فرهنگ قلمرویی نیست که بشود آن را محصور و همه ابعادش را تعیین کرد
گروه فرهنگی: محدثی، استاد جامعه شناسی گفت: باید مرادمان را از مدیریت فرهنگی مشخص کنیم، فرهنگ قلمرویی نیست که بشود آن را محصور و همه ابعادش را تعیین کرد و آمرانه از بالا به پایین آن را تحت کنترل گرفت.
*در حال ورود به شرایطی هستیم که از آن تحت عنوان پساانسانگرایی و بیودیجیتال شدن یاد میشود و بهنوعی انسان و ماشین یا انسان و تکنولوژی درهمتنیده شدهاند و دیگر مرز مشخصی ندارند. در این شرایط چطور باید مفهوم فرهنگ را فهم کنیم؟
آنچه شما میگوئید شاید در جوامع پیشرفته قدری قابل فهم باشد ولی برای دنیایی که ما در آن زندگی میکنیم به گمانم چنین تحولی هنوز رخ نداده است و فقط اخبار آن را میشنویم. در جهان ما هنوز بسیاری از عوامل قدیمی و کهن حکمفرماست و دارد زندگی ما را تعیین میکند.
یک نگرانی که در این نوع بحثها دارم این است که خودمان را در جهانی فرض کنیم که با جهان ما قرابتی ندارد و مسئله ما نیست.
تصور میکنم گاهی روشنفکران و اهل اندیشه به چنین احساس و تلقیای دامن میزنند که گویا آن چیزی که در جهان رخ داده، مربوط به ما هم هست. درحالیکه هنوز بسیاری از اجتماعات و بخشهای جامعه ایرانی کاملاً سنتیاند و شاید بتوانیم بگوییم به لحاظ فرهنگی هنوز متوقف در هزاران سال پیش هستند و هنوز بسیاری از سنتهای ما، بسیار کهن است.
هنوز پدیدهای به نام خونبس و قتل ناموسی وجود دارد که ریشههایش به هزاران سال پیش برمیگردد و تا امروز حیات پیدا کرده است. بنابراین نگران فریبندگی مفاهیمی مثل پساانسانگرایی، بیودیجیتال شدن و تعابیری نظیر این هستم. لذا تصور میکنم آن چیزی که میفرمایید هنوز مسئله ما نیست. مسئله ما در خیلی از موارد هنوز مسائل قدیمی و کهن است و باید توجه داشته باشیم که ترجمهای فکر نکنیم. آن چیزی که در جوامع غربی و برخی از جوامع رخ میدهد تفاوتهای جدی دارد با آن چیزی که ما میگذرانیم.
*راهحل مواجهه با این شرایط و این تعارضها چیست؟
بهطورکلی راهحل این است که در تفکر سنتی تجدید نظر کنیم. یعنی جهان به این سمت دارد میرود و نمیتوانیم مرزهای خود را به روی این تحولات ببندیم. اگر هم بخواهیم مانع شویم میتوانیم سرعت آن را موقتاً کند کنیم ولی روند تحول این است که میآید و آن بنیانهای جهان سنت را آرامآرام در هم میپیچد، سبک زندگی سنتی را در هم میپیچد و حتی مفروضات فکری باقی مانده از عصر سنت را به چالش میکشد و آرامآرام آن را تضعیف و حل میکند و با خود میبرد. گاهی ممکن است این قرنها و مدتهای مدید طول بکشد. سنت و عناصر آن میکوشند خود را بازآفرینی و درون جهان و فرهنگ جدید جایابی کنند.
اینکه نحوه مدیریت در فرایند این تحول چگونه باشد و انسان چقدر میتواند این روند تحول را مدیریت کند که دردها و رنجهایش کمتر باشد، موضوعی قابلبحث و جدی است. شخصاً فکر میکنم در این قلمرو ما خیلی نامطلوب و بیقاعده عمل کردیم. در بخشی از گفتوگوی کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری دیدم کسانی بودند که افتخار میکردند ما آخرین مدلهای تکنولوژی را در دوره خود وارد کردیم.
