زندگی در خوابگاه وتغییر شیوههای زیستی و نگرشی
گروه اجتماعی:خیلیها معتقدند، بعد از دوران دبستان، دوران دانشجویی بویژه در مقطع کارشناسی، بهترین دوران زندگی آنها بوده است؛ دورانی که بیشتر افراد درست بلافاصله یا به فاصله کمی از دوران مدرسه به آن وارد میشوند، اما تفاوتهای آن با دوران مدرسه خیلی زیاد است. حس بزرگ شدن، استقلال و شور جوانی در این دوره ظهور و بروز پیدا میکند و آن را برای خیلیها به شیرین ترین دوران زندگی تبدیل میکند، بویژه برای کسانی که در رشته و دانشگاه مورد علاقه خود پذیرفته شدهاند، آنها علاوه بر درک خوشیها و تجربههای جدید دوران دانشجویی، آن دوره را سکوی پرتابی برای آینده خود میبینند.اما در این میان بعضیها هم با دور شدن از خانواده و زندگی در خانهها و خوابگاههای دانشجویی، دچار مشکلاتی میشوند که با وجود اینکه برایشان تجربههای جدیدی را به همراه میآورد، سختیهایی را هم به آنها تحمیل میکند. متاسفانه علاوه بر مشکلات روحی ناشی از تنهایی و دور شدن از خانواده، ممکن است در بعضی موارد حتی دانشجو به بیراهه کشیده شده و در کل، هدف از مهاجرت موقت او و تحصیل در شهر دیگر در این میان گم شود.همه آنهایی که زندگی خوابگاهی را تجربه کردهاند، میدانند که از نکات مثبت آن هم نمیتوان گذشت؛ بچههای خوابگاهی ضمن اینکه مهارتهای اجتماعی مختلفی در رفتار با دیگران یاد میگیرند و صبر و حوصله و انصافشان بیشتر میشود، میتوانند به هم کمک کنند. در خوابگاه جزوههای درسی همیشه در دسترس است و دانشجوهایی وجود دارند که حاضرند وقتشان را به رفع اشکال بقیه اختصاص بدهند. زندگی در خوابگاه راه و رسم همکاری، گذشت و فداکاری را به دانشجوها یاد میدهد که دستاورد کمی هم نیست.بیشتر خوابگاهها از نظر امکانات بسیار سطح پایینی دارند؛ در حالی که توقع میرود در یک خوابگاه استاندارد رایانه و امکان استفاده از اینترنت وجود داشته باشد؛ بسیاری از آنها حتی یک کتابخانه کوچک یا اتاق مطالعه هم ندارند و از دانشجوها انتظار میرود به امکانات موجود در دانشگاه خود اکتفا کنند.به نظر میرسد همراه با توسعه هرروزه ظرفیت دانشگاهها و اضافه شدن تعداد زیادی دانشجو آن هم بهطور سالانه، باید هم برای بالا بردن امکانات زندگی در خوابگاههای دانشجویی تلاش کرد و هم با فراهم کردن حمایتهای مشاورهای و فرهنگی، کیفیت زندگی دانشجوها را در پربارترین دوران زندگیشان بالاتر برد.دکتر مرضیه مشتاقی، روانشناس، درباره مشکلات روحی دانشجویان تازه وارد و دانشجویانی که از خانه دور هستند، میگوید: وقتی فرد در محیط خانواده قرار دارد، چون اعضای خانواده از او شناخت دارند و او را درک میکنند، از بعد روانی، بهطور معمول از امنیت بالایی برخوردار است، زیرا ترس از سوءبرداشت از حرکت و رفتارش ندارد، از نظر عاطفی تامین میشود و بهطور کامل مورد پذیرش است، اما اگر این فرد بدون اینکه مهارتهای لازم را از سوی خانواده یاد بگیرد، به ناگاه وارد محیطی شود که علاوه بر مشکلات عاطفی و دلتنگیهای ناشی از دوری از خانواده، مشکلات برقراری ارتباط با محیط جدید را هم داشته باشد، امنیت روانیاش در خطر میافتد.وی با تاکید بر بحث نبود امنیت روانی در بعضی از دانشجویان دور از خانه، میگوید: این دانشجوها حساستر میشوند، بیشتر در خودشان فرو میروند و ممکن است نتوانند از عهده کارها و مسئولیتهایی که بدون یادگیری روی دوش آنها گذاشته شده، برآیند.دکتر مشتاقی به خانوادهها توصیه میکند، فرزندان خود را تا آنجا که میتوانید با مهارتهای ارتباطی و اجتماعی آشنا کنید تا در هر محیطی که قرار میگیرند، بتوانند با توجه به آن مهارتها، با محیط و اطرافیان ارتباط برقرار کنند.