نوشتن مجال بروزفرهنگ فلسفی

نوشتن مجال بروزفرهنگ فلسفی

گروه فرهنگی:هرانسانی لاجرم برای ادامه ی زیست، فارغ از کنش تفکر نیست. هرچند که تفکر را کنشی ذهنی می دانند، اما این کنش ذهنی به طوری ملموس و غیر آشکار با کنش های عملی انسان همراه است. بنا به دیدگاه هایدگر و سایر انسان شناسان، انسان به مدد دست و زبان است که عمل ذهنی تفکر را میسر می کند.
بسیاری امروزه می پندارند که با این رشد سریع اطلاعات و دانش، کودکانی که امروزه پرورش می یابند از گذشتگان دانشمندتر و باهوش تر می‌باشند. بله دنیای امروز ما شاهد یک رشد سریع دانش و اطلاعات است و هر ثانیه ای که می‌گذرد، ما نسبت به گذشته کم سوادتر می شویم. البته اگر مراد ما از کم سوادی تنها ذخیره دانش و اطلاعات باشد.
اما لازم نیست که ذهن انسان محلی برای بخاطرسپاری دانش باشد؛ با فشردن یک کلید می‌توان تمامی دانش لازمه را از فضای مجازی دریافت کرد.
ولی آیا می توان آگاهی راستین و شیوه های حل مسئله شخصی مان را در هر لحظه از فضای مجازی طلب کنیم؟ اما قرار است که تفکر به ما شیوه های اندیشیدن و راههای حل مسئله را همراه با خلاقیت ویژه ی هر انسانی به ما آموزش دهد.
تفکر فرایندی است که در طی آن معلومات خود را به نحوی مناسب در کنار هم قرار می دهیم تا بتوانیم به یک نتیجه ی مطلوب جدید برسیم.
جان دیویی در اثر “چگونه فکر می‌کنیم”(۱۹۳۳)، تفکر را دارای دو مرحله ابتدایی و انتهایی می داند که در ابتدا با شک و ابهام آغاز می شود و آن زمانی است که انسان با یک موقعیت پیچیده روبرو می‌گردد و در پی یافتن جوابی برای مشکل و حل مسئله می باشد.
انتهای این فرایند هنگامی است که انسان از شک و ابهام بیرون آمده و پاسخی برای حل معضل خود یافته است. دیویی مابین این مرحله را با پنج مرحله ی میانی پر می کند.
این پنج مرحله ما را با رو به رو شدن با مشکل، شناخت مجهول، حرکت عقلانی از مشکل به سمت مفروضات ذهنی، حرکت عقل میان مفروضات مرتبط و تالیف آنها به گونه ای مناسب و بالاخره حرکت عقل از معلومات تالیف شده و سازمان یافته به سوی مجهول برای معلوم نمودن آن راهبری می کند.
سایر روانشناسان و فلاسفه نیز در تعریف تفکر نظراتی مشابه دارند؛ فی المثل حاج ملا هادی سبزواری نیز تفکر را مبتنی بر دو حرکت می داند که در ابتدا حرکت عقل از مجهول به سوی مبادی یا مقدمات معلوم و سپس حرکت از آن مبادی و معلومات به سوی آنچه مورد نظر است و می‌خواهیم به آن دست یابیم.
به زعم ژان پیاژه، هوش پیش از زبان وجود دارد، اما تفکر نه. هوش برای حل مسائل تازه است اما تفکر هوش درونی شده است که بر اعمال مستقیم، بلکه بر نماد سازی مبتنی بر زبان، تصویر های ذهنی وسایر مسائل مبتنی است که امکان درونی ساختن و بازنمایی امور را در مراحل بالاتر رشد فراهم می آورد.
پس تفکر را عملی ذهنی می دانیم و زمانی مطرح می گردد که انسان با مسئله ای مواجه است و خواستار حل آن است و ذهن تلاشی برای حل مسئله آغاز می کند که این تلاش ذهنی را تفکر می نامد.
بنا به رهیافت های روانشناسان علوم تربیتی داستان نویسی نیز کنشی است که کودک در فرآیند اجرای آن ناگزیر از تفکر است. اینکه شما بخواهید برای داستانتان پیرنگی خلق کنید و وقایع و رخدادهای بسیار متنوع اطرافتان را گزینش کنید و آنها را در هم بیامیزید، این خود گونه ای از بکارگیری فرایند پیچیده ی تفکر است. البته بسیاری (بالاخص در کشور ما) داستان نویسی را صرفاً سرگرمی از نوع ادبی می دانند که جهت پر کردن اوقات فراغت مخاطبانش نوشته می شود. ”
لارنس پرین” در کتاب “ساختار،صدا و معنی” ادبیات داستانی را دارای دو کارکرد می‌داند: رهایی و آگاهی .
رهایی، بخشی از همان نقش سرگرمی را ایفا می کند اما کارکرد اصلی داستان، دادن آگاهی به مخاطبانش می باشد تا به گفته ی صمد بهرنگی “داستان هایی باشند تا ما را بیدار کنند نه خواب”. نویسنده در طی فرایند نوشتن داستان، مکرراً در حال دست و پنجه نرم کردن با مسائل و معضلات خلق شده در داستان است و باید آنها را به گونه ای حل و فصل نماید. این کار مستلزم بهره هوشی بالا و تفکری جانگداز می باشد که از عهده ی هرکسی برنمی آید. همان طور که “گاردنر” گونه ای از بهره هوشی را از نوع کلامی/ادبی می داند، داستان هم در پی جذب نخبگانی از این دست می‌باشد. اما داستان به این جا ختم نمی شود که برای نویسنده شدن تنها بهره هوشی بالا و متناسب و داشتن فکری حاذق کفایت کند بلکه “تفکر فلسفی” مناسب ترین گزینه برای خلق آثار ماندگار ادبیات داستانی است. داستان های که بی‌بهره از تفکر فلسفی بودند در تاریخ ادیبات داستانی جایگاه پایین تری نسبت به آثار فلسفی دارند.
