پیامت را نمی خوانندسرها در گریبان است

پیامت را نمی خوانندسرها در گریبان است

یوسف پیربوداقی
*سخن اول حال خوب شورائیان
یکی از اعضای محترم شورای شهر اورمیه اخیراً بیان داشته اند که قصد افشاگری دارند در ارتباط با فساد زمین و زمین خواری در شهرستان اورمیه و گفته اند که قصد دارند در صورت لزوم زمین خواران و فاسدان این عرصه را به مردم معرفی نمایند و….اما روزگاری آن مرد سابق از دنده چپ برخاست و لیستی از مفسدان و زمینخواران را در جیب خودنگه داشت که بعد از ۸ سال بساط بگم بگم ناگهان آن لیست از دنده راست مردسابق بر زمین جاری شد و سه هزارهای میلیاردی و نفری و فامیلی آسمان ایران زمین را معطر ساخت اما خدا کند این لیست شورایی سرانجامی مثل آن نداشته باشد. حال بر این بیانات چندین فرض محتمل می توان در نظر گرفت گرچه این فرض ها ممکن است از اساس باطل و بی بنیاد باشد!
درنگاه اول می توان گفت شاید این عضو محترم شورا هم مثل برخی های دیگر قصد ورود به امورات شهر و شهرداری دارند و ایجاد ایهام و ابهام در فعالیت های شهری و نهایتاً دلمشغولی شهردار با مسائل حاشیه ای تا شهری که پس از سالها جمود و خمود دارد نمادی از شهر بودن را تجربه می نماید زمینگیر شود.در نگاه دوم شاید قصد از طرح این نوع مسائل بسترسازی برای سال آینده و بعد از طعم شیرین شورایی، آزمودن لذت مجلسی شدن نیز بوده باشد .و این امر البته برای شیفتگان خدمت و نه تشنگان قدرت امری غیر بدیهی نمی تواند باشد اگرچه مردم این راه و روش مبارزه آنچنانی با فسادو … را در چند سال گذشته آزمودند ولی بعید نیست بازهم ازموده شود که ما مردم بعضاً برای ۴۰ هزار تومان پول نقد یارانه ای حاضر به کشیدن چک ۴۰ میلیون تومانی غیر نقدی هستیم وفارغ ازاین که بعداً چه خواهد شد، البته هیچی هم نخواهد شد. طبیعی است که علاقمندان به حرفه نمایندگی در کسوت خدمت! همه خوی و خصلت ما جماعت را مطالعه فرموده اند و حق دارند از تبدیل فرصت ها به تهدیدها و یا برعکس آن بهره برداری حداکثری نمایند.در نگاه سوم باید گفت که انشاءاله هردو مورد بالا بی پایه است است و اصل بر مبارزه با فساد در این بلاد می باشد که می ارزدو کاش اینگونه بشود! اما درد اینجاست که در جریان آن مفاسد چند تا سه هزاری، دستگاه قضایی اینقدر از الف. ب. م و … سخن گفت که آخر سر برخی مردم از خیر شنیدن اخبار مرتبط هم گذشتند و از اینکه خدای ناکرده این حروف باز و بسته با نام و نشان آنها یکسان نباشد و گیر نیفتند به خدا پناه آوردند( حال بفرض اینکه رئیس کمیسیون بودجه و امور مالی شورای شهر اورمیه اسامی سودجویان احتمالی را هم اعلام کردند و کار سرانجام به قضاوت رفت می توان گفت که غیر از این خواهد شد؟ درست مثل پول آن ۷۰ هکتار زمین بی زبانی که به آن کارخانه لوله پوله حومه اورمیه وصل شد و آب از آب تکان نخورد و رئیس وقت شهرک های مربوط اتفاقاً تدبیر مندانه ارتقاء مقام یافت و نماینده حامی نیز همچنان تدبیر مندانه طلبکار است!از سوی دیگر اما کار از نجابت و اینجور چیزها گذشته است و در سایه تعالیم عملی برخی مدعیان اصول و امور که کم هم نیستند عجب حرص ولع افتاده است میان مردم که کشیدن یک مو هم غنیمت است! اگر سه شغله هستند دنبال شغل چهارم می گردند اگر سه واحد مسکونی دارد دنبال چهارمی می گردند و الی آخر. خلاصه قناعت و صداقت بدجوری قافیه را باخته است.
