اهمیت استراتژیک آموزش و پرورش و چالش های پیش رو

اهمیت استراتژیک  آموزش و پرورش و چالش های پیش رو

علی محمدی ایروانلو
گروه تحلیل:پنجاه و سه سال پیش در ۱۲ اردیبهشت ماه ۱۳۴۰ دکتر خانعلی در جریان اعتصابات معلمان کشته شد و ۱۸ سال بعد ازآن آیت الله مطهری نیز در همین روز به شهادت رسید و این خود مبنای تاریخی سالروزی است که به روز معلم و در ادامه به هفته معلم نامگذاری شده است. به این بهانه نگارنده با بیش از دو دهه افتخار عضویت در جامعه فرهنگی کشور به قدر بضاعت اندک خود تلاش دارد ضمن تشریح اهمیت استراتژیک نظام آموزش و پرورش گوشه ای از مشکلات، مطالبات و انتظارات نظام آموزشی و معلمان را به رشته تحریر کشد و در این راستا از همه دلسوزان نظام خصوصاً معلمان عزیز انتظار می رود با بهره گیری از ایام و فضای موجود درگرامیداشت مقام »معلم« به ارائه تجربیات و نقد نظام رو به احتضار آموزشی کشور بپردازند.
*چالش های نظام آموزش و پرورش
ادبیات کهن ما، اعم از ملی و دینی، مشحون از اشعار، حکایات و روایات دلنشین در وصفِ شأن و منزلت علم و معرفت و معلم و متعلم می باشد و بر اینها بیافزایید ادبیات جدید را، متأثر از امواج مدرنیته و پُست مدرنیته و به ویژه ملهم از پیامبران و مبشران عصر ارتباطات و اطلاعات نظیر مک لوهان، تافلر و …که پیوسته از آغاز هزاره معرفت بنیاد و نقش دانایی در جابجایی قدرت و ثروت و فراز و فرود دول و ملل سخن گفته و کلمات قصارِ ایشان زینت کلام و ورد زبان بسیاری از سیاستگذاران، مدیران، نویسندگان و سخنرانان ماست و بی وقفه در سطح جامعه پمپاژ می شود. اما واقعیت چه می گوید؟ گویا، در ایران واقعیات حاوی این طنز تلخ هستند که سر دادن شعار و ادعای فراوان در هر زمینه ای، اغلب حاکی از کمیابی یا نایابی آن کالاست! نگارنده معتقد است اُم المسائل نظام آموزشی و بلکه کل جامعه ایران که باعث انبوه چالش ها و این همه واپس ماندگی در سطح آموزش و پرورش شده است، تنها یک علت دارد و آن هم عدم توجه و اعتنا به شأن و منزلت واقعی علم و معرفت و به تبع آن معلم و پژوهشگر و استاد به مثابه طراحان و مهندسان بُعد ذهنی و نرم افزاری جامعه و به عبارتی مولدان حاملان و مروجان این اکسیر اعظم خوشبختی و توسعه می باشد.
یعنی نگرش و جهت گیری جامعه و سیاست گزاران، برنامه نویسان، بودجه ریزان و مجریان ما درست بر خلاف رویکرد و رهیافت غالبِ جهانی مبنی بر استقرار هزاره دانش بنیاد و دانایی محور و تأکید بر نقش بنیادین و بی بدیل سرمایه انسانی و اجتماعی به منزله موتور و محور هرگونه توسعه و تحول می باشد. نگاهی گذرا و اجمالی به جایگاه آموزش و پرورش و معلم در بین برنامه های کلان ملی و در سند بودجه و نیز جایگاه و منزلت آن در سطح و در سلسله مراتب سازمانی و ارزشی جامعه، حاکی از آن است که در واقع عظیم ترین دستگاه و نهاد ملی که باید چشم و دل و چراغ جامعه باشد و همه خانواده ها و افراد جامعه که به نحو مستقیم و غیرمستقیم با آن مرتبط و عزیزترین کسان خود را به آن سپرده اند، نهادی حاشیه ای و فراموش شده می باشد که نمی تواند نقش پویا و زنده ای را در حیات و تلاش و بالندگی جمعی جامعه ایفا کند و علیرغم اینکه زیرساختی ترین سنگ بنای تحولات جامعه در آن رقم می خورد، در سلسله مراتب ارزشی سازمان های کشوری، سازمانی حاشیه ای و صغیر بشمار می آید که سایر سازمانها با نگرش قیومیت و فرادستی بدان می نگرند.
