جایزه ادبی ارومیه محکی بر داشته های داستانی استان

جایزه ادبی ارومیه محکی بر داشته های داستانی استان

علی رزم آرای
گروه فرهنگی : اشاره: نویسنده این نوشتار در گذشته نیز حول محورعناوینی چون حاشیه¬نشینی ادبیات ارومیه، ادبیات ارومیه از تحقیق تا تبلیغ، هویت ادبیات داستانی ارومیه، جازه ادبی ارومیه به مثابه یک جریان و …. پیرامون ادبیات داستانی ارومیه و استان نکاتی چند را شرح کرده است. نکاتی در چند و چون تاریخ ادبیات¬داستانی ارومیه واستان، نقدادبی و مخاطب¬شناسی آن، آسیب¬شناسی محافل¬ادبی، رویکرد تخصصی و جریان¬مدار نسبت به ادبیات¬داستانی ارومیه و نیز آسیب¬شناسی نحوه و شیوه برگزاری جشنواره¬ها، کارگاه¬ها و ….! نوشتار حاضر نیز در ادامه همان نکات و مباحث به قلم سپرده شده است. عنوان نوشتار حاضر، از یک جهت دارای بعد عمومی و از جهت دیگر دارای بعد خاص است! البته خاص در معنای خاص ادبی و داستانی! بعد عمومی آن جریان و اجرای ادبیات داستانی است در مقام یک نهاد فرهنگی که برمدار تولید داستانی در حرکت بوده و خروجی آن نیز ایجاد زاویه جدید در جهت روایت زندگی انسان و حیات انسانی است. ناگفته پیدا است که موضوع بنیادین ادبیات داستانی، انسان است.
یا به عبارتی یک من انسانی! منِ انسانی مؤلف اثر، منِ مخاطب اثر و در نهایت منِ راویی اثر! اگر انسان ایرانی یا در گستره مشخص¬تر انسان ترک آذربایجانی معاصر را در این چرخه در نظر بگیرم، بغرنج بودن توضیح وضعیت راویی من انسان ترکِ آذربایجانی آشکار می¬شود.یک بعد این بغرنجیت، زبان است! زبان روایت! زبانی که این من، در گستره داستانی، در آن زبان، متولد می¬شود و در ادامه قرار است گفتمانی از جنس داستان حول محور این من اتفاق بیفتد!بعد دیگر این بغرنجیت، شناسایی طرفین چنین گفتمانی در فرم داستانی است. یعنی منِ مخاطب! در نسبت با منِ مؤلف! مایه اصلی این نسبت روایت است و روایت روای می¬طلبد! من راوی!زمانی که زبان روایت در واقعِ خود و در حقیقتِ خود، در تعلیق تاریخی است( به شکل روشن روایت داستانی زبان ترکی آذربایجانی ) چگونه می¬توان به وجود و شناسایی طرفیت چنین گفتمانی اندیشید!بعد دیگر عدم پذیرش تثبیت معاصر زبان روایت و راوی است! برای مثال من مؤلف به زبان ترکی روایت می¬کنم تا به داستانی برسم از جنس همین زبان! یعنی رسیدن به اثری که با زبانی ترکی، در زبات ترکی اتفاق بیقتد! یعنی برای آفرینش یک اثر مشخص، آن را با زبان ترکی و در زبان ترکی روایت می¬کنم نه برای معرفی یا تثبیت خود زبان ترکی!این عدم پذیرش تثبیت زبان ترکی آذربایجانی در زمان معاصر از سوی کسانی است که نسبت به این زبان تاریخ زده عمل می¬کنند( در تاریخ به دنبال این زبان هستند نه در دوران معاصر) و نیز کسانی که مطالبات صرف سیاسی دارند و جزء این نیز نمی¬اندیشند! این هر دو تفکر، آسیب جدی و مانع جدی در جریان تثبیت زبان ترکی¬آذربایجانی هستند و نیز علت غیبت زبات ترکی¬آذربایجانی در جهان معاصر روایت!به همین نسبت می¬توان دریافت که چرا تولید داستان در زبان ترکی¬آذربایجانی دچار بحران و رکود است و از دیگر سو یا همین ملاک وضعیت مخاطب این تولیدات را نیز سنجید و به وضعیت داستانی آن بدون ادعا رسیدگی کرد.