بدون اینکه توجه داشته باشند چهبسا تخریبهای وحشتناک اجتماعی و فرهنگی صورت دادهاند؛ بدون لحاظ کردن بستر اجتماعی و فرهنگی مناسب برای ورود این نوع تکنولوژیها و بدون تعریف کردن قواعدی. مثلاً روند واردات پدیدهای مثل تلفن همراه را مطالعه کنیم. ما چگونه در این مورد عمل نموده و این تکنولوژی ارتباطی را وارد کردیم؟ آیا قواعدی برای افراد داشتهایم؟ آیا گروه و بخشی که شایسته بوده از این تکنولوژی استفاده کند را مشخص کردیم؟ یا هیچ قانون و رده سنی و گروهی برای آن نگذاشتیم؟ سؤالم این است آیا لازم بود همه افراد در استفاده از تلفن همراه آزاد باشند؟ آیا کسی در این مورد در ایران اندیشه کرده است؟ یا جایی در دنیا بوده که وقتی میخواستند تلفن همراه وارد یا استفاده آن را عمومی کنند، چنین قواعدی را در نظر داشته باشند؟
در چنین مواقعی در وارد کردن عناصر مدرن بهخصوص عناصر تکنولوژیک و مادی، چهبسا میشود با برنامهریزی دقیقتری عمل کرد که آسیبهای کمتری به جهان اجتماعی و فرهنگی ما بزند.
*در رابطه با تعریف مفهوم فرهنگ چطور؟ آیا قائل به این هستید باید بازتعریف شود؟
پدیدههای فرهنگی که وارد میشوند چرا، ولی خود فرهنگ را خیلی درک نمیکنم یعنی چه که بازتعریف شود. میتوانیم بگوییم فرهنگ نو میشود و تحولات تازهای در هر جامعه پیدا میکند.
*هدف ما از این گفتوگو این است که به این نتیجه برسیم که نگاهمان به مدیریت فرهنگی باید چگونه باشد؟ زیرا در گذشته نگاه ما غلط بوده و فهم درستی از شرایط قبلی هم نداشتیم. حالا که این درهمتنیدگیِ عرصه دیجیتالی و زیستی دارد تشدید میگردد و مرزها از بین میرود و یک شرایط خیلی جدید و پیچیدهتری حاکم میشود، لااقل خوب است این بار نگاه و درکمان از شرایط درست باشد و به الگوی مطلوب مدیریت فرهنگی برسیم.
اول باید مرادمان را از مدیریت فرهنگی مشخص کنیم. گاهی چنین کلمهای استفاده میشود و از آن این معنا استنباط میگردد که مدیریت فرهنگ کنیم. این چیزی است که به آن نقد وارد است. این تلقی از فرهنگ، یعنی گویی فرهنگ یک امر مشخص یا یک قلمرو محدود است و چیزی است که میشود آن را کاملاً محصور و تحت کنترل قرار داد و حدود و ثغورش را تعیین و آن را دستکاری کرد و به نحوی درآورد که مطلوب ماست و بر اساس یک ایدئولوژی، طرح و چارچوب فکری خاص آن را مدیریت کرد. این نگاه از مدیریت فرهنگی طبیعتاً اشکال دارد و باید تصحیح شود که فرهنگ قلمرویینیست که بشود آن را دقیقاً محصور و همه ابعادش را تعیین کرد و آمرانه از بالا به پایین آن را تحت کنترل گرفت و دستکاری نمود. این تلقی غلط و بسیار آسیبزاست که به نظر میرسد در ایران در چند دهه اخیر مسلط بوده و بسیاری به آن معتقد بودند و آسیبهای خاص خود را به وجود آورده است. در کتابی تحت عنوان »تخریب قلمرو دینی« به این مسئله که چگونه باید در قلمرو دینی عمل شود، پرداختهایم. چه میشود که به جای اینکه آن دستاوردهای مطلوب و دلخواه تصمیمگیران را داشته باشد برعکس موجب تخریب این قلمرو میشود؟
یک برداشت دیگر این است که مدیریت فرهنگی را به معنای خیلی خاص و محدودتر معنی کنیم. یعنی آن را معادل مدیریت در قلمرو فرهنگ بگیریم. فرق است بین مدیریت فرهنگ و مدیریت در قلمرو فرهنگ. میشود در قلمرو فرهنگ مدیریت کرد. حکومتها و دولتها میتوانند در قلمرو فرهنگ حد محدودی از مدیریت را اعمال کنند. این حرف کاملاً منطقی است و اصلاً معنی ندارد که بگوییم در قلمرو فرهنگ هیچ نوع مدیریتی نمیشود انجام داد. مثلاً مدیریت در حوزه تولید کالاهای فرهنگی و ….