وی میافزاید: دوری از خانواده و نبود حمایت کامل عاطفی و روانی آنها میتواند سلامت روان دانشجو را به خطر بیندازد و همین مساله تاثیر مستقیمی در یادگیری و پیشرفت تحصیلی او داشته باشد، افت نمرات در ترمهای اول، احساس ضعف و بیماریهای عصبی در این دسته از دانشجوها دیده میشود که برای رفع آن باید از خود خانوادهها هم کمک گرفت و به نظر میرسد گسترش مراکز مشاوره در خوابگاهها و در داخل دانشگاهها برای کم کردن این عوارض ضروری است.خیلی از دانشجوهایی که از شهر خودشان برای تحصیل به شهر دیگری میروند یا خیلی زود به دلایل مختلف، عطای خوابگاه را به لقایش میبخشند یا از همان اول تصمیم میگیرند خانهای را اجاره کنند یا به تنهایی یا با همخانهای زندگی کنند، که البته این مساله هم معضلات و مشکلاتی را ایجاد کرده است.مسالهای که لازم است دانشگاهها مورد توجه قرار دهند، علاوه بر بالا بردن امکانات خوابگاهها، بهبود شرایط حضور والدین در این مکان یا شهر محل اقامت فرزندانشان است؛ اگر دانشگاهها مکانهایی را تهیه کنند که خانوادههای دانشجویان در زمانهایی برای بازدید یا نظارت بر اوضاع فرزندانشان حضور یابند، دیگر خانههای مستقل دانشجویی بندرت شکل خواهد گرفت. در اینکه این خانههای مجردی آسیبهایی را میتواند بهوجود آورد، شکی نیست؛ البته دانشجویانی که به تنهایی در خانههای مجردی زندگی میکنند، با آسیبهایی کمتری مواجه هستند تا دانشجویانی که در این خانهها به صورت دستهجمعی زندگی میکنند.شاید مهمترین آسیب اینگونه زندگیهای مجردی این است که بهدلیل داشتن استقلال بیش از حد، در خیلی از موارد بعد از اتمام تحصیلات، دانشجو حاضر نیست کنار خانواده برگردد و او که طعم این زندگی مستقل را چشیده است، نمیتواند از پدر و مادر در همه موارد تبعیت کند و از آنها حرفشنوی داشته باشد، پس تمام سعی خود را میکند تا بعد از این دوران نیز به هر ترتیبی شده، به همان سبک زندگی ادامه دهد که گاهی باعث دیر شدن ازدواج و حتی در مواردی ترجیح دادن تجرد قطعی میشود.یکی از همهگیرترین مسائل مربوط به دانشجویانی این است که از شهرهای خیلی کوچک یا روستاها برای ادامه تحصیل به شهرهای بزرگتر مهاجرت میکنند؛ البته این مساله در مورد همه دانشجویان هم صدق نمیکند و بعضی از آنها هم خود را متعهد میدانند بعد از اتمام تحصیلاتشان برای خدمت به شهر خودشان برگردند.دکتر غلامرضا علیزاده، جامعهشناس و استاد دانشگاه ، درباره مهاجرت دانشجویان از زادگاه خودشان به شهرهای بزرگتر، میگوید: زمانی که افراد در شهرهای خودشان مشغول به تحصیل میشوند، ارتباط و همبستگی آنها با خانواده، همواره برقرار است و همین مساله باعث میشود دانشجو از بهداشت روانی بیشتری برخوردار شود و مسائل و مشکلاتش، خیلی سریع از طریق خانواده تشخیص داده شده و حل شود، اما از طرفی دیگر، ممکن است تحت این شرایط، خلاقیت و قدرتهای فردی دانشجو ظهور و بروز پیدا نکند.وی میافزاید: از دیگر مزایای مهاجرت افراد به شهرهای دیگر برای تحصیل این است که به آنها این امکان را میدهد که با خردهفرهنگهای بیشتری آشنا شوند و دانش اجتماعیشان را افزایش دهند و قدرت فصل مسائل خودشان و همینطور اعتماد به نفس بیشتری پیدا کنند.این جامعهشناس معتقد است؛ این مساله معایبی هم دارد و آن این است که دوری از خانواده میتواند فرد را به نوعی با فرهنگ جدیدی آشنا کند و اثراتی روی رفتار، نگرش و بینش او بگذارد که باعث نوعی تعارض با فرهنگ زادگاهش شود و به دنبال آن نیازها و خواستههای جدیدی را در او ایجاد کند که با امکانات و شرایط خانوادهاش انطباق نداشته باشد و منجر به اختلاف بین دانشجو و خانوادهاش در آینده شود.