چرا می گوییم قرآن کلام خداست

چرا می گوییم قرآن کلام خداست

گروه معارف : شاید این روزها نظرات و دیدگاه های فراوانی از سوی نواندیشان دینی من بابِ قرآن و منبعِ تولد آن شنیده می شود که هر یک بیشتر و البته بی پرواتر ضدِ الوهی می نمایند و پای در ماورای اندیشه های مرسوم می گذارند. در این میان تمرکز بر روی مسئله قرآن و زمینی سازی این آورده چنان فربه است که حتّی بزرگانی همچون عبدالکریم سروش و مجتهدشبستری نیز دامن گیر آن گردیده اند و روی به طرح رساله هایِ غیررسمی آورده اند….
شاید این روزها نظرات و دیدگاه های فراوانی از سوی نواندیشان دینی من بابِ قرآن و منبعِ تولد آن شنیده می شود که هر یک بیشتر و البته بی پرواتر ضدِ الوهی می نمایند و پای در ماورای اندیشه های مرسوم می گذارند.
در این میان تمرکز بر روی مسئله قرآن و زمینی سازی این آورده چنان فربه است که حتّی بزرگانی همچون عبدالکریم سروش و مجتهدشبستری نیز دامن گیر آن گردیده اند و روی به طرح رساله هایِ غیررسمی آورده اند.
آن هم رساله هایی که بیشتر قرابت با عقاید مستشرقان خارجی دارد و میل به انطباق با دین شناسی های مدونِ دوران مدرن می کند.
باری، این طیف نواندیشان با تقلیل قالِ وحی به حال نبی(ص) بر آن شده اند که قرآن به عنوان حجتِ قطعی پیامبری پیامبرخاتم(ص)، محصول کشف و شهودِ پیامبرانه ی نبوی است. محصول آن است که او توانسته پرد? ادراک بردرد و از نردبان انتزاع بالا رود.
توانسته همچون زنبوز به فهم وحی نائل آید و کلامِ خود را با کلام خدا یکی کند و نیز توانسته با زبان خود به زبانِ خدا سخن بگوید و رازهای مگو را برملای برملا سازد. در تلقی این نواندیشان هماگونه که بلیغ می نماید قرآن کالایی است که در اثر رفت و آمدِ روحی روانی پیامبر(ص) با عالم ماورا متولد می شود و نشان از تجربه های خاص پیامبرانه دارد. نشان از آن دارد که:
قرآن، روایت رؤیاهای رسول گرامی اسلام است. گویی وی ناظری و مخبری است که شرح مشاهدات خود را برای ما باز می گوید، و در این واگویی، گاه گوینده است و گاه شنونده؛ گاه به خود خطاب می کند و گاه به دیگران؛ گاه از خود فاصله می گیرد و گاه در خود فرو می رود؛ گاه شورمندانه و بلیغ سخن می گوید، گاه سرد و ملولانه؛ گاه در اوج است و گاه در فرود؛ گاه از تاریخ و طبیعت فراتر می رود.
گاه جامه ی زبان و علیّت را بر زبان و تجربه ی خویش فرومی پوشاند؛ گاه پریشان می گوید و گاه منظوم؛ گاه کشف عرفانی دارد، گاه ?خطای علمی?. و در همه ی این احوال، هم مؤیَّد به روح قدسی است، هم مقیَّد به قیود بشری.
»قرآن یک قرائت (خواندن) نبوی از جهان است. البته در سراسر این قرائت، شخصیت پیامبر به گونه های مختلف آشکار شده است. می توان با گونه ای تحلیل روانشناختی از این متن، آن پیامبر را که وحی، این خواندن را برای او نه تنها ممکن بلکه غیرقابل اجتناب ساخته بود، تحلیل روانشناختی کرد.
اوصاف بهشت و جهنم، لحن های رحمت آلود یا غضب آلود پاره ای از آیات، سختگیری های شدید با کافران و بسیاری دیگر از مشخصات این متن آیینه خلق و کیفیت نبی اسلام است«.
بنابراین، در فکرت این طیف نو اندیشان دینی قرآن محصولی »از پائین به بال«است نه محصولی »از بالا به پائین«. محصولی است که پیامبر(ص) خود شنونده و گوینده آن می باشد و خود آیتی را متولد می سازد. خود رساله ای را منعقد می کند و خود خود را متهمِ ردیف اول می نماید و نهایتاً خود بیست و سه سال مشق عشق می نویسد و خود حکم پیامبری خود را می نگارد.
بنابراین، وفق آنچه رفت این قلم در نظر دارد که دلایل خود را پیرامون معجزه بودگی مصحف مقدس و این که: این آورده دارای متد »از بالا به پائینی«است نه »پائین به بالایی« بیان نماید و تبیین کند که چرا قرآن کلام محمد(ص) نمی تواند باشد؟! و چرا نمی تواند منصوب کسی به غیر خدا گردد؟! و این هم ادله های درک شده از سوی صاحب این قلم در این باره:
