جهان تئاتر جهان پویای فرهنگ های انسانی

جهان تئاتر جهان پویای فرهنگ های انسانی

علی رزم آرای
گروه فرهنگی : زمانی پیتر بروک کارگردان بزرگ تئاتر انگلستان در مصاحبه پیرامون تئاتر امروز و تلقی خود از تئاتر امروز چنین گفته بود:
»تئاتر زنده¬ای که به یک نیاز واقعی در جامعه متصل و مرتبط امروز پاسخ دهد وجود ندارد و این حتما ناشی از واقعیتی است که ما از زندگی درجامعه هماهنگی که چنین تئاتری مقام و علت وجودی خود را به راحتی در آن پیدا می¬کند بسیار دوریم.
در حال حاضر هیچ نیازی توسط تئاتر برآورده نمی¬شود. افرادی که عادت به تئاتر رفتن دارند چیزی از نمایشنامه¬ها به دست نمی¬آورند، کمترین عنصری که بتواند فردا در زندگی جاری به کارشان بیاید در آنها پیدا نمی¬کنند. باید حقیقتا راه عبور از کوچه به تئاتر، کاملا بر همگان باز باشد و بین آنها مبادلات به آزادی جریان پیدا کند. همه می¬دانند که واقعیت چیز دیگری است.سنت چنین می¬گوید که هنرپیشه باید از در ورودی هنرمندان وارد تئاتر شود. این یک پرده آهنین واقعی است که به خشونت، سمبل انفصال بین زندگی روزمره و زندگی روی صحنه است، برای مردم هم همینطور است. وقتی که پذیرفتند به همین طریق عمل کنند هیچکس با قصد مقابله زندگی خود با زندگی¬ای که روی صحنه به او عرضه خواهند کرد به تئاتر نخواهد رفت.« (سایت فرهنگ و انسان شناسی- جامعه و تئاتر، مصاحبه یا پیتر بروک)چرا پیتر بروک پیرامون تئاتر آن روز اروپا و به شکل مشخص تئاتر انگلستان چنین اظهار نظری می¬کند؟ در قیاس با این نظر، کشور ما و نیر به شکل خردتر استان و شهر ما یعنی آذربایجان¬غربی و کلانشهرارومیه آن هم درشرایط امروزی و با معیار امروز، نباید تئاتر وجود به معنای حقیقی خود داشته باشد که البته از نظرگاهی حتی وجود خارجی ندارد؛ الا تکاپوی در مسیر ادعایی حیثت و عرضه بودن¬های شخصی و فردی!کمتر دقیقتر می¬شویم! واقعاً تئاتر ارومیه برای خود تئاتر کاری کرده است؟ آیا جایگاه تئاتر در بین رشته¬های هنری فعال در زمینه هنر جایگاهی مناسب و اثر¬گذار است؟تا کجا مسئولین مربوطه و غیرمربوطه، مسئول چنین تصویری از تئاتر ارومیه و استان هستند؟تاکجا خود تئاتریان و مدعیان آن؟ شاید برشماری و تأکید بر مشکلات بزرگی چون عدم فضایی اجرایی مناسب، عدم توجه درخور، کمبود منابع مالی، عوامل انسانی ناساز و غیر اثرگذار در مصادر مربوط در امر نمایش و تئاتر و … بر سرراه سیر عادی تئاتر ارومیه و استان، امری بدیهی باشد و تکرار مکررات! اما چرا در در مسیر و سیر دیگر رشته¬های ادبی و هنری همچون، ادبیات داستانی، شعر و یا حتی هنرهای تجسمی چنین مشکلاتی نتوانسته است راه انجام و پیشبرد فعالیت¬های جمعی چنین رشته¬های هنری و ادبی را سد کند؟!
