هویت فرهنگی به مثابه روح یک ملت

هویت فرهنگی به مثابه روح یک ملت

علی رزم‌آرای
گروه فرهنگی: ملتی که برای حفظ منافع خود نکوشد اگر یک‌باره معدوم نشود کم‌کم فقیر و اسیر و بنده خواهد شد و این عالم را چنان ساخته¬اند که هیچ چیز را به گریه و زاری و دعا نمی¬توان نگاه داشت. ملت زنده آن است که بتواند با آزادی و به راهنمایی عقل و به مدد ذوق و استعداد طبیعی برای حفظ مصالح و دفع مفاسد و جلب منافع مادی و معنوی خویش کار کند و زبانش را گنجینه¬ی معلومات و افکار خویش سازد چرا که اگر زبان و فرهنگ دیگر بر ما غلبه کند اختیار جان و آزادی فکری¬مان از دستمان خواهد رفت. فرهنگ هر جامعه‌ای برآمده از آن جامعه و تأثیرگذار بر آن جامعه و نوعی رابطه‌ی دیالکتیکی بین این دو برقرار است. هویت: هویت، احساس تعلق به مجموعه‌ای مادی و معنوی است که عناصر آن از قبل شکل گرفته‌اند. اگر امروز از هریک از ما بپرسند که تو کیستی؟ (بخواهند که شما هویت خود را در برابر یک پرسش توضیح دهید)، هر یک پاسخی را که برگرفته و متأثر از اصالت، ذهنیات، تربیت و بافت فرهنگی‌مان است، بیان می‌داریم، ازجمله: من ایرانی هستم، من ترک هستم، من انسانم، من مدیرم، من جوانم، من‌ اندیشمندم، من هم یک بنده خدا مثل بقیه هستم و امثالهم. حال ما کدام پاسخ را می‌دهیم یا با چه اولویتی هریک را می‌گوییم همراه با درک این نکته که با چه لحنی (افتخار، سرخوردگی، احترام، بی‌تفاوتی و غیره) آن را بیان می‌داریم و اینکه در شرایط مکانی و زمانی مختلف، کدام پاسخ را می‌دهیم، در مجموع معرف هویت شخصی و فرهنگی ما است. از این منظر، هویت فرهنگی، حول محورهایی همچون مرز جغرافیایی (سرزمین)، دین و مذهب، باورها و سنن فرهنگی و زبان مشترک تعریف می‌شود؛ اما قضیه به همین جا هم ختم نمی‌شود. از زاویه‌ای دیگر، هویت تعیین می‌کند که ما چه‌کاره‌ایم، از کجا آمده‌ایم، برای چه آمده‌ایم، چه نباید بکنیم، چرا اینگونه‌ایم و به کجا خواهیم رفت یا به کجا باید برویم. افراد ماموریت‌گرا برای خود هویتی مستقل قائلند و بر این باورند که برای انجام ماموریت یا تحقق رسالتی خاص به این جهان آمده‌اند و باید در تمام زندگی خود بکوشند تا وظیفه‌ای را که بر دوش دارند به انجام برسانند. به همین علت هرگونه سختی و مروتی را تحمل می‌کنند و تمامی اقدامات و فعالیت‌های زندگی خود را حول محور آن مأموریت تعریف کرده و شکل می‌دهند. به همین علت چنین افرادی دارای خصایل رهبری و قهرمانی هستند. اما در مقابل، افراد عادی افرادی هستند که مسیر رشدشان و حرکت جامعه، تعیین‌کننده وضعیت آنان و فعالیت‌هایشان است. آنان در مسیر رودخانه جامعه حرکت می‌کنند و چشم‌انداز ویژه‌ای را برای زندگی خود قائل نیستند و غالباً در وضعیت انفعالی و روزمرگی گرفتارند.افراد در مسیر رشد و تکامل خود به مرور متوجه مأموریت احتمالی خود می‌شوند. طبق مطا‌لعات پژوهشگران، افرادی که مأموریت خود را مکتوب می‌کنند، ۱۰ برابر موفق‌تر از کسانی هستند که فقط به‌طور ضمنی بر مأموریت خود واقف‌اند و آن را مکتوب نمی‌کنند، بعلاوه باز همین افراد دسته دوم، ۱۰ برابر از افرادی که اصلاً مأموریت مشخص و شفافی برای خود ندارند و چشم‌انداز خاصی برای زندگی‌شان متصور نیستند، موفق‌ترند. بدین سبب، پرواضح است که میزان اهمیت فرهنگی در رشد و تعالی فرد و بالطبع رشد جامعه، بسیار و غیرقابل‌ اغماض است و یا به تعبیری می‌توان آن را نقطه آغاز حرکت، تلاش و پویایی فرد دانست.