اولین و شاید متواترترین ادله در علّت یابی معجزه بودگیِ متن مقدس بی گمال همین است که پیامبرخاتم(ص) پیامبری اُمی بود و هیچ صبغه ای در خوانش و نگارش متن نداشت. پیامبری بود که به قول حافظ مسئله آموز هزاران مدرس می شد امّا رنگِ مکتب و آکادمی را نمی دید. چراغ نورانی محافل می گشت امّا رنگ مجالس و مناسب را نمی گرفت.
و نیز رحمت للعالمینی می کرد امّا زحمتی بر دوش نمی ماند:»نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت/به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد/به بوی او دل بیمار عاشقان چو صبا/فدای عارض نسرین و چشم نرگس شد/کرشم? تو شرابی به عاشقان پیمود/که علم بی خبر افتاد و عقل بی حس شد«.
در اینجا، پیش از تشریح مفهوم اُمییتِ پیامبرخاتم(ص) نظر به افکار مستشرقان در این باب خالی لطف نیست و حتّی جهت درکِ بهتر کارگر است: به عنوان مثال تئودور نولدکه در این باره می گوید:» واژه امّی به عنوان صفت پیامبر، نشان نمی دهد که ایشان با خواندن و نوشتن ناآشنا بود، بلکه بدین معناست که ایشان با کتاب های ادیان پیش از خود آشنایی نداشت و آن ها را نخوانده بود…«.
همچنین همیلتون گیپ در این مورد می آورد: »امی یعنی غیر مرتبط به یهود که بعدها این واژه به وسیله عامه مسلمین به پیغمبری که سواد خواندن ونوشتن نداشته، تفسیر شده است« و از همین گونه می خوانیم از رژی بلاشر: مراد از امّی در قرآن درس ناخوانده نیست؛ بلکه همان گونه که در تاریخ آیین یهود، مشرکان و غیریهودیان را entils، و پطروس قدیس را A potre des entils می خواندند، اعراب بت پرست دوره جاهلی نیز »امی« نامیده شده اند.
بنابراین عبارت النبی الامی یعنی پیامبر مبعوث بر بت پرستان و از مونتگمری وات:مسلمانان متعصب برآن می باشند که محمّد(ص) خواندن و نوشتن نمی دانست، یعنی امی است، ولی این عقیده مورد شک محققان جدید غربی است؛ زیرا می گویند مسلمانان با این بیان می خواهند ثابت کنند که قرآن معجزه است، و از نیز آلویس اسپرینگر: »اهل جزیرة العرب پیش از محمد به دو گروه اهل کتاب و بت پرستان تقسیم می شدند. اهل کتاب از یهود، نصاری و صابئین تشکیل می شدند و آنان قبیله هایی بودند که بر آن ها وحی نازل شده بود؛ در حالی که بت پرستان بهره ای از وحی آسمانی نداشتند. پس امی هم معنای بت پرست می باشد«.
باری، آنچه در بالا گذشت نیک نشان می دهد که مستشرقان چه نگاهی به مسئله امییت پیامبر(ص) داشته اند و چگونه با این حقیقت مواجه شده اند. چگونه مسئله پیامبری را موشکافی کرده اند و چه سان شخصیت پیامبر(ص) را تحلیل نموده اند و نیز چگونه تاریخ نبوی را مشق ساخته اند و چگونه بنوت متأخر را فهم نهاده اند. که بسط این خود تحلیلی جداگانه می طلبد.
و حال می باید پرسید: منظور حقیقی از اُمییت پیامبرخاتم(ص) چیست؟! و چرا قرآن او را بدین نام می خواند:»الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِندَهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَالإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنکَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَآئِثَ وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذِینَ آمَنُواْ بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُواْ النُّورَ الَّذِیَ أُنزِلَ مَعَهُ أُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ«.
همانان که از این فرستاده پیامبر درس نخوانده که [نام] او را نزد خود در تورات و انجیل نوشته می یابند پیروی می کنند [همان پیامبری که] آنان را به کار پسندیده فرمان می دهد و از کار ناپسند باز می دارد و برای آنان چیزهای پاکیزه را حلال و چیزهای ناپاک را بر ایشان حرام می گرداند و از [دوش] آنان قید و بندهایی را که بر ایشان بوده است برمی دارد.
پس کسانی که به او ایمان آوردند و بزرگش داشتند و یاریش کردند و نوری را که با او نازل شده است پیروی کردند آنان همان رستگارانند(اعراف/۱۵۷)
