معنایابی زندگی با آرمانی بالاتر از هدف های متغیّر دنیایی

معنایابی زندگی با آرمانی بالاتر از هدف های متغیّر دنیایی

جمال الدین سلیمانی کیاسری
گروه فرهنگی:ازمهم¬ترین نیازهای انسان داشتن آرمانی بالاتر از هدف ¬های متغیّر دنیایی است. تنها با داشتن چنین آرمانی است که انسان می¬داند چگونه برنامة زندگی¬اش را تنظیم کند و بدون آن، سردرگمی انسان را در خود می¬پیچد.
مسألة معنایابی زندگی، امروزه در روان درمانی اهمیت فراوانی یافته و یکی از شاخه¬های روان درمانی، معنا درمانی نام گرفته است. روان¬شناسان معنا درمان، معتقدند که همة بیماری¬های روانی را که منشأ جسمانی ندارند، می¬توان با معنادار کردن زندگی درمان کرد. معنا دادن به زندگی باید به گونه¬ای باشد که فرد برای زیستن خود به تصویری از هدف نهایی دست یابد تا در پرتو آن همة زندگی برایش معنادار شود و سؤالی بی¬پاسخ که معنادار بودن زندگی وی را متزلزل سازد برایش باقی نماند. در این صورت است که همة بیماری¬های روانی که دارای منشأ جسمانی نیستند، علاج پذیرند.
جنینی را در رحم مادر تصور نمایید. این جنین درکی از عالم بیرون و راهی برای ارتباط با آن ندارد. اگر فرض کنید چشم جنین باز شود و قدرت شناخت محیط خود را پیدا کند، از وضع خود تعجب می¬کند. او با خود می¬گوید:
» این چه زندگی است؟ اصلاً برای چه به اینجا آمده¬ام؟ چرا اینجا تاریک است؟ چرا اینجا اینقدر تنگ و کوچک است؟ چرا فقط من اینجا هستم؟ از این وضع خسته شده¬ام. تا کی باید در این زندان تنگ و تاریک زندانی باشم؟ ای کاش به وجود نمی-آمدم. من که نفهمیدم برای چه درست شدم.«
مدتی می¬گذرد و جنین مراحل پایانی رشدش را تمام می¬کند. کم¬کم آمادة پانهادن در دنیای بزرگ خارج رحم می¬شود. چشم-هایش را می¬گشاید.
» چه عالم بزرگی! چه نور پرتابشی! چقدر موجودات فراوانی در کنار من زندگی می¬کنند! تازه فهمیدم چرا در آن زندان تاریک محبوس بودم.«
زندگی انسان در این جهان و رفتن از آن بی¬شباهت به وضع جنین در رحم و انتقال آن به دنیا نیست. اگر دنیا را بدون حیات پس از مرگ در نظر بگیریم، زندگی انسان با ابهامات زیادی مواجه می¬شود. به عبارتی زندگی انسان، فاقد معنا و مفهوم می-شودیک انسان مادی مرگ را وداع با همه چیز و جدایی مطلق از هستی می¬پندارد. به راستی چنین زندگی تلخ و چنین مرگی وحشت¬زاست!اما انسان معتقد به آخرت این دغدغه را ندارد. برای او زندگی بسیار پرمفهوم است، زیرا گسست و تمام شدن در آن نیست. از نظر او مرگ تولد جدید و بیرون آمدن از یک زندان تنگ و ورود به جهانی وسیع و عاری از غم و رنج و ظلم و بدی است.
از نظر او دنیا مکتب خانه¬ای است که نقش آماده¬سازی انسان برای بهره وری از یک جهان بزرگ¬تر را بر عهده دارد.توجه به این نکته لازم است که جاودانگی و بقا خواستة فطری همة انسان¬هاست. اصل وجود چنین میلی با مراجعه به وجدان کاملاً واضح است. شواهد مختلف نیز آن را تأیید می¬کند. از سوی دیگر شواهد مستقیم و ارزشمند کمی برای زندگی پس از مرگ وجود دارد. بعد از آن که مغز از کار کردن باز می_ماند شخص نمی¬تواند دوباره زنده گردد. ما شخصاً هیچ کس را نمی¬شناسیم که از میان مردگان بازگشته باشد تا برای ما دربارة زندگی آینده صحبت کند. بنابراین از طرفی تمایل شدیدی داریم که دوباره زنده شویم و با محبوب¬هایمان باشیم و از طرف دیگر هیچ شاهد مستقیمی بر این که بار دیگر زنده خواهیم شد وجود ندارد و یا دلیل اندکی برای آن وجود دارد. به نظر می¬رسد که گور آخرین جایگاه بشری است.