*سخن دوم
عضو دیگر شورا چندی قبل طی مقاله ای جشن روز اَلَست را واکاوی نموده و مزایا و محاسن این جشن فطرت را مورد توجه قرار داده بودند این مقاله در نوع ارزشمند و به لحاظ فنی و تخصصی در حوزه عرفان و الهیات قابل تأمل است. اما اشکال کار اینجاست که وقنی خواننده متوجه می شود که جناب علیزاده رئیس کمیسیون فرهنگی و اجتماعی شورای شهر اورمیه است حق دارد در این اوضاع به هم ریخته فرهنگی و اجتماعی شهر اینگونه نوشتارها را به اساتید فارغ از این مسئولیت ها بسپارد و اگر قرار باشد افراد منتسب به مسئولیت های مختلف اجرایی و نظارتی فارغ از جایگاه حقوقی خود از جایگاه حقیقی خویش به تبیین تخصص خود بپردازند و توقعات و انتظارات جامعه و مردم و جوانان گرفتار در ناهنجاری های فرهنگی و اجتماعی در نوشتارها و گفتارهای نمایندگان آنان تبلور نیابد، بدیهی است که نباید از آنان نیز انتظار پایبندی به هنجارها را داشت.اما وقتی کاغذهای فروش کلیه بر درو دیوار شهر چشم رهگذران را می نوازد، وقتی علیرغم تلاشهای انجام گرفته مافیای کودکان متکدی روزبروز رشد می کند وقتی بی سرو سامانی و بی مدیریتی حمل ونقل درون شهری آبرو و حیثیت خانواده هارا نشانه رفته است وقتی خیابانهای شهر مملو از اتومبیل های تک سرنشین بالا و پایین رو می باشد وقتی جوانان با همین ماشین ها و در مقابل چشم تیز بین ماموران راهنمایی از سرو کول خیابانها بالا می روند و سرعت و صوت آنان عابران خسته را می آزارد؛ وقتی عبور از چراغ قرمز به یک رفتار عادی تبدیل می گردد وقتی در کوچه ۶ متری آپارتمانهای ۷ طبقه ساخته می شود تا همه شئونات زندگی و فرهنگی برهم بریزد؛ وقتی آمار تخلفات و جرائم همچنان روند افزایشی دارد وقتی در پارکها و استراحتگاه های شهر خانوارها از اراذل و اوباش در امان نیستند؛ وقتی پیاده روهای ۲ متری خیابانهای ۲۰ متری شهر به تصرف کامل صنوف درمی آیند و در سایه قوانین سهل و آسان شهری! هم در ورودی مغازه به پیاده رو باز می شود و هم نصف این فضای ۲ متری را صندلی می چینند تا نصف دیگر آن برای دراز کشیدن پاهایشان بماند و زن و بچه مردم ناچار از خیابانی می گذرند که جنگل رانندگی است؛…وقتی پاسداشت از نمادها و نمودهای فرهنگی و تاریخی فقط به نصب چند تابلو خلاصه می شود اما دهها آثار تاریخی مملو از رازهای فرهنگی و هویتی همچنان در حال ویرانی است؛ وقتی رازگه مشروطه خواهان اورمیه و محل بردار شدن مشهدی اسماعیل مشروطه چی سردار مشروطه خواهان اورمی دیگر نام و نشانی ندارد؛ وقتی یک برنامه