باری، درک مفهوم اُمی البته در خصوص پیامبرخاتم(ص) شدیداً در گرو آنست که ما میان دو سطح برداشت یا بهتر بگوییم دو گونه معنا تمایز بگذاریم و میان آن دو مرزی مشخص قائل شویم.
که این دو گون? معنا یا سطح برداشت چنینند:۱ معنا یا برداشتِ بیرونی/عرفی و ۲ معنا یا برداشت درونی/اختصاصی. هکذا، مراد از اینکه می گوییم پیامبر(ص) اُمی است، از منظر نخست این است که او نه توانایی آن را دارد که بنویسد و نه می تواند بخواند. نه می تواند دست به قلم شود و نه خواهد توانست نامه گاری کند. و نهایتاً نه می تواند کتابت متن ورزد و نه خواهد توانست رساله نویسی نماید.
بنابراین، در این معنا ملاکِ باسوادی یا بی سوادی بنوی در این است که او از سواد آکادمیک و البته مرسوم بهره مند نیست و قادر نیست که همچون مکتب رفته ها و مدرسه نشسته ها بخواند و بنگارد. که این ادله از متن خود بر چنین مدعایی گواه است:»وَمَا کُنتَ تَتْلُو مِن قَبْلِهِ مِن کِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ إِذًا لَّارْتَابَ الْمُبْطِلُون«/و تو هیچ کتابی را پیش از این نمی خواندی و با دست [راست] خود [کتابی] نمی نوشتی و گر نه باطل اندیشان قطعا به شک می افتادند (عنکبوت/۴۸). مع وصف، آیه مذکور مشخص می سازد که پیامبرخاتم(ص) از این لحاظ که بتواند متنی را با زبان بخواند و یا انشایی را با دست بنویسد سخت بری است و نمی تواند همچون دانش آموختگان عرفی رفتار کند. او نمی تواند چون رسماً از تحصیلات آکادمیک بهره ای ندارد و نمی تواند چون اصلاً همانند آدمیان دیگر نیست.
و نیز نمی توان چون: »هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِّنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِن کَانُوا مِن قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ«/اوست آن کس که در میان بی سوادان فرستاده ای از خودشان برانگیخت تا آیات او را بر آنان بخواند و پاکشان گرداند و کتاب و حکمت بدیشان بیاموزد و [آنان] قطعا پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند(جمعه/۲).
امّا مورد کلیدی پیرامون مسئله اصلی این قلم به برداشت یا معنای دوم از مفهوم اُمی برمی گردد، معنایی که معتقد است پیامبرخاتم(ص) علاوه بر ناتوانی در خواندن و نوشتن، ضمیری شخم نخورده و منفک از مکاتبِ فلسفی و مادی داشت و به هیچیک از آن جمله وابسته نبود.
که این آیه ادل? درون متنی هموست:»وَکَذَلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا مَا کُنتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَلَا الْإِیمَانُ وَلَکِن جَعَلْنَاهُ نُورًا نَّهْدِی بِهِ مَنْ نَّشَاء مِنْ عِبَادِنَا وَإِنَّکَ لَتَهْدِی إِلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ«.
وهمین گونه روحی از امر خودمان به سوی تو وحی کردیم تو نمی دانستی کتاب چیست و نه ایمان [کدام است] ولی آن را نوری گردانیدیم که هر که از بندگان خود را بخواهیم به وسیله آن راه می نماییم و به راستی که تو به خوبی به راه راست هدایت می کنی(شوری/۵۲).
آیه فوق بلیغ نشان می دهد که پیامبرخاتم(ص) در کنار آنکه چیزی از سوادِ آکادمیک و رسمی نمی دانست، هیچ تمایلی هم به فرآورده هایِ فرهنگیِ جاهلیت نداشت و هرگز معتقد به فلان حزب و فلان جناح هم نبود.
هرگز بلندگوی فلان مکتب و فلان عقیده هم نشد و هیچگاه بازیگرِ فلان تشکیلات و فلان تأسیسات هم نگشت. و نیز هرگز زیر پرچم فلان ایسم و فلان چیز هم نرفت و هرگز وابسته فلان احساس نماند.
نتیجتاً با توجه دو معنای واژه اُمی و ارجاعِ آن به مسئله اصلی این قلم، چنین می توان گفت که قرآن هرگز نمی تواند آورد? خاصِ پیامبرخاتم(ص) باشد و بدو منصوب گردد. چه، زین روی که او نه دارای سواد آکادمیک است و نه دارایِ جهان بینی مختص خود.
و این هم حسن ختام بخش نخست: »چون محمد پاک شد زین نارو دود/ هر کجا رو کرد وجه اله بود«.

نوشته شده توسط admin در یکشنبه, ۱۶ آذر ۱۳۹۳ ساعت ۵:۳۳ ق.ظ

دیدگاه


8 − دو =