چرا فرهنگ و روحیه همکاری در جامعه ما ضعیف است

چرا فرهنگ و روحیه همکاری در جامعه ما ضعیف است

گروه فرهنگی:چرا با هم همکاری نمی‌کنیم یا به اصطلاح دیگر چرا باید با هم همکاری کنیم؟ در علوم اجتماعی مفاهیمی مانند همبستگی آلی و خود‌به‌خودی در مورد دو گونه نظام اجتماعی بیان شده است. این دو گونه نظام اجتماعی در واقع دارای دو پیکر اجتماعی متفاوت هستند که هر پیکر عنصرهای خود، یعنی افراد را، در آرایشی متفاوت نسبت به هم قرار می‌دهد. این آرایش متفاوت بر اساس چگونگی تقسیم کار اجتماعی شکل گرفته است.
در یک دسته‌بندی قدیمی در انسان‌شناسی که امروزه تنها جنبه کمک‌آموزشی دارد، نه اینکه دارای نگاه ارزشی درستی باشد، جوامعی که دارای همبستگی آلی باشند در جایگاه بالاتری، نسبت به جوامعی که دارای همبستگی خود‌به‌خودی بودند، گذاشته می‌شدند. در این دسته‌بندی، جوامع صنعتی از نوع با همبستگی آلی و جامعه‌های قطاعی مانند تیره‌ها و قبیله‌ها بدون آن بودند. یعنی از گونه دارای همبستگی خود‌به‌خودی برشمرده می‌شدند. همچنین این دودسته از هم کاملاً جدا نیستند. در واقعیت جوامع را باید در یک نقطه چین پیوسته در نظر گرفت که هر جامعه بنا بر تاریخ و جغرافیای خود در نقطه‌ای از این نقطه‌چین قرار دارد. این دودسته و دوقطبی کردن خشک از سوی من تنها جنبه توضیحی و تشریحی دارد.
نکته مهم این است که آرایش در این دو جامعه با نوع تقسیم کار پیوند دارد. اینکه آرایش بر اساس تفاوت‌های افراد باشد یا بر اساس شباهت‌های آنها، برآیند آن تفاوت در تقسیم کار خواهد بود. در جوامع پیشرفته با همبستگی آلی تقسیم کار بر اساس تفاوت‌های هر فرد است. هر فرد بر اساس ویژگی‌های خود به کار ویژه‌ای می‌پردازد، در کاری متخصص می‌شود و دیگر نیازهای خود را از طریق دیگرانی که در کارهای دیگر تخصص دارند برآورده می‌کند.
این‌گونه است که دقت کار و بازدهی کار نه‌تنها بالاست بلکه سازمان‌یافته نیز هست. پس نه تنها فردگرایی بیان می‌شود، بلکه افراد در این نوع جوامع در رابطه‌ای مکمل هم نیز هستند.
به همین شکل نهادهای جامعه نمود می‌یابند یعنی جامعه صنفی می‌شود و بافتمند. افراد در اصناف در واقع دارای رابطه‌ای مشترک‌المنافع هستند. صنف نوعی خانواده است. معیار دیگری برای شناسایی این نوع جامعه نظام حقوقی آن است.
برای مثال اغلب در این نوع جوامع فرد خاطی به دست نهادی خاص وادار به جبران خسارت، به بازگرداندن رابطه پایمال‌شده و حق ستانده‌شده محکوم می‌شود. پس نوع حقوق جاری در این جوامع ترمیمی است.
برعکس در جوامع غیرپیشرفته با همبستگی خود‌به‌خودی تقسیم کار افراد بر اساس شباهت‌هاست. در کل، تقسیم کار ضعیف است، جامعه تخصصی نیست. هر فرد به جای یک کار، چند کار می‌داند. ولی در هیچ‌کدام تخصص ندارد. به این شکل در این جوامع تخصص‌گرایی وجود ندارد. ویژگی‌های افراد پی‌ریز نوع تخصصشان نشده است. پس فردگرایی نیز ضعیف است.
در عوض آنچه در این جوامع وجود دارد صدایی یگانه از کل جامعه است. افراد بر پایه شباهت‌ها بر اصلی مشترک قراردادهای اجتماعی را بنا نهاده‌اند. پس کلی یگانه و هم‌صدا و وجدانی اجتماعی وجود دارد. و به همین ترتیب، جمع‌گرایی یک ارزش می‌شود. چنانچه بخواهیم نظام حقوقی آن را بیابیم، برای مثال، اگر فردی عملی بر فرد دیگر انجام داده که گناه محسوب می‌شود کل جامعه واکنش نشان می‌دهد تا خاطی را علاوه بر جبران خطا، تنبیه نیز کند چون در واقع در این جوامع خاطی علاوه بر خسران، وجدان اجتماعی را نیز خدشه‌دار کرده است. پس نظام حقوقی آنها بیشتر تنبیهی است.
اکنون، هر کسی که در کشورهای صنعتی و همچنین در ایران از نزدیک زندگی کرده است، به راحتی به روش قیاسی، می‌تواند تشخیص دهد که کشور عزیز ما ایران به کدام یک از این دو دسته نزدیک‌تر است.
