کارآفرینی در وضعیت رکود و افول اقتصادی
آیدا خدیویفر
گروه اقتصادی : وقتی که بسیاری از شرکتهای قدیمی و توانمند و ریشهدار در وضعیت اقتصادی فعلی نابود میشوند، چقدر احتمال دارد که یک استارتآپ ضعیف و شکننده پا بگیرد؟ با این وضع، حتی اگر ایده خیلی ناب و آیندهدار به نظر برسد، نهایتاً دو سه سال آدمها صبر میکنند و پای ایده زحمت میکشند و بعد از آن دلسرد میشوند.
ایده که خیلی زیاد است و روند کلی هم این است: »دنیا به سمت باهوشتر شدن میرود.« بنابراین هر ایدهای که کمک کند فعالیتهای روتین و غیرروتین مردم راحتتر و روتینتر و هوشمندانهتر انجام شود ایده خوبی است و میتواند موفق باشد. اما چرا بسیاری از این ایدهها تجاری نمیشوند؟
۱- برنامه ریزی
یکی از دلایل آنکه شاید در ایران پررنگتر از جاهای دیگر دنیاست میتواند این باشد که به واسطه وضعیت سیاسی و اقتصادی ایران، برنامهریزی بلندمدت برای تبدیل ایده به کسبوکار بسیار سخت است. در این وضعیت معلوم است که هم ایدهپرداز تحمل ندارد که چندین سال پای ایدهاش بنشیند تا رشد کند و تجاری شدن آن را ببیند هم سرمایهگذار. تحمل که هیچ، جرات هم نمیکنند. وقتی که بسیاری از شرکتهای قدیمی و توانمند و ریشهدار در وضعیت اقتصادی فعلی نابود میشوند، چقدر احتمال دارد که یک استارتآپ ضعیف و شکننده پا بگیرد؟ با این وضع، حتی اگر ایده خیلی ناب و آیندهدار به نظر برسد، نهایتاً دو سه سال آدمها صبر میکنند و پای ایده زحمت میکشند و بعد از آن دلسرد میشوند.
۲- ریسک مالی
خروجی تحقیقی که در آمریکا انجام شده بود نشان میداد که راهاندازی استارتآپها بازی پولدارهاست، یعنی درصد زیادی از موسسان استارتآپها افرادی هستند که پشتوانه مالی خوبی دارند و میتوانند ریسک مالی ناشی از تزریق پول به استارتآپ یا حداقل دریافت حقوق پایین را برای مدت نسبتاً طولانی تحمل کنند. در ایران هم احتمالاً تا حد زیادی باید همینطور باشد.اما مشکل اینجاست که بیشتر از یک دهه است که ایران وضعیت اقتصادی خوبی ندارد. در صنایع بسیاری رکود و افول و مرگ کسبوکارها را داشتیم.
بنابراین جوانان (که امید بیشتری به تجاری کردن ایدههایشان هست) که هیچ، پدر و مادر شاغلشان هم بعید است بتوانند سرمایه خوبی در اختیارشان بگذارند و تصور کنید چقدر سخت است یک تیمِ سه چهار نفریِ باکیفیتِ پولدارِ بیتوقع و تلاشگر را کنار هم جمع کرد.
۳- ایده پردازی
شانسی که داریم این است که تقریباً در هیچ حوزهای ما پیشتاز و اول نیستیم که بخواهیم واقعاً ایدهپردازی کنیم. در واقع ایدهپردازی در ایران بیشتر به معنای الگوبرداری از نمونههای موفق دنیا و بومیسازی آن است. اما با این حال باز هم یک مشکلی وجود دارد و آن، این است که الزاماً هر ایدهای که در دنیا موفق است در ایران موفقیتآمیز نخواهد بود و قطعی نیست که مورد استقبال واقع شود. در کشورهای دیگر معمولاً روی ایدههای جدید یک کمپین کوچک تبلیغاتی اجرا میشود تا اقبال مردم به آن ایده مورد بررسی قرار گیرد.