فلسفه تعاریف مختلفی دارد اما دیدگاه ارسطو در این باب این است که “فلسفه علم به احوال موجودات است از آن جهت که وجود دارند” و نگاه ابن سینا به فلسفه این است که “فلسفه آگاهی بر حقایق تمام اشیاء است به قدری که بر انسان ممکن است”؛ اما بنا به تمام تعاریف موجود، داستان نویسی پتانسیل این امر را دارد که محل بروز و ظهور مفاهیم فلسفی قرار گیرد. داستان نویسی می تواند محلی برای بروز مسائل فلسفی همچون منطق، مابعد الطبیعه، زیبایی شناسی، معرفت شناسی و اخلاق قرار گیرد.
زمانی که نویسنده بر روی پیرنگ (plotplot) داستان، ساختار زبانی، گره گشایی و گره افکنی و طرح رمان های علمی کار می کند، از گونه ای منطق فلسفی کمک می گیرد. هنگامی که نویسنده از درونمایه های الهیاتی و هستی شناسی در داستان بهره می گیرد، وارد حوزه مابعدالطبیعی فلسفه می شود.
اگر به فرم های زیبایی شناسانه ی زبان، آرایه های ادبی و خلق رویکردی نوین و زیبایی شناسانه به زندگی توجه شود وارد حوزه زیبایی شناسانه فلسفی خواهیم شد. آن وقتی که نویسنده به نقاط قوت و ضعف قدرت شناخت شناسانه ی انسان در اثرش تاکید می کند، از رویکردی معرفت شناسانه استفاده کرده است و بکارگیری گزاره های اخلاقی که معمولاً در بسیاری از آثار به چشم می خورد، جایگاه اخلاق فلسفی را در اثر نمودار می کند.اگر داستان را سخن یا نوشته ای بدانیم که در آن گوینده یا نویسنده فکر و هدف خود را در قالب رویدادهای واقعی یا خیالی که برای شخصیت های گوناگون پیش می آید، بیان می کند و کنجکاوی خواننده را برمی انگیزد تا از دنباله ی رویدادها و نتیجه ی آنها آگاه شود.
پس داستان با عناصری چون پیرنگ، شخصیت پردازی، زاویه دید، گفتگو، درونمایه و … می‌تواند مسائل فلسفی را به گونه ای ارگانیک به کودک آموزش دهد و او را درگیر مفاهیم فلسفی/ اجتماعی/ عاطفی کند.
به قول ژان کوکتو،”ادبیات شکل پیچیده ای برای بیان مسائل ساده نیست، بالعکس شکل ساده ای برای بیان مسائل پیچیده است”.ما در داستان نیز بسیاری از مسائل غامضی که فلاسفه و متفکران علوم انسانی با آن درگیر هستند را با زبانی دراماتیک به خواننده می نمایانیم.
این گونه می شود که “دن کیشوت” سروانتس، اولین رمان تاریخ ادبیات، در واقع اثری فلسفی می‌شود که در روکشی داستانی تقدیم خوانندگان می گردد و پس از چهارصد و اندی سال هنوز خوانده می شود.
درفرهنگ غنی ایرانی/ اسلامی حکایت ها و مثل های بسیاری از گذشته برایمان به یادگار مانده است که بسیار متناسب تر از نمونه های سایر ملل است تا به کودکانمان آموزش تفکر فلسفی دهد.معمولا در کارگاه های داستانی خوانده می شود و کودک باید مفاهیم فلسفی آن را استخراج کند و غالباً در این فرآیند مربی نیز باید کمک کننده باشد. اما داستانی که نوشته می شود، پیرنگی از پیش تعیین شده است با شخصیت ها و وقایعی که محصول تراوشات ذهن نویسنده است. این رویکردی منفعلانه است که کودک را در معرض کاری از پیش تعیین شده قرار می دهد.
اگر شما به کودک داستان نویسی فلسفی را آموزش دهید، او را به شکلی فعالانه در معرض خلق “تفکر فلسفی” قرار می دهید؛ کودک می تواند با درونمایه ای فلسفی که شما در اختیارش قرار می دهید و آموزش های داستان نویسی که از پیش دیده است، دست به خلق اثری ادبی با رویکردی فلسفی بزند. در این صورت است که قوه ی خلاقه کودک فعال شده و در بسیاری از موارد می‌تواند الگویی زیستی را جدای از آنچه که پیشتر آموزش دیده است، ارایه دهد. این رویکرد ارایه شده قصد دارد بجای اینکه یک ماهی به کودک هدیه دهد او را با ماهیگیری آشنا کند.

نوشته شده توسط admin در پنجشنبه, ۰۱ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۵:۰۶ ق.ظ

دیدگاه


3 − دو =