انسجام هویت و رشد فکری دوره نوجوانی و جوانی و همچنین انعطاف‌پذیری افکار در این دوره باعث می‌شود که شخص بتواند در شرایطی مناسب قرار بگیرد و به صورتی بی‌طرفانه به خود به عنوان یک شخص بنگرد.در این صورت او خواهد توانست خویشتن را به عنوان یکی از ابنا بشر، به عنوان فردی در میان افراد دیگر، به عنوان یک فرد با پشتوانه و تاریخی ماندگار و به عنوان فردی آگاه و دانشمند در اجرای نقش‌های مختلفی که بر عهده می‌گیرد، در نظر داشته باشد. ریشه‌های تاریخی، ادبی و زبانی و قومی بر هویت فرد تأثیرگذار بوده و آن را می¬تواند سرخورده یا سرافراز سازد. نگاه به گذشته با چشم¬اندازی امیدوارانه به آینده می¬تواند در جوان شور و شوق بی‌پایانی ایجاد و آن را به‌سوی شناخت هویتش یاری سازد. اگر گذشته و تاریخ و ادبیات و زبان و قومیت¬ها را از یک فرد بگیرید او دیگر هیچ‌چیز باارزشی نخواهد داشت تا به آن ببالد و اگر این‌چنین شد زمینه¬های پذیرش فرهنگ¬های دیگر را خواهد یافت.
بعد فرهنگی هویت: این بعد حاوی مجموعه‌ای از عناصر شناختی، نمادین و عملی است که میراث سنتی خاصی را تشکیل می‌دهد: آموزه‌ها، کتاب‌ها، علم و تفاسیر عملی، رفتارها و آیین‌ها و رموز آیینی، تاریخ، اندیشه‌ها و شیوه‌های اندیشه‌ورزی که ریشه در فعالیت‌های اجتماعات دارند، عادات غذا خوردن، لباس پوشیدن، امور جنسی، بهداشت و نظایر آن که با نظام اعتقادات فرد مرتبط‌اند، هنر و آفریده‌های زیباشناختی که به‌طور علمی توسعه یافته است و با این اعتقادات ارتباط دارد و نظایر آن شامل بُعد فرهنگی هویت می‌شود. در واقع بُعد فرهنگی، نگرش مثبت به میراث فرهنگی مذهبی و اهتمام به حفظ و نگهداری آن را نشان می‌دهد.
فرهنگ غنی‌ترین منبع هویت: بی‌گمان فرهنگ را باید مهم‌ترین و غنی‌ترین منبع هویت دانست. افراد و گروه‌ها همواره با توسل به اجزاء و عناصر فرهنگی گوناگون هویت می‌یابند، زیرا این اجزاء و عناصر توانایی چشم‌گیری در تأمین نیاز انسان‌ها به متمایز بودن و ادغام شدن در جمع دارند. به بیان دیگر فرهنگ هم تفاوت‌آفرین است و هم انسجام‌بخش. اجزاء و عناصر لازم برای ساخت هویت و مرز قومی توسط فرهنگ تعیین می‌شود. به بیان دیگر ساخت مرز قومی مانند تعیین شکل‌ گاری دستی خرید (ظرفیت، تعداد چرخ‌ها و از این قبیل) است و فرهنگ قومی ترکیبی از چیزهایی است که در داخل گاری می‌ریزیم (هنر، موسیقی، لباس، دین، نُرم‌ها، باورها و نمادها).
هویت‌سازی فرهنگ: فرهنگ سبب هویت‌سازی و ساخت‌سازی می‌شود. به همین دلیل فرهنگ‌پژوهان چنین اظهار می‌دارند که فرهنگ: ضمن تعیین چگونگی نگرش به جهان و نیز نوع گرایش‌های رفتاری، معیار ارزیابی امور خوب و بد در عرصه تعریف واقعیت قرار می‌گیرد و به واسطه برقراری مدل ارتباطی نمادین در جامعه برای توصیف، تقسیم‌بندی، توجیه، تقلیل و تدلیل آن به هویت‌سازی و ساخت‌سازی نظام می‌پردازد و به این بنیان به تعاملات و پویش‌های اجتماعی در حیطه‌های ملی و منطقه‌ای و بین‌المللی یاری می‌رساند؛ به این لحاظ است که پرسش از فرهنگ به سرعت به پرسشی از هویت تبدیل می‌شود.

نوشته شده توسط admin در دوشنبه, ۰۳ شهریور ۱۳۹۳ ساعت ۷:۵۲ ق.ظ

دیدگاه


شش − = 0