هنر معاصر در گفتمانی از جنس نگاه دیگران

هنر معاصر در گفتمانی از جنس نگاه دیگران

علی رزم آرای
گروه فرهنگی: روز شنبه مورخه۹۴/۱۲/۸ نوشتاری از نویسنده این سطور تحت عنوان» کند وکاوی ضمنی پیرامون معاصرت در هنر« به قلم سپرده شده بود. در این نوشتار پیرامون چیستی و هستی معاصرت و معاصرت هنری نکاتی کلی ارائه شده بود. از آن جمله ریشه لغوی و معنای لغوی معاصرت و نیز اطلاق اصطلاحی و نه تخصصی آن به عرصه خاصی از هنر و نیز تاریه تکوین اجرایی هنر مدرن و نو در جهان غرب و سیر حضور هنر جدید در جامعه ایرانی مورد بررسی قرار گرفت که سعی شد که تفاوت کلان این دو جریان را در گستره زمان و خاستگاه این هر دو و نیز خلط شدن این دو سویه بر اثر تشابهات وارداتی از جهان غرب به سمت جامعه ایرانی در دو یا سه دهه صد ساله اخیر در مقابل قامت چهارصد ساله مسیر هنرمدرن و پسامدرن در غرب، نشان داده شود و هشداری نیز حول و حوش بازی¬های لفظی، تقلیدات مشوش و تحلیل¬ها و تفسیرهای غریب از اجرای هنری وادبی افراد مختلف و دادن مجوز معاصرت به آنان و به اصطلاح آثارشان نیز داده شد.در قسمت پایانی نوشتار مذکور بررسی عمیق¬تر موضوع معاصرت در هنر از دیدگاه دیگران وعده داده شده بود. در این شماره به سراغ برخی از نظرات کلی خواهیم رفت و در شماره آینده از دیگاه کسان و افراد زبده در هنرنوگرایی ایرانی به موضوع معاصرت در هنر خواهیم پرداخت.»به نظر قدری عجیب می¬رسد که واژه»معاصر« به عنوان جایگزینی برای واژه¬هایی چون»مدرن«و»پست مدرن«برای توصیف هنری که ازبرآیند زمان حاضر حاصل شده است، مورد استفاده قرار می¬گیرد. شاید به همان اندازه غیرمعمول باشد که معنای این کلمه همزمان واضح و مبهم است. این وضعیت ما را به بررسی این پرسش وا می دارد که هنر معاصر چیست؟ البته با احتیاط و بدون داشتن این انتظار که به پاسخی قطعی دست یابیم، در اینجا می¬توان به سه پاسخ ممکن در تعریف هنر معاصراشاره کرد:در اولین گام، هنر معاصر را می¬توان شبکه¬ای نهادینه شده دانست که از طریق آن هنر امروز خود را به خود و به مخاطبان علاقه¬مندش در سراسر جهان ارائه می¬کند. در واقع آنچه با خرده فرهنگ¬های جهانی، در حال تکثیر و توسعه همراه با ارزش¬ها و گفتمان¬ها، شبکه¬های ارتباطی، قهرمانان، سازمان¬های حرفه¬ای، رویدادها، اجتماعات، بازارها، موزه¬های خود و نهایتا ساختارهای متمایزش مرتبط است. نگارخانه¬ها، نمایشگاه¬های دوسالانه (سه سالانه یا سالانه)، مراکز فروش آثار هنری، مجلات، برنامه¬های تخصصی تلویزیونی (در غرب) و سایت¬های اینترنتی همگی در امتداد تمامی محصولات متنوع مرتبط با آن در حال رشد و نمو هستند. این سیستم¬ها بستری در حال تغییر و شاید مداوم را در ساختارهای در حال رشد هنرهای تجسمی و در حدی وسیع¬تر، صنایع¬فرهنگی غالب کشورها فراهم کرد¬ه¬اند. همچنین حضوری پررنگ و در حال رشد در اقتصاد جهانی ایفا می¬کنند که به طور نزدیکی با صنایع فرهنگی چون توریسم و البته نسبتا کمتر ولی با اهمیت با بخش¬های درحال تغییر مانند آنچه در آموزش، رسانه¬ها و سیاست وجود دارد، مرتبط¬¬اند. در بخش¬هایی از این موارد، هنر معاصر با این تعریف از محرک انتقادی¬اش صرفنظر کرده و فقط به شی مورد توجه دیگری در ویترین فرهنگ بصری امروز مبدل می¬شود. رویکردی دیگر که بنیادی¬تر می¬نماید، به پاسخی فلسفی (هستی شناسانه) در تعریف هنر معاصر مراجعه می¬کند: باتوجه به این حقیقت که ما همگی در چندگانگی تفاوت¬های فرهنگی، زمان، هویت و مکان به سر می¬بریم، هنر معاصر هنری است که با وجوه چندگانه معاصر بودن ادغام شده¬است. روح معینی از معاصریت ?