“رعایت کنید تا نبندندمان”؛ نشان دیگری از عرفی شدن

“رعایت کنید تا نبندندمان”؛ نشان دیگری از عرفی شدن

مهرداد خدیر
گروه تحلیل :این متن در نقد نوشته ای با هم دلانه‌ترین واژه‌ها نیست که حس همکاری مشتری را برمی انگیزاند بلکه به دنبال بیان نکته ای دیگر است / کسانی که پلیس را مأمور این کار کرده‌اند تصور می‌کنند یا می‌کردند که جامعه را دینی می‌کنند حال آن که در عمل بخشی را سکولار کرده‌اند.
چنان که در مجتمع گردش‌گری »مهر و ماه/« در ۶ کیلومتری جاده قم که بر سرحجاب (‌پوشش زنان مراجعه‌‌کننده و نه کادر کارکنان خودشان) پلمب شده بود -تا نماد و نمودی از شیوه جدید کنترل رسمی پوشش زنان باشد- پس از بازگشایی این بنر را نصب کرده است: »ازت ممنونم! که با حفظ حجاب به ماندگاری ما کمک می‌کنی«. منظور این است که اگر روسری نگذارید ما را جریمه می‌کنند. پس لطف کنید رعایت کنید و برای این مضمون از کلمه »ماندگاری« استفاده شده است.
در خبر آمده بود که برای مدیران و کارکنان هم جلسات توجیهی و آموزشی گذاشته شده و بعد از اخذ تعهد، شامگاه دوشنبه ۴ دی دوباره باز شده و فعالیت از سر گرفته است. اول این که پیش تر درضرورت حفظ حجاب زنان به آموزه‌های دینی اشاره می‌شد با مضامینی از این دست: “حجاب، محدودیت نیست، مصونیت است” یا روی دیوار خانه‌ها می‌نوشتند “بی‌حجابی زن از بی‌غیرتی مرد است” یا به عنوان “بهترین زینت زن” تبلیغ می‌شد اما حالا گفته می‌‌شود “رعایت کنید تا ما را نبندند”.
در واقع کسانی که پلیس را مأمور این کار کرده‌اند تصور می‌کنند یا می‌کردند که جامعه را دینی می‌کنند حال آن که در عمل بخشی را سکولار کرده‌اند. چون جامعه دینی به جنبه‌های اُخروی کار دارد و جامعه سکولار نگاه عرفی دارد. پیش از انقلاب و در مدرسه مذهبی شرکت کردن یا نکردن در نماز جماعت مدرسه هیچ تأثیری در نمره انضباط نداشت چون می‌گفتند نماز برای نمره نیست و حالا در حکومت دینی ضرورت حفظ حجاب به خاطر نبستن فروشگاه اعلام می‌شود. اصلا وقتی می‌بندند چه نیاز به جلسات توجیهی؟ مثل این‌که یکی با چوب بالای سر آدم ایستاده باشد و خواستی داشته باشد. طبیعی است که خواست او را اجرا می‌کنیم و نیاز به توجیه بیشتر ندارد. چون خود چوب توجیه‌ترین توجیه است! اما اینها دنیوی است. سال‌ها پیش، جوانی مدارک خودرو را خواست. به او گفتم شما که نه لباس فرم دارید و نه کارت شناسایی. از کجا مطمئن شوم واقعا مأمورید؟ پاسخی نداد اما ناگهان دیدم مسلح است. بلافاصله مدارک را ارایه دادم. گفت: چه شد؟ گفتم: هیچ! کارت شناسایی‌تان را دیدم. از هر کارتی معتبرتر است. دوم: اگر به خاطر پوشش مراجعین مدیر و مالک مجازات شود در هر صنف شاید رقیبانی به فکر استفاده از این حربه بیفتند! ضمن این‌که این مورد خصوصی بوده آیا در جای دولتی هم می‌توانند پلمب کنند؟ مثلا آیا خلبان هواپیما را هم می‌توان به خاطر نوع حجاب مسافران مؤاخذه کرد؟ شاید گفته شود در جای دولتی مدیر را مؤاخذه می‌کنند یا همان دم در مأمور می‌گذارند. اگر کار مأمور است چگونه انتظار دارند مدیر و پرسنل که برای کار دیگری تربیت یا استخدام شده‌اند وظایف مأمورین حراستی را انجام دهند؟ در دولتی ها باز برخی از مدیران حراست در دولت فعلی بر جایگاه مدیریت نشسته و تخصص و تجربه دارند اما در خصوصی‌ها نه.با این حساب تصور کنید خانمی از مدیر بانک وام بخواهد و او موافقت نکند. کافی است حجاب از سر بیندازد تا مدیر دولتی که مشتری بانک از او ناراضی است، برکنار شود! ملاحظه می‌کنید که شیوه ابداعی‌شان چه تبعاتی دارد و مدیر بانک وسط کار روزانه باید مراقب نوع حجاب مشتریان هم باشد و هم زمان کار حراست را هم انجام دهد.