با توجه به نکات بالا، اگر بخواهیم بفهمیم چرا همکاری در ما ضعیف است اول باید مشخص کنیم در کجاها ضعیف است. این خود نیازمند تحقیق کیفی و میدانی در سطوح مختلف است. اما اگر بخواهیم نگاهی سرسری کرده باشیم، این‌گونه به نظر می‌آید که در جامعه کنونی ایران نهادهای اجتماعی نوین، که غالب آنها برگرفته از نظام اجتماعی و نوع سازمان‌بندی اجتماعی غربی بوده، رفتار ما مناسب آن صنف‌ها، بافت‌ها و نهادهای پیوندی نیست.
ولی هر جا نهادهای جامعه ریشه‌دار هستند آنجا رفتارهای فردی بسیار سازمانی هستند. افزون بر اینکه بخش‌های خاکستری نیز وجود دارند. این نکته نیز مانند بسیاری از گرفتاری‌های دیگر در ایران، ما را به یاد شکاف سنت و تجدد نیز می‌اندازد. همچنین ما را نیازمند شناخت فرهنگ و تمدن غرب نیز می‌کند.
چگونه ممکن است نهادهای غربی را وارد حوزه تمدنی دیگر کنیم بدون اینکه دریابیم پرسش‌های آغازینشان چه بوده؟ اصلاً در چه بافتار و ساختاری و برای برآورده کردن چه نیازهایی این نهادها شکل گرفته بوده‌اند؟ یعنی بدون شناخت قاعده کار آن نهادها، چه به شکل درزمانی و چه به شکل هم‌زمانی، از نگاه جامعه‌شناختی و شناخت معناهای رفتارهای گروهی مردم آن سرزمین، تطبیق آن نهادها با فرهنگ اجتماعی و رفتاری ما و در کل جامعه ما آسان نیست. به پندار بنده، جامعه ایران مانند بسیاری از جوامع در حال توسعه به شکلی درگیر دورانی گذار از سنت به تجدد است. در آن، نهادهای نوین کارکرد کامل خود را، دست‌کم آن‌گونه که در نمونه غربی می‌بینیم، نه به دست گرفته‌اند و نه سبک زندگی بومی، سنتی و فرهنگ عمومی بسترهای مادی خود و زیرساخت‌های خود را کاملاً از دست داده تا میدان را به سود رقیب رها کند.
اگر خواسته باشیم یک نمونه از عدم همکاری را، برای مثال در میان کارمندان یک اداره دولتی یا بنگاه اقتصادی، در شهری، رمزگشایی کنیم دو مفهوم همبستگی اجتماعی (در دو گونه خود) و شکاف سنت و تجدد بسیار می‌توانند راهگشا باشند. همبستگی اجتماعی آلی در جامعه‌ای می‌تواند وجود داشته باشد که در آن اصناف شکل و کارکرد کامل خود را داشته باشند و در آن، اعضا خود را درون یک خانواده از هم‌صنفان خویش ببینند و با آنها پیوندهایی ناگسستنی برقرار سازند و دارای احساسات و منافع مادی و معنوی همسویی باشند. نهاد را از آن خود بدانند.
دیگر اینکه افراد باید در آن جامعه به شدت متخصص باشند و نسبت به دیگر اعضای صنف‌های اجتماعی باید کارکرد مکمل یافته باشند تا بشود در پیکر این جامعه همبستگی آلی را به چشم دید. اگر ریز به رفتارها و احساسات یک کارمند ایرانی در محیط کارش بنگریم آیا این ویژگی‌ها را در او می‌توانیم ببینیم؟
حال نمونه‌ای دیگر از رفتار ایرانیان راجع به یک نهاد بومی و ریشه‌دار می‌آورم. همه در ایران به سازمان‌بندی بنیادهای خیریه، حسینیه‌ها، مسجدها و تکیه‌ها آشنا هستیم. سازمان‌بندی این گروه‌ها به شدت مشارکتی، درون‌زا، خودخیز و خودجوش بوده و هست. هیچ نهادی آمرانه آنها را هدایت نمی‌کند. با این حال همه کارهای خود را باشکوه نیز انجام می‌دهند. در دوران معاصر با ورود تجدد از سازمان آنها کم که نشده هیچ بیش نیز شده است. دایره پوشش خود را حتی به کشورهای دیگر نیز گسترانده‌اند. چگونه است که در آنها نهادهای خودجوش همکاری وجود دارد؟ و چگونه در آن کارکردی بسیار سازمان‌یافته میان اعضا دیده می‌شود؟ آیا احساسات و منافع همه مشارکت‌کنندگانشان یک‌دست و یک‌سو نیستند؟
نمونه سوم نمونه‌ای روستایی است. در هر روستای ایران که بگردیم آدابی و شکلی از مشارکت سازمانی و همکاری در نوع دامداری و کشاورزی آن دیار یا در دیگر زمینه‌های معیشتی آن می‌یابیم.
بنده خود بسیار شاهد سازمان‌بندی به شدت پیچیده، مشارکتی و مردمی با همکاری پایدار در کشت برنج در شمال ایران بوده‌ام. نوع همکاری در کشت برنج بسیار اقتصادی، محاسبه‌گرانه، به شدت خود‌جوش و سازمان‌یافته است.سه نمونه بالا به ما نشان می‌دهد شناخت مفهوم همکاری یا عدم آن در جامعه ما نیازمند یک بررسی کیفی، جامع، میدانی و مردم‌نگارانه به دست همه علوم انسانی است.

نوشته شده توسط admin در پنجشنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۶ ساعت ۶:۴۵ ق.ظ

دیدگاه


شش × = 48