موسیقی همگانی که تنها دلخوشی گاه و بیگاه جوانان است به راحتی آب خوردن و به فرمانی لغو می گردد و همه متولیان فرهنگی و اجتماعی دم فرو می بندند و بازی من نبودم راه می افتد؛ خوب همه این موارد و دهها مواردی از این نوع هم آثار مخرب فرهنگی دارند و هم آثار مخرب اجتماعی و اقتصادی در چنین اوضاع و احوالی است که نامه نوشتن از»روز اَ لَست« اگرچه می تواند بیانگر توان و ظرفیت علمی و فرهنگی باشد اما برای ریاست کمیسیون فرهنگی و اجتماعی شهر جز بیان بی دردی از حوزه فرهنگی و اجتماعی شهر نیست! چرا که شهر گرفتار آمده در چنبره انبوه افسار گسیختگی فرهنگی و اجتماعی بیانات و نوشته های متفاوتی را می طلبد آنگونه که در عمل بکار آید وگرنه با این شرایط در آینده نه چندان دور باید شاهد آن باشیم که دیگران متفاوت می خواهند
* بقیه شهرداران کجا هستند؟
در سرسرای ورودی به محل کار شهردار در ساختمان میدان ایالت که همیشه خدا مملو از آدم های هم زیاده خواه و هم کم خواه می باشد و هرکدام بنوعی و پس از پایان وقت اداری با اعصاب کاملا اتو کشیده! روانه خانه خود می گردند قاب عکس شهرداران بعد از انقلاب چشم ها را نوازش می دهد از شهید باکری تا بازیان اگر از دوران کوتاه مدت شهرداری بی مثال شهید جاوید »باکری« بگذریم و با ذکر خیری از مهندس بازیان وخدا قوت برای شهردار فعلی بقیه فقط اسمی هستند و رسمی و همین.اگر برخی ها از نام و عنوان شهرداری به جاه و جلال می رسیدند، اما بودند کسانی که جاه و جلال خود را به شهرداری اهدا نمودند. مگر باقر نظمی افشار از همین گروه نبود؟ و … وقتی شهرداری به عنوان یکی از متولیان اصلی هویت فرهنگی شهر با گذشتگان اینگونه رفتار کند شاید آیندگان نیز با او اینگونه کنار بیایند. اما در میان همه قاب عکس های شهرداری جای یک نفر به شدت خالی است و آن کسی نیست جز »مشهدی محمدحسین معمار« طراح و سازنده بناهای اطراف میدان ایالت از جمله ساختمان شهرداری به سال ۱۳۰۷ هجری شمسی مردی که با ابتدایی ترین امکانات آن روز کاری کارستان انجام داده است. عماراتی که بعد از بیش از ۸۰ سال همچنان جذابیت و زیبائی مکانی و درونی خاص خود را دارد و عظمت کار این مرد از آنجا پیداست که مدعیان معماری نوین امروزی در فضایی بسیار فراتر از این عمارات نتوانستندطرحی اندرونی همانندآنرا داشته باشند. دور از حق نیست که نماد مردا نه این مرد نه در ساختمان شهرداری که در وسط میدان جای خاص خود را داشته باشد واگر قرار است از شهرداران یاد شود از همه آنان یادی بشود.