آنچه با نیروهای بدون پایان هنر که در حال شکل-گیری است، ادغام شده و ?در شاخص¬ترین هنر دوران ما حاضر است. به علاوه تنها بخشی از آن در نهادهای هنر معاصر در امتداد هنری که تنها رابطه¬ای تصنعی با آنچه در واقع معاصر است دارد قابل دستیابی است. سومین شکل تعریف که به شکلی ویژه¬تر به مساله می¬پردازد، با نمونه¬های عملی و نظریه¬های هنر معاصر مرتبط است. این تعریف مربوط به تدوین هنرمعاصر است یعنی: هنر معاصر چیست؟ در واقع مرتبط با درونی بودن شیوه¬ها و سبک¬ها رویکردها و بنابراین یعنی آنچه یک مورخ یا متخصص هنر با آن سر و کار دارد.
در این مسیر تفاوت کلید واژه¬هایی مانند مدرن و معاصر که نه تنها گروهی از مفاهیم ضد هم را تداعی می¬کنند، بلکه همزمان گستره¬ای از مفاهیم همگرا را نیز بیانگرند. این مفاهیم شامل: آوانگارد، هنر امروز، آثار هنرمندان زنده، هنرمندان در حال صعود، هنرجدید، موج نو، فرمالیسم مدرنیستی، مدرن معاصر، مافوق مدرن، مدرنیسم نو و پست مدرن هستند. پرسش اینجاست که این مفاهیم اگر دارای تاریخچه¬ای هستند، چگونه در مکا ن¬ها و زمان¬های گوناگون معنا می¬یابند؟ دیگر پرسشی که باید بدان پرداخت، این است که آیا معاصرامروز مرتبط با یک مفهوم است یا شیوه؟ از مدروزترین تا پیشروترین تا متناقض¬ترین، از مستدل تا مرددترین، از دوگانگی¬های قطعی تا تعین¬های تصادفی و… همگی در قالب هنر معاصر قرار می گیرند. معاصر، بنابراین ممکن است به معنای بی زمان، پیوسته بیرون از زمان، یا دست کم موضوعی که برای آشکارسازی تاریخی تلاش نمی¬کند، باشد. معنای اصلی دیگر معاصر در آن واحد است که به معنی همزمان، هم تاریخ و هم-بود است. معاصرت در هنر نیز به طبع اجتماع در حال پیچیدگی، در حال پیچیده¬تر شدن است. معاصرت دسته¬ای از نیروها و عملکردهای مداوم، باز در حال بازتعریف شدن است؛ به بیانی دیگر به تمام معنا ساختارشکنانه است. ( به عبارتی خود معاصرت در زمان حال با سررسیدن معاصرت در لحظه دیگر زیر سؤال می¬رود- گروه پژوهشی هنر معاصر فرهنگستان هنر- شبکه اینتر نتی آفتاب)
» معاصربودن چیست؟چه کسی معاصر با عصرخویش است؟ درمفهوم معاصرت تناقضی بنیادین نهفته است: آن کس را»معاصر« می¬نامیم که شبیه هم عصرانش نباشد.( تقلید در کارش نیست و در شخصیتش) معاصر برادامه کلمه »هنر« که می¬نشیند، بدل می¬شود به صفت آن چیزی که برای اهالی هنر آشنا نیست، آن چیزی که تازه از راه رسیده و پیشتر وجود نداشته است. هنرمعاصر، هنری است که تا پیش از این وجود نداشته است .پس بر خلاف آنچه از این صفت بر می¬آید، معاصر بودن به همخوان و آشنا بودن برای همعصران کوچک¬ترین ارتباتی ندارد.هنرمعاصر غریبه با عصر خویش است.
برای مثال وقتی از ادبیات معاصر دم می¬زنیم، دقیقا ازادبیاتی می¬گوییم که به معنای لغوی کلمه »معاصر« نیست. ادبیاتی که کتاب¬خوانان تا امروز با آن مواجه نشده¬اند،هم عصرانمان آن را نمیشناسند. پس به نوعی می¬توان معاصر را به شیوه¬ای متناقض تعریف کرد: معاصربودن متعلق به آینده بودن است.آن کس را معاصر می¬توان نامید که برای آیندگان آشنا و ملموس باشد و بر حیات آنان تأثیرگذار.
معاصر آن چیزی است که وقتی به عقب نگاه می¬کنیم، با عصرخویش ناهمخوان باشد، مثل لکه¬ای سطح صاف عصرخویش را آلوده کند و در حکم َترکی باشد در واقعیتی که تاریخ از هر عصر به مردمان آینده ارایه می¬کند. خطاب نویسنده و هنرمند معاصر رو به آینده است، او به این دلیل معاصر است که هم عصران او را نمی-فهمند، به این دلیل معاصر است که هم عصران غریبه¬اش می¬پندارند.

نوشته شده توسط admin در دوشنبه, ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ساعت ۶:۱۵ ق.ظ

دیدگاه


8 + دو =