در پرتو چنین نگرشی، طبیعی است که سهم و جایگاه آموزش و پرورش در جلب حمایت حقوقی و منابع مورد نیاز خود، توسط سیاست گزاران و متولیان امور، فراموش و یا تحت الشعاع سایر اولویتها قرار گیرد. به همین قیاس، در سطح جامعه نیز، شغل معلمی در مرتبه چندم اولویت برای داوطلبان مشاغل قرار دارد و روی آوردن به شغل معلمی، اغلب، برخلاف میل باطنی و از سر اجبار و اکراه بوده و در هنگام انتخاب رشته نیز انتخاب دبیری در اولویتهای پایانی و از سرِ اضطرار و احتیاط قرار دارد. فشارها و مشکلات معیشی معلمان و مقایسه دریافتی آنها با دریافتی کارمندان سایر نهادها و سازمانهای دولتی، مأیوس کننده بوده و منزلت شغلی آنها را به مراتب پایین در سلسله مراتب مشاغل تنزل داده است و در مجموع از نوعی تحقیر تاریخی، ملی و اجتماعی رنج می برند.
پرواضح است در دنیای معاصر، سیستم آموزشی ابزار و تکیه گاه تمامی دولت های مدرن برای نیل به توسعه پایدار و همه جانبه می باشد، از اینرو، بایسته است سیاستگزاران و مسئولین عالی نظام با تجدید نظر در نگرش و روشهای پیشین خود و اعاده جایگاه و منزلت آموزش و پرورش در سلسله مراتب سازمانی و اجتماعی، حساب جدید و بیشتری بر روی نقش و سهم نظام آموزشی و فراتر از یک میلیون معلم باز کنند تا آنها نیز به نوبه خود نقشی در اداره کشور و پیشبرد امور و نیل به جامعه مطلوب ایفا کنند.
متاسفانه به رغم همه نقش و اهمیتی که نظام آموزشی در اعتلا و انحطاط و توسعه و عقب ماندگی جوامع معاصر ایفا کرده و می کند، با این وجود هنوز قادر به احراز جایگاه واقعی خود در ادبیات سیاسی- اجتماعی و فرهنگ برنامه نویسی و بودجه ریزی ما نشده است و همچنان در ذهن تصمیم سازان ارشد نظام و در زندگی مردم نه »سوژه اصلی« که مسئله ای فرعی و حاشیه ای باقی مانده است.
در حالی که دولتمردان و مدیران ارشد ما رسانه ها، جراید و… حاضر هستند ساعات و صفحات طولانی را صرف بحث بر سر مسائل سیاسی، اقتصادی و…. کنند، مایل نیستند دقایقی اندک از وقت خود را وقف آموزش و پرورش و بحرانهای عمیق آن کنند و در شرایطی که نه فقط پیشرفت در حوزه علم و فرهنگ و اقتصاد، بلکه پیروزی در جنگها نیز هر روز بیش از پیش منوط و متکی بر تمهیدات و عملیات روانی و نرم افزاری و مقدم بر عملیات سخت افزاری می شود و نیز انقلابات خشن و خونین گذشته به تدریج ماهیتی لطیف و مخملین به خود می گیرند معذلک در ایران، به واسطه غلبه نگرش سنتی همچنان از منظر سخت افزاری به حیات و توسعه کشور نگریسته می شود! (در حالی که بودجه نظامی امریکا چندین برابر بودجه کل ایران است گفته می شود بودجه آموزشی آن به مراتب بیشتر از بودجه نظامی این کشور است!) آیا جز این است که در اینجا، ما، سرها را در تحت و پاها را در صدر قرار داده ایم؟
اگر چه گفته می شود قریب ۲۰ درصد از بودجه و منابع دولتی در آموزش و پرورش هزینه می شود، اما با توجه به رسالت خطیر و سنگین نظام آموزشی و گستره تحت پوشش آن، افزون بر نود درصد بودجه مزبور صرف هزینه های جاری و پرسنلی آن هم در نازل ترین سطوح می شود و قاعدتاً دیگر چیزی جهت ارتقاء کیفی و به روز کردن معلمان و سیستم آموزشی و تجهیز مدارس و نوسازی آنها و… باقی نمی ماند.
در واقع فقدان یا ضعف توان و انگیزه های مالی، موجب جذب نشدن نیروهای کیفی از یکسو و عدم استفاده بهینه از ظرفیتهای موجود از سوی دیگر، علاوه بر تاثیر مخرب بر کیفیت آموزش، ساختار بازار کار شاغلان این بخش حیاتی را نیز با پدیده های نامطلوبی چون چند شغلی و فقدان انگیزه برای توسعه ظرفیت های فردی، روبرو ساخته است و در نهایت به استهلاک و انتقال نیروهای کیفی به سایر بخشها انجامبده و یا در حال انجام است.
اکنون، بسیاری از معلمان، از فرط استیصال و برای جبران کسری هزینه زندگی خود، به تدریس تمام وقت (حتی دو یا سه شیفته) و یا مشاغل دیگر پناه برده اند. اگر در سازمان یا پست دیگری پدیده شغل دوم پیامدهای زیان بخشی نداشته باشد، در حرفه معلمی که هر ساعت آن مستلزم و نیازمند چندین برابر پشتوانه مطالعاتی و پژوهشی است، این مسئله عواقب و آثار ناگوار و مخربی خواهد داشت. بدیهی است شرایط اقتصاد و سرانه کنونی آموزش و پرورش عواقبی چون پناه بردن معلمان به پدیده نامطلوب اضافه کاری یا شغل دوم را در پی داشته که به معنای فنا شدن تدریجی خصایل معلمی می باشد و باید هشدار داد که حرفه معلمی در حال زوال و نسل معلمان واقعی در حال انقراض است.