سوم: یا تصور کنید اعضای خانواده در راه سفر با خودرو به مجتمع می‌رسند تا استراحت کنند، غذایی بخورند یا به دست‌شویی بروند. مرد به زن و دختر می‌گوید روسری‌هاتان را درست کنید تا دوباره اینجا را نبندند. این یعنی پذیرفته‌اند که ساحت خیابان از محیط مسقف و فروشگاهی یا اداری جداست و این هم از اتفاقا خاص پس از ۲۵ شهریور است. چون تا قبل از این فقط خانه را حریم خصوصی می‌دانستند. حالا اما از خیابان و خودرو به داخل مجموعه‌های عمومی رضایت داده‌اند.
بدین‌ترتیب از مجتمع که خارج شدند و دوباره سوار خودرو شدند روسری را می اندازند و در ذهن دختر نوجوان این انگاره شکل می‌گیرد که در حق مدیر و کارکنان مجتمع یا فروشگاه لطف کرده بودند نه این که آموزه شرعی یا مصوبه قانونی را رعایت کرده باشد.
این متن البته در نقد آن نوشته نیست چون از هم‌دلانه‌ترین واژه‌ها استفاده شده و قطعا تأثیری بیش از آموزه‌های کلیشه‌ای دارد. منتها متن را می‌شود ساده‌تر هم کرد: ” لطفا روسری‌تان را نیندازید. به ما گیر می‌دهند و ما را از کاسبی می‌اندازند.” البته سوء‌تفاهم نشود. این نوشته نمی‌خواهد تأثیر‌گذاری این شیوه‌ها را انکار کند. چرا که از دیرباز جوامع با ترس و پاداش کنترل می‌شده‌اند و مکانیسم ترس و پاداش از خُرد تا کلان اجرا می‌شود و بیشتر هم ترس. هنر ادیان اما این بوده که به جای ترس و پاداش مادی با ترس و پاداش اخروی کنترل می‌کرده است. ما در مذاکرات هسته‌ای با بالا بردن درصد غنی‌سازی می‌ترسانیم و غربی‌ها با تحریم. در زندگی زناشویی مرد از طلاق می‌ترساند و زن با اجرا گذاشتن مهریه. در محل کار رییس با اخراج می‌ترساند و کارمند با شکایت به اداره کار. در محیط آموزشی استاد با کسر نمره و انداختن می‌ترساند یا با نمره ارفاقی پاداش می‌دهد و دانشجو با شکایت به مراجع بالاتر.
ترس و پاداش همه جا هست ولی اموری مانند نوع پوشش اگر به فرهنگ یا آموز? دینی نسبت داده شود نزد دیگران ستوده خواهد شد حال آن که اگر ناشی از ترس یا به خاطر پاداش باشد از هر ارزش معنوی تهی می‌شود و این‌گونه است که از بام تا شام دم از معنویت می‌زنیم و به یکی از مادی‌ترین جوامع دنیا تبدیل شده‌ایم که از صبح تا شب در حال شمردن‌ایم. کثیری از دست می‌دهند و قلیلی بیشتر گرد می آورند. مادی شدن این اکثریت البته از سر ناچاری است چون قدرت خرید خود را دارند از دست می‌دهند و سرمایه‌هاشان به لطف جماعت شعاری دارد آب می‌شود البته اگر سرمایه‌ای باقی مانده باشد.
به گزارش آراز آذربایجان به نقل از عصر ایران؛ با این همه دو وجه مثبت داستان قابل انکار نیست: نخست این که قبول کرده‌اند که مالک خیابان و عرصه عمومی نیستند و صحبت از بانک و مجتمع گردشگری است که به بخش دولتی یا خصوصی تعلق دارد نه خیابان و کوی و برزن که عمومی است. دوم این که انگار به حداقل رضایت داده‌اند و به لحاظ قانونی کافی است زنان شالی بیندازند. کما این که محسن کوه‌کن نمایند? پیشین مجلس هم گفته است باید از از کم‌حجاب‌ها و بد‌حجاب‌ها و شل‌حجاب‌هایی که می‌توانستند بر سر نکنند اما حجاب از سر نینداخته اند تشکر کنیم و احسنت گفته.
بله، حق با شماست: این دیگر مکث نبود. یادداشت شد!

نوشته شده توسط admin در پنجشنبه, ۰۸ دی ۱۴۰۱ ساعت ۸:۰۸ ق.ظ

دیدگاه


4 + = هفت