در مواردی میبینیم که دانشجویی که در شهر بزرگ تحصیل کرده، حاضر نیست پدرش را که ممکن است یک فرد روستایی با چهرهای آفتابسوخته و دستهای پینهبسته باشد، در جمع دوستان به عنوان پدرش معرفی کند و به جای اینکه به او افتخار کند، دیگر از داشتن آن خانواده خجالت میکشد.وی میافزاید: در کل در بیشتر اوقات آن اهدافی که از تحصیل این دانشجوها بهمنظور تربیت نیروهای کارشناس و متخصص مورد نظر بوده، تحقق نمییابد و آنها حاضر به برگشت و خدمت در زادبوم خود نیستند و این مساله باعث میشود در جایی با کمبود نیروهای متخصص و در جای دیگر با تراکم این نیروها مواجه باشیم و بهدلیل این تراکم، بعضی افراد با تحصیلات بالا باید به کارهایی بپردازند که نیازی به تحصیلات زیادی نداشته، مثل زمانی که فردی با مدرک کارشناسی به کارهایی همچون سرایداری، پارکبانی و… گمارده میشود، در حالی که میتواند در زادبوم خود بسیار مفید واقع شود.اما این واقعیت که علاوه بر کم بودن تعداد خوابگاههای متاهلی، اصلا شرایط این خوابگاهها هم مساعد درس خواندن و حتی زندگی کردن دانشجویان متاهل نیست، وجود دارد و همینطور دور بودن بیشتر این خوابگاهها از محل تحصیل دانشجویان، باعث میشود تا فردی، کاملا نیاز به زندگی در این مکان را احساس نکند، جرات نداشته باشد برای آن تقاضا بدهد، البته این امر در مورد تمام خوابگاههای متاهلی کل کشور، صدق نمیکند، بلکه تعداد محدودی هم هستند که شرایط مطلوبی دارند.
کمبود امکانات خوابگاهی برای دانشجویان معضلی قدیمی است و برای دانشجویان متاهل مشکلات بیشتری را بهدنبال دارد؛ دانشجویانی که فضای زندگیشان خانوادگی است و به امکانات بیشتری برای یک زندگی مشترک نیاز دارند، با امکاناتی مانند زندگی مجردی دانشجویان در خوابگاهها کنار میآیند. این دانشجویان که اغلب در دورههای تحصیلات تکمیلی ارشد و دکتری درس میخوانند باید مدت زمان بیشتری را برای درس خواندن و تحقیق صرف کنند، اما گاهی مشکلات محل زندگیشان وقت و انرژی را برای درس خواندن از آنها میگیرد.شاید خیلی به این نکته توجه نشود که به همان میزان که مهاجرت افراد به شهرهای بزرگتر از شهر محل سکونتشان مشکلاتی ایجاد میکند، ورود دانشجوهایی از شهرهای بزرگ، به شهرهای خیلی کوچک نیز میتواند آسیبزا باشد؛ به دنبال ایجاد دانشگاه، کسانی که از شهرهای بزرگ برای تحصیل به این مناطق مهاجرت میکنند، با خود تمام ارزشها و معیارهای رفتاریشان را به آن جامعه کوچک وارد میکنند.دکتر علیزاده در اینباره میگوید: این دانشجویان به طور معمول روی پوشش افراد آن منطقه، شیوههای گذران اوقات فراغت، حتی شیوههای تغذیه و ارتباطهایشان تاثیر میگذارند؛ همچنین از آنجایی که معمولا این دانشجوها از طبقات متوسط به بالا هستند، با امکاناتی که دارند، نوعی تورم و فشار اقتصادی را به جامعه بومی وارد میکنند که یک نمونه آن بالا رفتن اجارهخانههای منطقه بهدلیل حضور این دانشجویان در آن است.وی میافزاید: بیشترین مسالهای که در مورد مهاجرت دانشجویان از شهرهای بزرگ به شهرهای کوچکتر بهوجود میآید، همان تغییر شیوههای زیستی و معیشتی و نگرشی جوانان منطقه است، که این نوع تغییرات به طور معمول فشار زیادی را بر خانوادههای بومی تحمیل میکند. در بیشتر موارد نوع پوشش دانشجوها با افراد منطقه هماهنگ نیست و ممکن است همین مساله نیاز به آن نوع از پوشش را برای جوانان منطقه ایجاد کند و علاوه بر ایجاد مشکلات فرهنگی، ممکن است این نیاز با بودجه خانواده هماهنگی نداشته باشد و فشار زیادی را به آنها وارد کند و بهدنبال آن بین اعضای خانواده، نوعی درگیری و دلخوری بر سر این مسائل بهوجود آورد و انسجام بین اعضای خانواده را از بین ببرد.
نوشته شده توسط admin در یکشنبه, ۲۳ آذر ۱۳۹۳ ساعت ۶:۵۵ ق.ظ