۴- ذهنیت سرمایهگذار
روابطی که بین سرمایهگذار و ایدهپردازان وجود دارد به خوبی تعریف نمیشود. بله، ما نمونههای موفقی هم داشتیم که در ایران یک ایده به استارتآپی تبدیل شده و با پول کمی شروع به کار کرده و موفق بوده اما این نمونهها واقعاً کم هستند. ضمن اینکه زمان شروع به کار آنها و هزاران عامل دیگر هم در موفقیت آنها میتوانسته نقش داشته باشد. اما این ذهنیت در بسیاری از سرمایهگذاران وجود ندارد. فکر میکنند با پول بسیار کم میتوانند یک استارتآپ را موفق کنند. اما شاید اگر بهتر نگاه کنند میبینند که استارتآپهایی که سودمند و بزرگ شدهاند، عموماً با قدرت شروع کردند. پول زیادی به آنها تزریق شده، نیروهای ماهری گرفتهاند، تبلیغات خوبی کردهاند، پروموشن ارائه دادهاند و درنهایت سهم از بازار را از آن خود کردهاند.
۵- آزمون و خطا
متاسفانه ما ایرانیها فضای همکاری با خارج از ایران را با حداکثر توان از بین بردهایم. شرکتها که هیچ، حتی از ایرانیهای خارجرفته هم خوب پذیرایی نمیکنیم که تشویق شوند و برگردند و بمانند. بنابراین مجبوریم بیشتر با آزمون و خطا یا صرفاً مطالعه و مشاهده دورادور داستانهای موفقیت و مکانیسمهای کاری موجود در کشورهای دیگر آموزش ببینیم و راهمان را پیدا کنیم. این در حالی است که بسیاری از معیارها و شرایط تصمیمگیری در این مشاهدات دورادور قابل تشخیص نیست و دانشی که از این طریق تولید میشود لزوماً درست نیست یا محدود است و در شرایط مختلف ممکن است پاسخگو نباشد.
۶- راه دشوار
دلیل دیگر این است که واقعاً کارهای اداری استارتآپ راه انداختن و تبدیل ایده به کسبوکار سخت است. داستانهایی که برای گرفتن کد اقتصادی و بعد از آن پرداخت بیمه و مالیات، گرفتن درگاه بانکی و… وجود دارد جداً برای یک استارتآپ با تعداد کمی آدم که باید تمام توان خود را روی عملیاتی کردن ایده و نه انجام کارهای اداری و رفتوآمدهای زمانبر بگذارند خیلی زیاد است. هر چه تعداد این موانع برای شروع یک کسبوکار سختتر باشد، بهتبع آن تبدیل ایده به استارتآپ سختتر و احتمال دلسرد شدن آدمها کمتر است.
۷- موسسان
یکی دیگر از دلایل اینکه ایدهها به مرحله تجاری شدن نمیرسند، برمیگردد به موسسان استارتآپها. معمولاً هسته اصلی استارتآپها را نیروهایی تشکیل میدهند که تخصص و تجربهشان در همان حوزهای است که برایش استارتآپ راه انداختهاند. این افراد عموماً ضعف مدیریت و رهبری کسبوکار را دارند. طبیعی هم هست. مگر این افراد که عموماً جوان هم هستند چقدر تجربه سر وکله زدن با آدمهای دیگر که هرکدام ممکن است به واسطه انتظارات و انگیزههایی که دارند متفاوت و حتی عجیب و غریب باشند دارند. جوان نباشند هم فرقی نمیکند. مدیریت در هر سنی سخت است. تعامل با ذینفعان، جذب سرمایهگذار، سودده کردن کسبوکار، نگه داشتن تیم در کنار هم و انگیزه دادن به آنها و هزار کار دیگر است که حتی اگر کسی توانمندیاش را هم داشته باشد اینقدر وقت ندارد که هم کار عملیاتی استارتآپ را به خوبی انجام دهد و هم کارهای مدیریتیاش را.
بنابراین احتمال شکست در آن خیلی زیاد است و بهای این شکستها زیاد است و بیدلیل نیست که استارتآپهای زیادی در همان ابتدای راه از سوی موسسانش رها میشوند.
