فرهنگ عمومی در مسیر مدیریت شهری
علی رزم آرای
گروه فرهنگی:استلزمات زندگی نوین شهری و زندگی فرهنگی در آن، در ارتباط گیری صحیح و سریع در ابعاد مختلف، خلاصه میشود. یعنی تولید معنای فرهنگی و جهتهای متغییر آن برای نیل به تغییر و تداوم جریان مندی سیر زندگی در شهر! بسیاری از معضلات شهری در کشورهای گوناگون حاصل خروج شهرها از مرز مفهوم سنتی خود و نیل به وضع جهانی به شکل ناخواسته است. شهرها در سراسردنیا از جمله در کشور ما با مشکلات بیشماری مواجه هستند. جهان در حال شهری شدن است و این مسیر راهی بیبرگشت است. برای مواجه شدن با این مشکلات و هدایت این روند چارهای جز تجدیدنظر در روشهای سنتی اداره شهرها وجود ندارد؛ از جمله این روشها میتوان به »مشارکت« مردم در گروههای سنی و جنسی مختلف در مدیریت شهر اشاره کرد. خودارزیابی شهر به عنوان محل مناسبی برای زندگی و زیست جوانان و نوجوانان و حتی کودکان از مهمترین شاخصه های مدیریت عمومی و مردمی شهر است.برخی میپندارند مشارکت فقط معطوف به گروه سنی بزرگسال میباشد و کودکان و جوانان در این زمینه نقشی ندارند.
این تصور صحیح نیست. قشرجوان و نوپای شهری در واقع آینده روند شهریت شهرهستند. این قشر بنا به خصایص ذاتی و نو اندیشی متمایل به زمان حال و آینده ، آینه مردمی هستند که شهریت امروز شهراز تکاپوی آنان جریان ساز میشود.
آیا میتوان تصور کرد قشر جوان یک شهر به مانند قشر گذشته آن فکر و زندگی کنند؟ آیا تلقی آنان از نظام شهری همین صورت فعلی شهر و زندگی شهری خواهد بود؟
اگر دقت شود نحوه انتخاب و حرکت قشر جوان در جهت گیری فعالیتهای مختلف شهری، اجتماعی و فرهنگی از الگویی غیر بومی و خارج از حوزه شهری خود پیروی میکند. لازم نیست که این پیروی حتما ً معطوف به دنیای خارج از کشور باشد.تهران پایتخت، اصفهان نصف جهان، شیراز تاریخی و… ناخواسته الگوی شهری غیر بومی است که برای مثال قشر جوان شهر ارومیه با تناسبات و مختصات آن دست به انتخاب بزند و حرکت کند.
برای مثال زندگی شهری از نوع دانشجویی را در نظر بگیرد، دانشجویی پسر و یا دختری که چند سالی به شکل مداوم در معرض زندگی شهری و فرهنگ شهری خارج از بوم وبر شهر خود سپری کرده بی آنکه بخواهد، دیدگاه جمعی و شهریاش را با همان شهر مقصد و محل تحصیل خود تنظیم خواهد کرد. چرا که او در کنار تحصیل علمی مثلا ً، تحصیل (ناخوداگاه) فرهنگی هم میکند.
فضای متناسب شهری برای زندگی عموم مردم و علی الخصوص قشر جوان و نوجوانان و کودکان چگونه عیاربندی میشود؟چگونه امنیت شهری لازم از نظر اجتماعی و فرهنگی که بتواند شهریت شهر ارومیه را باتوجه به معضلات دغدغه ها، گذشته و پیشینه، امکانات و ظرفیت شهری بودن و شهری شدن آن، تامین خواهدشد؟
اندکی غور در عنوان نوشتار حاضر این معنارا میرساند که امروزه تلقی از شهریت و شهری بودن، در جهانی شدن این شهرها خلاصه میشود. جهان امروز یک سر غرق در شهریت و شهری شدن است.امروز هر منطقه مسکون از انسان که تجمع متمرکز و عمیق داشته باشد دارای جهان خاص خود است. جهان شهرها! مشکلات و معضلات امروزی شهرها بعد جهانی دارند یعنی شهرها جهان کوچکی هستند در حد و اندازه پهنا و دارازای خود!