در حال حاضر خانواده ها و اولیای دانش آموزان ما به بدترین و بی رحمانه ترین شکل (و همراه با شدیدترین فشارهای روحی و روانی) مشغول پرداخت هزینه تحصیلی فرزندان خود در بیرون از سیستم آموزش رسمی در قالب تهیه معلم خصوصی، خرید کتب، جزوات و نوارهای آموزشی و کمک آموزشی، ثبت نام در کلاسهای فوق العاده، کلاس زبان، کلاس کنکور می باشند. به تعبیری اگر چه مدارس ما باز است اما کارکردهای آن پاسخگوی نیازهای امروزی جامعه ما نیست.
سیل انتقاد، نگرانی و نارضایتی خانواده ها و افکار عمومی از کارکرد نظام آموزشی و کیفیت خروجی های آن از سویی و رویش قارچ گونه موسسات و جزوات آموزشی و شکل گیری امپراطوریهای آموزشی(غیر دولتی) در حاشیه و بر فراز نظام آموزشی ما، گواهی بر این مدعاست. به نظر می رسد نظام فعلی آموزش و پرورش پاسخگوی خیل عظیم مطالبات، نیازها و انتظارات جامعه نیست و نیازمند اصلاحات جدی و اساسی است و نمی توان از نهاد مزبور خواست رسالت و کارکردهای اساسی خود را اجرا کند. در واقع با ساختار آموزشی منسوخ و متصلب کنونی، سرانه ای چنین اندک، مدارسی غیر منعطف و غیر پویا غیر مشارکتی، فاقد اختیارات واقعی و شفاف و نیز معلمی که به لحاظ محرومیت های مادی و معنوی و تبعیض های آشکار و پنهان، از نظر ذهنی و روانی دچار یاس و سرخوردگی و انواع فشارهای درونی و بیرونی شده، چگونه می توان با پرورش شهروندان توانمند، خلاق، شاداب هوشیار، دارای اعتماد به نفس و آماده رقابت مشارکت و تعامل در جهانی به شدت متغیر و فرا_پیچیده و…، اسباب کامیابی، نشاط و بالندگی جامعه را (در سطح ملی و فراملی) فراهم نمود؟ بدون تردید، هیچ جامعه ای و هیچ حکومتی از طریق بی اعتنایی به نظام آموزشی، علم و معلمان خود، به جایی نرسیده است. بدرستی گفته شده که هیچ جامعه ای نمیتواند فراتر از علم و معلم خود برود. هر چند باید قبول کرد سطح و سقف منابع و درآمد فعلی دولت، جوابگوی نیازهای رو به گسترش کنونی و آتی جامعه نمی باشد و برای حل معضلات عدیده جامعه از جمله آموزش و پرورش، باید در تکاپوی تمهید منابع جدید و دیگری از جمله مشارکت خانواده ها و بخش خصوصی بود، اما این سوال بر حق قابل توجه است که علیرغم زحمات فراوان و بی شائبه قاطبه معلمان، که به استناد قراین موجود و نظرسنجی ها، در مقایسه با کارمندان سایر سازمانها و نهادهای دولتی، بیشترین کار مفید را به انجام می_رسانند، به چه علت در این وضعیت ناگوار و تورم افسار گسیخته، باید حساسترین و مهمترین کانون و حلقه ارتباطی جامعه یعنی آموزش و پرورش و معلمان بیشترین هزینه و تاوان کمبود و کسری بودجه را بپردازد؟
در این اوضاع، اگر آموزش و پرورش و معلمان به اقتضای نقش خطیر و حیاتی خود در صدر نمی_نشینند، دست کم نباید در ذیل هم قرار گیرند. درست است که معلمان ”زیاد“ هستند ولی باید باور داشت که »زیادی« نیستند. از اینرو، برقراری عدالت و هماهنگی در دستمزدها و مزایا، حداقل انتظار و کمترین حق آنها است.
پرواضح است معلمان سالم ترین و قابل اعتمادترین حلقه جامعه برای بسترسازی و نهادینه کردن تحولات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی در پروسه توسعه پایدار هستند و ضروری است در سالی که با هوشمندی مقام معظم رهبری مبارک به کلمه »فرهنگ« نیز گردیده، گام های اساسی در رفع چالش های پیش روی نظام آموزش و پرورش برداشته شود.

نوشته شده توسط admin در دوشنبه, ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۳ ساعت ۴:۲۳ ق.ظ

دیدگاه


+ هشت = 16