۸- روحیه قدرتمند
کارآفرین بودن خیلی جذاب است ولی روحیهای فوق قدرتمند میخواهد. تحقیقات نشان میدهد که کارآفرینان کارشان را خیلی دوست دارند، آن را بسیار مهم میدانند و شوق زیادی برای حضور در محیط و انجام کار دارند. همچنین کارآفرینان ادعا میکردند که کاری که شروع کردهاند در رضایت روحی آنها نقش پررنگی دارد و کار است که هویت آن افراد را در جامعه تعریف میکند. اما روی بد داستان کارآفرینی، فشار و استرس است.کارآفرینان خودشان را از کارشان جدا و مستقل نمیدانند و بخش زیادی از ظرفیت ذهنی و جسمیشان معطوف به کارشان است که نتیجه آن دور شدن از فضای خانواده و دوستان و ورزش و… است. هر موفقیتی در کار برای آنها لذت دوچندان دارد ولی هرگونه شکستی هم (به واسطه اینکه این افراد ابعاد دیگری در زندگیشان پررنگ نیست) میتواند نابودشان کند.
۹- کار متمرکز
یکی دیگر از عواملی که میتواند در شکست استارتآپها موثر باشد و عموماً در استارتآپها وجود دارد این است که اعضای تیم استارتآپی عموماً نمیتوانند روی یک کار عمیق شوند و deep work انجام دهند. یعنی نمیتوانند فکر و ذکرشان را فقط روی یک کار متمرکز کنند. تیم نرمافزاریای را در نظر بگیرید که مثلاً ایده تولید یک نرمافزار موبایلی را پیش میبرند و این کار کوچکی که راه انداختهاند نیاز به حسابداری دارد که کارهای مالی را جمع و جور کند، به موقع بیمهها را رد کند، سندها را بزند و… بعد که نرمافزار را نوشتند نیازمند جلب مشتری و نصب میشوند، باید پشتیبانی نرمافزار را هم بکنند، حواسشان به رقبا هم باشد و اگر لازم است نرمافزار را توسعه داده و ورژن جدید آن را معرفی کنند.
۱۰-فشارها و محدودیتها
احتمالاً آخرین نکته هم این است که کارآفرینان بعد از شکست به کارآفرینی بازنمیگردند. فرض کنید که استارتآپی دارید که شکست خورده یا به هر دلیلی امیدی به آینده آن نیست. حالا که انواع فشارها و استرسها و محدودیتها را کشیدهاید، هزینه دادهاید، فهمیدهاید که کارآفرینی آنقدرها هم جذاب و پولساز و اعتبارساز نیست و در عین حال فرد توانمندی هم هستید و احتمالاً جای دیگری کار برایتان وجود دارد، آیا میروید یک استارتآپ دیگر راه بیندازید؟ واقعیت این است که احتمال کمی دارد، علاوه بر آن اگر خودتان هم دلتان بخواهد کار جدید راه بیندازید هیچ بعید نیست که تیمتان دیگر همراهیتان نکنند. بنابراین، کارآفرینی را که اکنون فضا را شناخته، ارتباطاتش را پیدا کرده، تجربه زیادی کسب کرده و احتمال موفقیتش در استارتآپهای بعدی بیشتر است از دست خواهیم داد.
جمع بندی
این مطلب قرار است چالشهای کارآفرینی و دلایل شکست آنها را شرح دهد، بنابراین بدیهی است که تلخ و کمی ترساننده باشد اما واقعیت این است که کارآفرینی، ساختن از هیچ است، خلق ارزش است، میتواند منجر به رشد اقتصادی شود و کشور را نجات دهد، روش زندگی و کار آدمها را تغییر میدهد. به گزارش آرازآذربایجان به نقل از ایرنا، برای تیم استارتآپی، فضای یادگیری مستمر در محیطی است که خودشان ساختهاند و خالقش بودهاند و بهتر از همه اینها در حال حاضر برای تبدیل ایده به محصول قابل تجاریسازی، حامیان خوبی در کشور وجود دارند که طی این سالها که رشد استارتآپها را داشتیم تجربه کسب کردهاند و اکنون با قدرت میتوانند به استارتآپها و موسسانش کمک کنند که فشار و استرس کمتری را تجربه کنند و سرمایهگذاران بهتری را جذب کنند.
Arazazarbaijan.aghtesadi@gmail.com
نوشته شده توسط admin در یکشنبه, ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۷ ساعت ۹:۵۸ ق.ظ