سنت شکنی یکی از ویژگی های اصلی فرهنگ معاصر

سنت شکنی یکی از ویژگی های اصلی فرهنگ معاصر

فهیمه بافنده
گروه فرهنگی: به نظر می رسید شعر کلاسیک با همه زیبایی های دلکشش, با پهلوانی ها و پهلوانان جوانمردش, با معشوقکان زیبا و دوست داشتنی و در عین حال دست نیافتنی اش, با دنیاهای خیالی و لبریز از صلح و صفایش و با تجربه های نورانی اشراقیش اکنون باید وارد قلمرو دیگری می شد تا قابلیت خود را در حوزه ای جدید هم نشان دهد .
بعد از ماجرای بازگشت ادبی که تدبیری نامناسب برای دمیدن روح تازه در پیکر شعر فارسی کهن بود، در اواخر دوره قاجار شعر فارسی به مرحله ای رسید که به شدت نیازمند هدایت در قلمرو جدیدی بود تا در مسیری متناسب با ظرف زمان، به حیات خود ادامه دهد. به نظر می رسید شعر کلاسیک با همه زیبایی های دلکشش، با پهلوانی ها و پهلوانان جوانمردش، با معشوقکان زیبا و دوست داشتنی و در عین حال دست نیافتنی اش، با دنیاهای خیالی و لبریز از صلح و صفایش و با تجربه های نورانی اشراقیش اکنون باید وارد قلمرو دیگری می شد تا قابلیت خود را در حوزه ای جدید هم نشان دهد. اینک شاعری »دوران ساز« و تیزبین لازم بود تا قلمروی نوین برای شعر فارسی بیابد و این قرعه به نام »نیما یوشیج«- شاعری از دیار مازندران- خورد. اما در این تغییر سبک مجموعه ای از معیارهای ادبی و غیرادبی نیز دخیل بودند. از جمله این معیارها و شاخصه های فکری- فرهنگی و اجتماعی که در این مسیر می توان اشاره کرد عبارتند از:
با یک بررسی اجمالی در شرایط اجتماعی- فرهنگی می توان دریافت که سنت شکنی یکی از ویژگی های اصلی فرهنگ معاصر ماست و این پدیده در تمام لایه ها و سطوح جامعه و فرهنگ خودش را نشان می دهد. نمودی از این سنت شکنی را در رفتارهای جمعی و آداب و رسوم هم می توان دید. ویژگی دیگر فرهنگ معاصر ما شتاب است که نتیجه و زاییدأ ماشینی شدن است. تغییرات سبکی که در طول هزار سال شعر فارسی اتفاق افتاد، کمتر از تغییراتی است که در طول پنجاه سال اخیر، در شعر فارسی روی داده است. اصولا در دوران مدرن، تعریف و جایگاه انسان در هستی تغییر کرده است؛ چنانچه در شعر شعرای کلاسیک با انسانی عاشق و موجودی ناطق روبرو بودیم اما امروزه انسان موجودی سیاسی است. سیاست و قدرت سیاسی در مرکز همه معادلات انسان مدرن قرار دارد و در شعر نو نیز جلوه گری می نماید. مشغله های زیاد، وقت کم و سرگرمی فراوان، این نیز از خصلت های فرهنگی معاصر است که با تغییر زندگی از حالت کشاورزی به ماشینی- صنعتی، پدیدار شده است. در گذشته که اجداد ما شبهای طولانی و دراز زمستان را به خواندن شاهنامه و سایر انواع ادبی اختصاص می داده اند- به خاطر مشغله کم و سرگرمی محدود و فراغ بالی بوده است که در زندگی شهری و صنعتی کمتر دیده می شود و همین مساله بر رویکرد یا عدم رویکرد و استقبال جامعه به آثار ادبی و حتی گسترش و انواع خاص ادبی تاثیر دارد.
جهان بینی ایرانیان معاصر نیز با دوره کلاسیک تفاوت ماهوی دارد. اندیشه مدرن، زبان مدرن می خواهد از این رو دایره واژگانی و دستگاه نحوی کلام بزرگان ادب کلاسیک نمی تواند در خدمت دستگاه فکری و حالت روحی عاطفی شاعر امروز قرار گیرد، به علاوه امروز زبان شعر غیر از کارکرد خبررسانی و ابلاغی باید قادر باشد اندیشه و حالات عاطفی انسان مدرن را نشان دهد نه اینکه صرفا بیان کند. دیگر اینکه قابلیت های زبان ادبی کلاسیک توسط خداوندان سخن- »فردوسی«، »سعدی«، »مولانا«، »حافظ« و… – به اشباع رسیده بود و مشکل بتوان قابلیتی را در آن یافت، کشف کرد که از چشم این بزرگان دورمانده باشد.