دولتها و حکومتها در قلمرو فرهنگی مثل دیگر قلمروها میتوانند تصمیمگیریهایی بکنند و اثراتی بگذارند و این اثرات در درازمدت میتواند مثبت یا منفی باشد. مثلاً فرض کنید سیاستگذاری در حوزه موسیقی، فیلم، کارتون کتاب و دیگر قلمروهای فرهنگ. حدودی از مدیریت در قلمرو فرهنگ را میشود اعمال کرد.
اینکه در این قلمروها چطور عمل نموده و چه طرحهایی را با چه نگاه فرهنگی اعمال کنیم چیزهایی است که باید بحث و نقد شود. باید ببینیم در دهههای اخیر در ایران چه اقداماتی شده است. مثلاً مدیریت در حوزه موسیقی چگونه بوده و چه دستاوردهایی داشته یا چه آسیبهایی زده است؟ در حوزه کتاب، مطبوعات، ادبیات، عرفان و غیره چه اقدامی صورت گرفته است؟ در حوزه هنر بهطورکلی چه نگاهی مسلط بوده و چه اقداماتی انجام شده است؟ بودجهها به چه سمتی رفته است؟ نگاه حاکم در حوزه فرهنگ چه نوع نگاهی بوده است؟ در حوزه اقتصاد فرهنگ چه کارهایی انجام و چه طرحهایی دنبال شده است؟ آیا اساساً طرحی وجود داشته است؟ بنابراین در معنای محدود کلمه یعنی مدیریت در قلمرو فرهنگ به نظرم این موضوع قابل دفاع و بحث است.
به گزارش آراز آذربایجان به نقل از مهر، در مجموع فکر میکنم حوزه فرهنگ بیش از هر حوزه دیگری نیازمند مطالعه، برنامهریزی و صبر و حوصله است. حوزهای نیست که انتظار داشته باشیم به راحتی، بدون برنامه مطالعاتی و بدون مقایسه آن با تجربیات کشورهای مختلف بتوان دربارهاش تصمیم گرفت. قطعاً این نگاه بسیار آسیبزا است. قلمرو فرهنگ قلمرویی است که اظهارنظر در آن ساده نیست و افراد باید خیلی جدیتر باشند. تصور میکنم در چند دهه اخیر آنطور که حق و شایسته این قلمرو بوده عمل نشده است. امیدوارم این گفتوگوها یک نوع حساسیتی ایجاد کند و آرامآرام کشور ما خصوصاً در قلمرو فرهنگ به سمت برنامهمندی و مدیریت بر اساس پژوهش و تحقیق برود و همچنین ارزیابیهای پس از هر اجرا برای هر برنامهای که در قلمرو فرهنگ انجام میشود صورت گیرد.
نوشته شده توسط admin در دوشنبه, ۰۱ دی ۱۳۹۹ ساعت ۱۱:۳۱ ق.ظ