اما در مقابل انسان ترک آذربایجانی خود را در ساحت زبان دیگری نیز روایت می¬کند. زبانی که قدرت تاریخی بدون انکاری دارد و حضور معاصر آن نیز نسبت به حضور فرهنگی زبان¬ها در ساخت فرهنگ جهانی، در بحران است: زبان فارسی!زبان فارسی که درمقام انتخاب همچون هر زبان دیگری، محملی است بر آفرینش ادبی و داستانی! اما در اینجا یعنی در گستره زبان فارسی نیز من ِانسان ترک آذربایجانی در گستره روایت داستانی غایب است و به همان نسبت مخاطب آن نیز گیج و حیران!پیشنه حضور انسان ترک آذربایجانی در گستره روایت داستانی از جنس زبان فارسی نشان می¬دهد که مؤلف ترکی-آذربایجانی زبان فارسی را در جهت فرهنگی این زبان به کار نبرده و این زبان صرفاً یک ابزار بوده است و بس!در اینجا نیز موضوع گفتمان داستانی از حیث منِ مخاطب و منِ راویی از سمت مخاطب معیوب عمل می¬کند و از سمت راویی نیز در حد همان ابزار! پس در هر دو صورت، نیاز اصلی پذیرش تثبیت زبان ترکی آذربایجانی است و پذیرش حضور در متن آن!اما بعد خاص عنوان این نوشتار به موضوع عملکرد و قصویت داستان به عنوان یک فرایند درون¬متنی و صورت قصوی آن و طبیعتاً نه داستانی آن می¬پردازد. به شکل روشن اصطلاح داستان ترجمه¬ای تحت اللفظی از داستان کوتاه یا همان در زبان انگلیسی است. اما در اصل معنای حقیقی این اصطلاح Shurt storyShurt story خواندنی کوتاه است که بیشتر ناظر بر وجه برون¬متنی اثر ادبی است و با مخاطب در ارتباط! اما لفظ داستان در ترجمه فارسی خود قرار است بیشتر حوزه درون¬متن و مؤلف اثر را نمود دهد.عمل خواندن در ارتباط با مخاطب اتفاق می¬افتد، حال آنکه مؤلف در گستره نوشتاری زبان و در اصطلاح متن زبان، با خلق و خلاقیت در پی مخاطب قرار دادن اطراف و پیرامون خود است. پس خواندن وجه بیرونی¬ متن اثر است که در نقد ادبی امروز در سرفصل مباحث مخاطب¬شناسی قرارداشته و به تأثیر اثر در تجربه یگانه اثر در دنیای هر مخاطب به واسطه خوانش خاص و منحصر به فرد هر مخاطب و خواننده از اثر، می¬پردازد.این مبحث در چهارچوب جامعه¬شناسی ادبیات مطرح بوده و علمی است که معتقد است هر مخاطب، یک اثر ادبی را با توجه به خوانش خود و در دنیای خود به واسطه خواندن آن، یک بار به شکل کامل تجربه می¬کند و در نهایت در تکوین نهایی اثر در تأثیر و تبدیل آن به اندیشه و ادبیت متن، یاری می¬دهد. از اینجا مبحث عملکرد متن ادبی یا خالقیت متن ادبی مطرح شده که بر اساس آن متن ادبی و قصوی، به بازتولید حضور انسان، دیدگاه¬ها و باورهای او در گستره زمان و عصری خاص می¬پردازد.بر همین مبنا اطلاق اصطلاح داستان بر متن قصه¬کوتاه یا حتی قصه بلند و رمان بیشتر عرفی و زاییده ترجمه¬های تحت اللفظی وسلیقه افراد غیرحرفه¬ای در حوزه تئوریک ونظری قصه¬نویسی است و در اصل اصطلاحی صحیح از نظر تخصصی نیست.در هرحال این دو بعد را بهانه قرار دادیم تا از زوایه¬ای غیرمحتوایی به چهارچوب علمی جایزه ادبی ارومیه در ابتدای قوام دومین دور آن در گستره استانی، بپردازیم و درست به همین دلیل معیار محک¬مان نیز داشته¬های تخصصی و علمی در گستره قصه¬نویسی استان کلانشهرارومیه بوده و هست! جایزه¬ ادبی ارومیه محکی است جدی بر این داشته¬ها؟!

نوشته شده توسط admin در شنبه, ۲۹ فروردین ۱۳۹۴ ساعت ۵:۴۷ ق.ظ

دیدگاه


− چهار = 1