بنابراین نیاز به کشف حوزه زبانی جدیدی بود که امکان نوآوری و خلاقیت داشته باشد، در این راستا »نیما« به زبانی اندیشید که این دو ویژگی را داشته باشد »زبان نزدیک به طبیعت نثر« که هم مناسب مسایل امروزی بشر است و هم قابلیت های کشف نشده زیادی دارد.
این زبان الگوهای بسیار متنوعی دارد که به راحتی می توان تصویرگری و عاطفه شعر را در قالب آنها قرار داد بنابراین نیما از این جهت خدمت بزرگی به زبان شعر مدرن کرد. چنانچه مشهور است پنج شاعر برجسته و صاحب کتاب و سبک در شعر نو معاصر عبارتند از »نیما«، »اخوان ثالث«، »سپهری«، که شعر هر کدام وجه ادبی شاخص خود را دارا است.
که مختصراً به دو وجه شاخص در شعر »نیما« و »سهراب سپهری« می پردازیم، »نیما«: یکی از شاخصه های شعر نیما؛ نگرش خاص و متفاوت او به انسان و هستی است. به نظر او هستی، برخلاف تضاد ظاهری که در اجزای آن مشاهده می شود، مبتنی بر یک وحدت ارگانیک درونی است. هستی در مقابل انسان نیست که بخواهد او را کورکورانه به تقلید و تسلیم در برابر فلک یا هر نیروی دیگری وادارد، همچنین فلک، قدرت بلامنازعی نیست که انسان را پیوسته مقهور خود کند بلکه رابطه انسان و هستی مبتنی بر تعاملی دوسویه و متوازن است، بنابراین عالم نه در برابر انسان که در کنار او قرار دارد.
انسان نیز در قبال عالم نه تنها موجودی کاملا محو و تسلیم نیست بلکه موجودی است با ابعادی بسیار گسترده، عمیق و مسئولانه، در انگاره نیما طبیعت به عنوان رکنی از ارکان هستی نیز مثل انسان است و انسان مثل طبیعت. «نیما» به طبیعت هم اجتماعی نگاه می کند و آنچه برایش مهم است انسانی شدن طبیعت است. از نظر او انسان موجودی است خاکستری که ارزش وجودیش به همه ابعاد اوست نه تعطیلی بخشی از وجود و غلبه بخشی دیگر.
در حقیقت شعر نو در پرتو تحولات سیاسی- اجتماعی زیادی بوده است، از این رو رگه های فکری زیادی در آن وجود دارد که ممکن است همه آنها با آموزه های اشعار کلاسیک بویژه آموزه های اسلامی همخوانی و تطابق نداشته باشد همچون توجه بیش از حد به اندیشه های غربی و ظهور این رگه های فکری در موضوعات و مضامین شعری که بعضاً منجر به تفکرات الحادی و اومانیستی می شد، تفکراتی که سعی دارد در ذهنیت مخاطبان اصالت را به انسان بدهد و نقش خدا و دین را در زندگی کم رنگ جلوه داده و نقش انسان را برجسته سازد همچنین تفکرات فمنیستی که باعث ایجاد چالش های فکری و عقیدتی در میان مردم گردید و در پس این اندیشه ها روی آوردن به سبک ادبی رمانتیک سیاه را در دوره ای شاهد بودیم که شعرا در این دوره به سرودن اشعاری با مضامین غیراخلاقی و یأس آلود و فاقد ارزش های اجتماعی روی آوردند اما این جریان نسبتاً گل آلود شعر معاصر با سرعتی متغیر مسیر خود را طی نمود و کم کم رو به پاکی و نابی و زلالی نهاد.

نوشته شده توسط admin در پنجشنبه, ۲۶ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۴:۲۰ ق.ظ

دیدگاه


شش + 5 =