشناختی، معنایی نخواهد داشت. پیش از هر چیز باید تعریفی متنی بر مکتب حاکم بر یک جامعه از انسان و سعادت انسانی ارائه شود و دستورات اخلاقی نیز براساس این مبانی سامان باید. پذیرش این حقیقت که انسان مسول رفتارهای خود است و همه انسان ها در قبال یکدیگر و در نسبت به سعادت دیگران مسئولیت دارد و مدیریت جهان و انسان را باید به آفرینده هستی واگذار کرد و هرگز نمی توان از آزادی مطلق و از لیبرالیسم اخلاقی سخن گفت.
نوشته شده توسط admin در دوشنبه, ۰۲ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۵:۲۹ ق.ظ