اعتیاد جاده جهنمی برای گریزاز مشکلات

اعتیاد جاده جهنمی برای گریزاز مشکلات

گروه گزارش:کمی آنطرف تر دورتر از دغدغه‌ها و جریان عادی زندگی، در منطقه ای افرادی هستند که با بودن یا نبودن دست به گریبانند افرادی که شاید تا همین دیروز در میان دیگر افراد روزگار می گذراندند، اما لحظه ای غفلت، امروز میان آنها و جامعه فاصله انداخته است. مرکز ترک اعتیاد امید بانوان تنها مرکز ترک اعتیادی که در استان آذربایجان غربی مخصوص بانوان است نامش خانه امید بانوان آذربایجان‌غربی است جایی که انسانهایی به امید ترک اعتیاد خانمان برانداز رهسپار این مرکز شده‌اند، تا بخت سیاه خود را دگر بار فروغی دوباره بخشند.
کنکاش در آسیب های اجتماعی و معضل اعتیاد بهانه ای بود برای اینکه حال و روز آنها را و سرگذشت تلخی که این بلای خانمانسوز برای آنها گره زده است را جویا شویم.سمیه ۲۸سال دارد،می گوید ۶ سال بود که شیشه مصرف می‌کردم از طریق شوهرم در این مسیر افتادم وطعم تلخ اعتیاد را چشیدم بعد از اینکه شوهرم با نیم کیلو هروئین دستگیر شد با دو فرزندم راهی خانواده مادرم شدم از آنجا هم که طرد شدم و چون نتوانستم سرپرستی فرزندانم را بر عهده بگیرم پدرشوهرم سرپرستی آنها را بر عهده گرفت و من تنها و آوراه و بی سرپناه ماندم.
از همین جا بود که آدرس این مرکز را پیدا کردم و به اینجا پناه آوردم الان مدت ۳۱ روز است که به امید درمان پا در این مرکز گذاشته ام.یک پسر و یک دختر دارم که نزد خانواده شوهرم هستند پسرم هشت سال و دخترم دوازده سال سن دارد از آنجا که در خانواده ام هم مصرف کننده داریم نمی توانم به خانه بروم و بعد از بهبودی باز به اینجا پناه آورده ام تنها احتیاجم در حال حاضر این است که بتوانم در جایی مشغول بکار شوم تا بتوانم از پس مخارج زندگی ام برآیم.او از اراده ای می گوید که بعد از ۶ سال بار دیگر به سراغش آمده و در جانش زنده شده تا آهنگ زندگی اش از نو به رشته تحریر در آید.
می گوید اصلا تا بحال زیبایی های زندگی را نمی دیدم از وقتی که سم مهلک اعتیاد از جانم خارج شده چشمانم باز شده و زیباییهای زندگی را می بینم انگار درختان حتی برگهایشان با انسان حرف می زنند انگار روح تازه ای در بدنم دمیده شده انگار تازه از مادر متولد شده ام.از خودم خجالت می کشم به روزگاری افتاده بودم که حتی دخترم لحظه ای راضی به دیدارم نبود تا اینکه زمانیکه در کمپ بودم برای ملاقا ت با من آمد ولی با پسرم بیشتر ملاقات می‌کنم وقتی دست پسرم را می گیرم و در خیابان راه می روم از اینکه او می گوید که به من افتخار می کند اراده ای صدچندان در من برای پیمودن راه ناهموار زندگی‌ام متولد می شود.به سراغ یکی دیگر از معتادان بهبود یافته این مرکز می روم شاید باورش سخت باشد، اعتیاد محدود به طیف خاصی نیست و ممکن است حتی یک فرد تحصیلکرده را نیز نشانه رفته باشد.شبنم دختری که با مدرک لیسانس کشاورزی توسط دوستانش شعله های آتش بر زندگی اش افتاده او در این باره می گوید: از سر تفنن و به توصیه دوستانم مدت شش سال است که شیشه مصرف می کردم و همین وضعیت آرام آرام مرا اسیر خود کرد.به خودم آمدم و دیدم که در دام اعتیاد افتاده ام طوری که وابستگی شدید بین من و اعتیاد به حدی رسیده که دیگر توان انجام کار دیگری را ندارم و تنها مشغله ام تهیه و مصرف مواد شده است.
او ادامه می دهد: کم کم این وضعیت خودم را هم کلافه کرده بود و دیگر از این وضعیت خسته شده بودم از مادرم التماس کردم تا مرا نجات دهد و این بود که توسط خانواده ام به این مرکز آمدم.
به گزارش تیار؛ پس از وقفه ای کوتاه اشک از چشمانش جاری شد و گفت:از دید من اعتیاد خانمان سوز نیست، انسان سوز است و تمام هستی و نیستی ات را تباه می کند من طی این سالها مادرم را پیر کردم وقتی به خطوط چهره مادرم نگاه می کنم حتی از نفس کشیدن خود خجالت می کشم وبه نوجوانان و جوانان توصیه می کنم برای فرار از مشکلات ، پر کردن اوقات فراغت خود به انجام کارهای فرهنگی به ویژه ورزش کردن بپردازند و هرگز در جاده اعتیاد قدم برندارند.

نوشته شده توسط admin در شنبه, ۲۵ مهر ۱۳۹۴ ساعت ۷:۴۵ ق.ظ

دیدگاه


5 − پنج =