به سخنان پیتر بروک باز می¬گردیم: »در حال حاضر هیچ نیازی توسط تئاتر برآورده ¬نمی¬شود. افرادی که عادت به تئاتر رفتن دارند چیزی از نمایشنامه¬ها به دست نمی¬آورند، کمترین عنصری که بتواند فردا در زندگی جاری به کارشان بیاید در آنها پیدا نمی¬کنند…«سؤال بزرگی است که تئاتر ارومیه چه نیازی از نیازهای امروز را حداقل در ارتباط با خود تئاتریان حل می¬کند؟ متن نمایشی تا کجا با نسبت جمعی فردی انسان امروز و دنیای امروز حداقل در کشور ما و شهر ما و استان، طرح، تألیف و انتخاب می¬شوند؟ نویسنده این نوشتار بارها و در نوشتارهای گوناگون خود و از جهات مختلف، مسئله کارکردهای فرهنگیِ هنر و ادبیات را مورد توجه قرار داده است. از آن جمله در یادداشتی تحت عنوان “غیاب جمع¬اندیشی هنری و سترونی هنر در کلانشهر ارومیه” از دیدگاه جمعی و تحت اصطلاح جمع اندیشی¬های هنری و ادبی به این مسئله پرداخته بود:»ارومیه شهری که اسمش یدک کش تاریخ و فرهنگ است و ریشه¬ای به بلندی عمر دریاچه آخرالزمانش! دارد، خود دچار نسیان فرهنگی شده! ارزش¬گذاری انسانیت درحیات انسانی امروز به عمق ساختارهای فرهنگی و هنری هر جامعه انسانی باز می¬گردد.
تولید و پالایش هنری و فرهنگی هر قدر به دگرگونی زندگی انسان و اجتماع او بیشتر یاری برساند از ارزش والایی برخوردار می¬گردد چرا؟ چون اگر از یک سو هم زمان و معاصر عمل می¬کند و با زمان امروز انسان سر و کار دارد ( و این بدون شناختن معنای زمان که هر سه وجه حال، گذشته و آینده در این معنا نهفته است، میسر نیست!) از سوی دیگر همه ابعاد وجودی او را از بدو پیدایش و خلقتش مورد پرسش و توضیح قرار می¬دهد.انسان امروز در تولید هنری و فرهنگی خود به تنهایی عمل نمی¬کند بلکه من جمعی بشریت هویت او را به عنوان نویسنده و شاعر و یا هنرمند و… می¬سازد و هم این من جمعی مخاطب اوست. ( دراینجا تئاتر جمع هنرمندان و جمع مخاطبان) و این یعنی جمع¬اندیشی نه من¬اندیشی! متأسفانه در جامعه فرهنگی و اجتماعی ما (و در این جا ارومیه یا همان اورمیه) یک بیماری¬ فرهنگی و ریشه دار از نظر تاریخی وجود دارد از این بیماری و ناهنجاری می¬توان به نام خود مطلق¬انگاری یا خود حق-انگاری یاد کرد. روشن است که دغدغه این نوشتار و متن به حوزه اجتماعی و فرهنگی باز می¬گردد و مصادیق آن نیز اجتماعی، فرهنگی و هنری خواهند بود. اگر بپذیریم که جمع¬اندیشی تنها آینه شفاف و روشنی است که من فردی و جمعی انسان در آن رویت می-شود، مورد پرسش و نقد قرار می¬گیرد، پالایش می¬شود، دگرگون می¬شود، حتی مورد روایت واقع می¬شود( مانند هنر نمایش و تئاتر)، پس فقدان این نهادها و روحیه¬های جمع اندیشانه به معنای جمود و عدم تحرک در گستره یک جامعه و اجتماع انسانی آن به شمار می¬آید.
البته این فقدان صورت¬های متفاوتی دارد یعنی فقط به معنای نیست و نبود تعریف نمی¬شود. ناکارآمدی و سترونی (نازایی و عدم آفرینش فرهنگی و هنری) هم از صورت های فقدان به شمار می¬آیند ( ناظر بر سخنان پیتر بروک در ابتدای این نوشتار)…..«با این شرح و طرح سؤالاتی از جنس سؤالات طرح شده در متن نوشتار پیشرو، طرح زمینه¬های اثربخش برای هنر نمایش و تئاتر در کلانشهرارومیه و استان لازم و ضروری است. تئاتر در ذات خود نوعی جنگ است! جنگ با سرنوشت و عدم تسلیم بر آن! این بهترین زمینه¬ برای آینده تئاتر ارومیه و استان است. جنگیدن برای آینده با چاشنی جمع¬اندیشی!؟و این فقط در یک مسیر محقق می¬شود، تحمیل از طریق عملکرد مداوم و مثبت!

نوشته شده توسط admin در دوشنبه, ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۴ ساعت ۵:۱۰ ق.ظ

دیدگاه


3 + دو =