آن چه می¬تواند انسان را از این تحیّر برهاند و از اساس به درمان مشکل بپردازد، تفسیر قابل قبولی از هستی است که سؤالات جدی¬اش را دربارة موقعیت خود در هستی و آغاز و پایان زندگی¬اش پاسخ دهد، تفسیری که پشتوانة منطقی داشته باشد و بتوان بدان اعتماد کرد. بلا و مصیبت جزء لاینفک زندگی دنیاست، و همة انسان¬ها به نوعی با آن مواجه می¬شوند.
انسان با صدها سال علم و تجربه اندوزی توانسته است بخشی از این رنج ها را برطرف کند لکن علم و قدرت انسان به اندازه¬ای نیست که امنیت کامل برای خود ایجاد کند و این رنج¬ها را به طور کامل بزداید.
عده¬ای تلاش می¬کنند با وعده¬های کم¬اهمیت دنیایی مرهمی بر رنج¬های انسان¬ بنهند؛ وعده_هایی چون تحمل رنج¬ها انسان را به هدف¬های بالا می¬رساند و او را با اراده می کند و تحسین مردم را به همراه دارد و نام نیک از انسان به جا می¬گذارد.
اما روشی که دین با دادن جهان¬بینی خاص خود در اختیار انسان می¬نهد، موضوعی برای رنج و ناراحتی باقی نمی¬گذارد. دین با تفسیر روشن از زندگی انسان و معنادهی به آن، بلاها و رنج ها را نیز در بردارندة معنای عمیق و باارزشی می کند و هر گونه گزاف و عبث را از آن نفی می کند. دین از یک سو جهان¬بینی توحیدی را به انسان می¬بخشد، بر این اساس همة هستی ملک مطلق خداست و او حق دارد هر چه می¬خواهد به هر کسی بدهد یا از او بستاند. و انسان در حقیقت مالک حقیقی خود و چیز دیگری نیست. بنابراین انسان مصیبت دیده چیزی از دست نمی¬دهد که رنج و ناراحتی او را به همراه داشته باشد.(در معنایابی عمیق خلقت از ارتباط با توحید تأمل نمایید)از سوی دیگر دین پایان حرکت انسان را نقطة رسیدن به خواستة فطری¬اش معرفی می¬کند یعنی رسیدن به آفرینندة خود-کمال بی¬انتها و مطلق- این مقصد تمام رنج¬های طول مسیر را آسان می¬کند و به آن معنا می¬دهد. بعلاوه این که رسیدن به این هدف مساوی است با دریافت پاداش¬های بی¬نهایت به خاطر همة رنج¬ها و مشقت¬ها و مصیبت¬هایی که در این مسیر او را به زحمت انداخته¬اند. باور به آخرت موجب می¬شود انسان همة تلخ¬ها را شیرین ببیند و با خاطری آسوده آن را بپذیرد، زیرا او را به هدف نهایی¬اش نزدیک می¬کند. او همة آن¬ها را امتحانی از سوی محبوب خود می¬بیند که برای گزینش و انتخاب افراد شایسته نهاده شده¬اند. از این رو این امتحان¬ها برای او خیلی با اهمیت است. هرگز نگاه اعتراض¬آمیز به آن ندارد و سعی در عبور از آن با نهایت دقت و هوشمندی دارد.
دین با هر نوع ستاره¬شناسی، زمین¬شناسی و فیزیک می¬تواند سازگار افتد، اما نمی¬تواند با جهانی بی¬هدف و بی¬معنا بسازد. اگر نظام امور بی¬هدف و بی¬معنا باشد، پس زندگی انسان نیز بی¬هدف و بی¬معنا خواهد بود. راز نجات انسان از غرق شدن در باتلاق پوچ¬گرایی، گشودن صفحة دیگری از زندگی در برابر اوست؛ زندگی جدیدی که نابود شدنی نباشد. ایمان به معاد این نتیجه را برای انسان به ارمغان می¬آورد، منکران آخرت فاقد این جهان¬بینی¬اند و به طور طبیعی به پوچی مبتلا می¬شوند- مگر آن که مانند بسیاری از منکران معاد خود را با لذات دنیا و سرگرمی¬های گوناگون تخدیر کنند و تأمل جدی دربارة زندگی نداشته باشند.

نوشته شده توسط admin در سه شنبه, ۰۱ تیر ۱۳۹۵ ساعت ۶:۰۶ ق.ظ

دیدگاه


+ پنج = 7