* یک انتصاب و صفر سوال از شهرداری
اخیراً یکی از اساتید دانشگاه صنعتی اورمیه معاون فرهنگی و اجتماعی شهردار اورمیه شدند. مثل اینکه این حاج محمد حضرت پور قصد دارد خیلی از ناشدنی ها را شدنی نماید. (مانند ساخت جهادی همین روگذرهای پی در پی و که سه ماهه کار چندین ساله را می نمایند .) این انتصاب شهردار هم گونه ای از همین قضایا است یعنی یک مهندس ارشد صنایع فی البداهه معاون فرهنگی و اجتماعی میشود. گویا سنگ بنای نهاده شده توسط استانداری دارد بیخ و بن می گیرد. وقتی یک پزشک عمومی می تواند مدیر کل حوزه اجتماعی و فرهنگی استانداری باشد، چرا یک پزشک صنایع نتواند این حوزه را در شهرداری بگیرد؟ (و یادتان باشد که در دولت کریمه سابق یک پزشک رئیس سازمان فضایی کشور بود). اما این یکی یعنی معاونت فرهنگی و اجتماعی شهرداری اما و اگر بیشتری دارد و از ۳ حال خارج نیست. اول اینکه یا استادی تمام وقت دانشگاه چیزی شبیه آش کشک است. منظور بودن و نبودن در این سمت هر دو یکی است. دوم اینکه احتمالاً معاونت فرهنگی و اجتماعی شهرداری اینگونه است و سوم اینکه احتمالاً هر دو عنوان زرشکی بیش نیستند از همان نوع زرشکی که برای تزیین برنج های هندی به کار میآیند و قرار بود استاندار جلال زاده به مدیران کم کار هدیه نماید. اما از آنجائیکه وسعت این جماعت بیشتر از زرشک مورد نظر شد استاندار وقت از خیر این کار گذشت. اما اساتید و صاحبنظران ودست اندرکاران رشته های فرهنگی و هنری و تاریخی و ادبی و …. این انتصاب را به دل نگیرند که حاصل سالها تلاش این عزیزان همین شد که هست. یعنی فرهنگ شلختگی و شلختگی فرهنگی که هرکس در حوزه فرهنگ ساز خود را می زند و بدین ترتیب جای تعجبی نخواهد داشت از اینکه یک کارشناس عالی صنعت و تولید مسئول فرهنگی و اجتماعی یک شهر بشود شاید سقفی بشکافد و طرحی نو در اندازد.اما در خبرها آمده بود که ارزش واردات اسب از کشورهای ترکیه و بلغارستان و آلمان و مصر حدود ۵۵۰ هزار دلار در سال گذشته بوده است و البته کشور برادر چین جای خود را دارد و می توان گفت که اسب های خودی دیگر هیچ . و این اسب های وارداتی نیز در پیست های سوارکاری و تنقلات ورزشی و تفننی در اختیار از مردم بهترانی هستند که سالهاست با فرهنگ گپ و رپ خو گرفته اند. و اینک مائیم و صدای دلخراش اسب هایی اینگونه که فرهنگ مدرنیزه شدن را فریاد که نه، عربده میزنند! در غیاب هرچه نجابت و فرهنگ است و با این اوصاف باید اندکی تأمل داشت بر آنچه که در خون و رگ این جامعه جاری بود و اینک نیست
*سخن آخر
در زمانه ای که جمعی سخت دنبال نان هستند و معیشت و جمعی بشدت دنبال نام و منزلت و جمع انبوهی دغدغه امید به فردا رادارند والبته گروهی دلواپسانه مرثیه گوی همیشگی انبوه دلهای پریشان وشکسته میباشند ! نه این سخنان را صاحبی به آن معنا هست ونه ماجرای روز الست را، نه داستان اسب فرهنگ شنیدنی میشود ونه قصه زرو زور و فسادخواندنی! نه قاب عکس های شهرداری مهم میشود برای تغییر و نه وعده های استاندا ری برای تدبیر؛ نه بزرگ نمایی گفتاری بردل مینشیند ونه فضل جویی نوشتاری؛ چرا که که بی نشان از دل ودلبری هستند و قصه هایی از تکرار ناشده ها میباشند و ارمغانی جز نیمخوابی ندارند،و در شهر خواب آلود سر ها در گریبان است و پیام ها بی صاحب وهر کس به فکر گلیم خویش که آن را از آب بیرون کشد ویا گلیم آن دیگری را به آب رهاند از نوع همان رفتار هایی که سالهاست آزموده میشوند ونهایت اینکه به قول حافظ :
شب تارک و بیم موج و گردابی چنین حائل/کجا دانند حال ما سبک ساران ساحل ها

نوشته شده توسط admin در سه شنبه, ۰۸ مهر ۱۳۹۳ ساعت ۵:۱۳ ق.ظ

دیدگاه


2 × = چهارده