وقتی امکانات به روز جهانی، پراکنش زمانی و مکانی نامحدود دارد برای مثال اینترنت و علوم سایبری، نرم افرازها و سخت افرازها با ورژن روزانه و قابلیت زمان محور و مکان محور و… معضلات ومشکلات شهرها نیز به همین میزان جهان گونه است و برای حل آن باید در یک جهانشهری و به شکل کلان اندیشید و دید کلان پیدا کرد.
برای نیل به این جهان بینی در مدیریت شهری باید به شکل کلی از اداره سنتی شهرها دست شست و اداره شهر را به دست خود شهر سپرد! شهریت یک شهر مبتنی بر همه اجزایی شهری آن است. مردمان و اهالی آن، طبقات جمعیتی جنسیتی و سنی در آن، وظایف شخصی و خصوصی فرد انسانی در جمع یک شهر مسئولیت جمعی مدیریت آن (نه یک پست،یک مدیر، یک صندلی، یک ارگان مشخص و… مدیر و ارگان شهری اول در جمعیت شهری معنا و مفهوم پیدا میکند و سپس به مسئولیت واقعی فردی راه میبرد) و… همه و همه در شهر شدن و شهریت یافتگی آن مؤثر است و در آینده یک شهر نیز دارای سهم بزرگی است.
مشکل آنجاست که این نقش هم از سوی اهالی و مردمان شهر و هم از سوی مدیریت فردی آن نادیده گرفته شده و شهر را خالی از این روابط دیده و تعریف کردهاند!
امروزه شهری که با معیارهای و ابعاد کلان جهانی دیده نشود و در عرصه های مختلف و با ظریفت های جمعیتی و بومی خود متعین و اداره نشود، با کوره دهی که از همه جهت بن بست است و راه پیشروی و توسعه به سوی آینده درآن بسته است، تفاوت ندارد.
گاها ً اصطلاحی را از زبان برخی از اهالی شهر ارومیه که اغلب تجربه زندگی در زاد بوم و شهر دیگری را مانند تهران و یا شیراز و… داشتهاند میشنویم: ارومیه شهری بن بست است، به هیچ کجا راه ندارد و آینده ای هم لاجرم ندارد.
این ادعا و طرزتلقی از کجا ناشی میشود! چرا مردمان و اهالی یک شهر مانند ارومیه شهریت شهر خود را بن بست گونه دیده و میبینند آنهم درست در عصری که ذات شهری یک شهر که از خلق و خوی مردمان و اهالی آن از هر حیث(_عمومی، خصوصی، دولت مرد، مردم عادی، پیر و جوان، زن و مرد و…) برخاسته و برمی خیزد، در مورد زادبوم شهری محل زیست خود این گونه نتیجه گیری میکنند؟
پاسخ ساده است! وقتی تجربه و الگو برداری از زادبوم و شهریت شهری دیگر را در نظر دارند و از سویی وقتی که میبینند مردم و اهالی شهرشان یعنی ارومیه از هیچ نظر در ساخت و ادراه شهر خود نقشی نداشته و حتی خود را از این نقش خواسته یا ناخواسته بری میدانند و شهری بودن وشهری زیستن را هم در اداره آن، امری سیاسی و دولتی میپندارند و حتی مدیریت به اصطلاح بالادستی و منطقهای آن، اصلا ً این نقش را در اداره شهر ارومیه به قامت اهالی آن گشاد و زار میبیند و اصلا ً توجهی ندارد که این گشادی و زارزدگی حاصل مدیریت فردی و ضد جمعی خود ایشان بوده، طبیعی است که، هم شهر خود را بن بست بینند و تلقی کنند و هم در نتیجه این تصور مردمان و اهالی و خود را بن بست بدانند!
بله مردمانی بن بست از نظر شهری و فرهنگی! شهری بن بست با کارکردی ضد خود و جهان خود! شهری ضد شهر!
نوشته شده توسط admin در چهارشنبه, ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۳ ساعت ۳:۵۹ ق.ظ